شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد |

04-26-2010
|
 |
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Mar 2010
محل سکونت: کرج
نوشته ها: 353
سپاسها: : 35
47 سپاس در 28 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
همه ی روزهای نرفته
همین امروز است
همه ی روزهای رفته هم
شب که بیاید
شب مجبور است
تمام شکوفه های روشن شبتاب را
باور کند
حالا آوازی بخوان
می دانم این بادهای گرسنه
از چیدن بی هنگام نی زارها آمده اند
اما سرت را که بالا بگیری
یک آسمان مروارید پرکنده آن بالاست
مهم نیست
آفتاب غایب باشد
رد پای کم رنگ همین پرنده تا پشت کوه
یعنی خیلی چیزها
چراغ را بالاتر بگیر
__________________
سوال نکن تا به تو دروغ نگویند
|

04-26-2010
|
 |
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Mar 2010
محل سکونت: کرج
نوشته ها: 353
سپاسها: : 35
47 سپاس در 28 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
روزی
یک روز سرد زمستانی
یکی از همان روزهای سوز و بلرز یتیم
پرنده ای خیس و خسته
از بالای بام خانه ها گذشت
رفت رو به روی دریچه ی بی گلدان اتاق تو نشست
تو نبودی
همسایه ها می گفتند رفته ای راهی دور
خبر از شفای حضرت حوصله بیاوری
پرنده داشت
به شیشه مه گرفته ی بی تماشای تو
نک م یزد
انگار بو برده بود
انگار باد به او گفته بود
در دفتری که تو زیر بالش خود نهان کرده ای
راز کدام کلید گم ده رانوشته اند
و ما هیچ نمی دانستیم
تا شبی دیگر
که کودکان کوچه خبر آوردند
پرنده ای که به سایه سار هدهد مرده می مانست
آمده افتاده پای آخرین صنوبر پیر
زنده است هنوز
هنوز دارد مثل ما آدمیان انگار
می خواهد چیزی بگوید
چیزی شبیه راز همان کلید گم شده
که گفته اند پنهانی ترین شفای همین قفل کهنه است
__________________
سوال نکن تا به تو دروغ نگویند
|

04-24-2010
|
 |
کاربر فعال بخش ادبیات
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: بوشهر
نوشته ها: 836
سپاسها: : 0
2 سپاس در 2 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بهنام جان خسته نباشی زیبا بود همیشه موفق باشی.
__________________
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.
|

04-26-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بیاسم است
معلوم نيست هنوز
هنوز معلوم نيست اين پرنده از کجا آمده است
چرا آمده است
اينجا کنار اين بوتهی بادنشينِ بیريشه چه میکند
يا دارد آهسته با دیماهِ بیدانه چه میگويد؟
"هيچ!
هيچ حرفِ خاصی از خوابِ آسمان با او نيست،
فقط دارد به هایوهوی باد میگويد:
من هم آشيانهام را دوست میدارم."
معلوم نيست هنوز
هنوز معلوم نيست اين قاصدکِ خسته از کجا آمده است
چرا آمده است
اينجا ميانِ سرانگشت اين خار بیخيال چه میکند
يا دارد آهسته با بادِ نابَلد چه میگويد؟
"هيچ!
هيچ حرف خاصی از خواب خاطره با او نيست
فقط دارد آهسته به بيابان بیسوال میگويد:
من هم اين خارِ مانده از پاييزِ مُرده را دوست میدارم."
معلوم نيست هنوز
هنوز معلوم نيست من از کجا آمدهام
چرا آمدهام
اينجای آزرده از آوازِ گريه چه میکنم
يا دارم آهسته با دیماهِ بیدانه و
اين بادِ نابَلد چه میگويم؟
"هيچ!
هيچ حرف خاصی از خوابِ آسمان با من نيست
فقط دارم آهسته به آدمی، به خاطره
يا به آسمان بلند میگويم:
من هم وطنم را دوست میدارم."
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

