وصف حال خودتان با زبان شعر

[افسون 13]

وقتی شادی
به دُم بادبادکی بند است
و غم چون سنگی
مرا در سراشیب یک دره
دنبال میکند
دلم شاخه شاتوتی ست
که باد خونش را به در و دیوار ، پاشیده است !!

[مستور]

ترسم که دل از شوق دلارام بمیرد
کامی نکند حاصل و ناکام بمیرد
ای وای بر آن مرع گرفتار که از وی
صیاد شود غاقل و در دام بمیرد

[افسون 13]

هیچ اگر سایه پذیرد ...

منم آن سایه ی هیچ !!

[مستور]

بختی نه که با دوست درآمیزم من
عقلی نه که از عشق بپرهیزم من
ذستی نه که با قضا درآویزم من
پایی نه که از میانه بگریزم من

[ماهین]

حالم خوب است ،
اما گذشته ام درد می کند ...
گذشته ام ،گاهی تا همیشه فریاد می کند ...
و آرام
عکس های یادگاری را
بر دلم می کوبد ...
کذشته ام می شکند
می پوسد
اما نمی میرد
گذشته ام کودک است
گاهی حالش خوب است
گاهی به هوایی تا صبح می گرید ...
من
حالم خوب است
اما دلم میگیرد ...
دلم ،گاهی تا همیشه فریاد می کند ...
و آرام
عکس های یادگاری را
بر گذشته ام می کوبد ...
دلم می شکند
می پوسد
اما هرگز نمی میرد ...

[افسون 13]

آینه ای شکسته ام ...
هر کس در من ...
دنبال تکه تکه های خودش میگردد ...

[مستور]

به غم کسی اسیرم که زمن خبر ندارد
عجب از محبت مــن که در او اثــر ندارد
غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد
دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد

[ماهین]

وقتی قنوت می کنم
حرفی نمی زنم
نه ربنایی
نه دعایی
معبود من
سکوت مرا خوب می فهمد ...

[افسون 13]

چند وقتیست ...
هر چه می گردم ...
هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم ...
نگاهم اما ...
گاهی حرف می زند ...
گاهی فریاد می کشد ...
و من همیشه به دنبال کسی می گردم ...
که بفهمد یک نگاه خسته ...
چه می خواهد بگوید !!

[مستور]

کسی لاف وفــاداری زنــد بــا دلربای خــود
که خود را بهر او خواهد نه او را از برای خود