04-26-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
پنهانی
میخواستم چشمهای ترا ببوسم
تو نبودی، باران بود
رو به آسمانِ بلندِ پُر گفتوگو گفتم:
- تو نديديش ...؟!
و چيزی، صدايی ...
صدايی شبيهِ صدای آدمی آمد،
گفت: نامش را بگو تا جستوجو کنيم!
نفهميدم چه شد که باز
يکهو و بیهوا، هوای تو کردم،
ديدم دارد ترانهای به يادم میآيد.
گفتم: شوخی کردم به خدا!
میخواستم صورتم را از لمسِ لذيذِ باران
فقط خيسِ گريه شود،
ورنه کدام چشم
کدام بوسه
کدام گفتوگو ...؟!
من هرگز هيچ ميلی
به پنهان کردنِ کلماتِ بیرويا نداشتهام!
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

04-26-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
پنهانی
میخواستم چشمهای ترا ببوسم
تو نبودی، باران بود
رو به آسمانِ بلندِ پُر گفتوگو گفتم:
- تو نديديش ...؟!
و چيزی، صدايی ...
صدايی شبيهِ صدای آدمی آمد،
گفت: نامش را بگو تا جستوجو کنيم!
نفهميدم چه شد که باز
يکهو و بیهوا، هوای تو کردم،
ديدم دارد ترانهای به يادم میآيد.
گفتم: شوخی کردم به خدا!
میخواستم صورتم را از لمسِ لذيذِ باران
فقط خيسِ گريه شود،
ورنه کدام چشم
کدام بوسه
کدام گفتوگو ...؟!
من هرگز هيچ ميلی
به پنهان کردنِ کلماتِ بیرويا نداشتهام!
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

04-26-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بين راه ...
میشود اينجا
گوشهی همين گليمِ کهنه بنشينم؟
مسافرم
تازه از راه رسيدهام،
پيشانیِ شکستهام نشان میدهد
که از مادر
به خوابِ آب و آينه میرسم.
دوری از بعضی چيزهای سادهی معمولی دشوار است،
دوری از همين انارِ قشنگ
يا آب و جارویِ همين پسين
هوای همين سکوت
سايههای بلند
يا بوی صابون و نَمِ حصير ...!
چه نور شکستهای،
چه طاقی پُر کبوتری،
چه هر چه هوای عجيبی!
يکی دو ستاره ... پايينِ آسمان
يکی دو تای خسته بالای بام.
چه آبِ زلالِ خوبی از پای دامنه میآيد،
میآيد میرود کجا که اين ساقههای نی
رو به مغرب خميدهاند!
میشود اينجا
گوشهی همين تختِ شکسته بنشينم؟
خستهام
مسافرم
تازه دارم اسامیِ دوستانِ سالهای بابونه را
به ياد میآورم:
يک خطِ راست،
انحنای ليزِ آب،
آوازِ مرغِ کوه،
ماه، ماهِ جلبکپوش،
و يک عطرِ آشنا که هنوز نمیدانم از کجا میآيد،
میآيد میرود کجا که اين همه خواب و خاطره،
اين همه هوای دوست، دوری، دريا ...!
چه ازدحامی دارد اين آسمانِ پاييندست،
لکهی ابری شبيه کبوترِ طوقی،
گُلگُلِ چند چراغ آشنا از دور،
و رَد پای زنی کامل
که در باران آمده بود،
و میگويند به گمانم شبيه "ریرا" بود
و میگويند گهوارهای با خود آورده بود ...
ادامه نمیدهم،
میترسم!
آن سالها اين قهوهخانه اينجا نبود
اينجا اين بيدِ کهنسال را نديده بودم
همين طور ساده و بیسوال نگاهم نکنيد!
دارد يک تکه از يک ترانهی آشنا به يادم میآيد،
درست مثلِ همين امشبِ حالا بود:
"غروب سهشنبه خاکستری بود"
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

04-26-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سال
کفشهايم را رفتگری پير پوشيده است
جامههايم را کسانی
که اصلا اهلِ اين کوچه نبودهاند،
و دلم که مالِ خودم نبود و هنوز هم
ميلِ عجيبی به همين چيزهای پيشِپا افتادهی ارزان دارد.
فقط يک عدهی بخصوص میفهمند
که شستنِ يکی دو لکه از آستين آينه
چقدر دشوار است.
برای رسيدن به آينه
البته شکستن میخواهد،
بايد يکی دو بار از دريا گذشته باشی
تا طعمِ تَرشدن از شوقِ گريه را بفهمی!
حالا من اينجايم
بالانشينِ مجلس ملايکی آشنا
که تازه از آوازهای آسانِ آدمی
به همين چيزهای پيش پا افتادهی ارزان رسيدهاند.
حالا چقدر دلکندن از چراغ و گفتوگو دشوار است!
من آن پايين
خطوطی خوانا از خاطراتِ شما را جا گذاشتهام
و حس میکنم هنوز
طلبکارِ يکی دو بوسه
از دوستانِ مَحرمِ آن همه قرار نيامدهام!
من دارم به وضوح ... شما را میبينم
بارانی که بيرونِ خانه میبارد،
پردهای که نَمنَمِ باد،
يا اناری آنجا
که خيس خاطره میلرزد!
شما غمگين و بیسوال،
هوا گرفته و من
که پیِ نشانیِ کسی در جيبِ آخرين پيراهنم
باز به خانه برگشتهام.
من اينجايم
کنار سفره نشستهام
يک شعرِ ناتمامِ من آنجا جوری
در خوابِ خطخوردهی همان ورقپارههای بیحوصله
جا مانده است.
بيرون چه بارانی گرفته است!
گريه نکن نسيما
من از اين پيشتر نيز
با مرگِ عزيزِ خود آشنا بودهام،
ما بارها به شوخی از لبهی تيز هر تيغی عبور کردهايم
دوباره هم به واهمههای بینشانِ همين زندگی بازآمدهايم.
گريه نکن بابا، من هرگز نمیميرم!
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

04-26-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چمدان
چقدر برای بستنِ چمدان و خاموشیِ چراغ
بهانه آورده بود!
کليدِ کهنه در دستش بود وُ
باز پیِ چيزی شبيه بستنِ گريه به باران میگشت.
انگار هيچ ميلِ روشنی به امکانِ تشنگی نداشت،
از آبها، آينهها، آدميان وُ
آرزوهای دورشان بريده بود،
نگران مینمود،
يکجوری دلواپسِ گلدانِ ياس و اَبايی و نيلوفر،
هی در مرورِ يکی دو خاطره ... قدم میزد،
حتی قدمهای خستهاش را
تا کنار جدولِ شکستهی کوچه شمرد،
يک لحظه آمد که برگردد
يک لحظه ماند و گمان کرد
عطسهی دورِ ستارهای شنيده است.
انگار چشم به راهِ کسی
پی کتابی
چراییِ چيزی
هنوز نگرانِ گمشدنِ گوشوارههای دريا بود.
اين بار جورِ ديگری روی دريا را بوسيد،
يکی دو آدينه مانده به آخر آبان بود
گفت: با آن که رفتنِ هميشهی ما
با خوابِ نيامدن يکیست،
اما من دوباره نزدِ نزديکترين کسانِ خود برمیگردم.
يک روز، دو روز، سه روز و هنوز ...!
پس کی؟
کی کبوتر غمگين، برادرِ بينا، ستارهی نيمسوز؟
حالا يکی میگويد
هر جا که هست
همين حدودِ آشنا با ماست،
يکی میگويد من خودم ديدم
شبيه کبوتری از بالِ بيد
پَر زد و بالای آسمان رسيد،
و بسياری هنوز بر اين باورند که ديگر تو
برای بستنِ چمدان و خاموشیِ چراغ
بهانه نخواهی آورد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
ویرایش توسط behnam5555 : 04-26-2010 در ساعت 10:14 AM
|

04-26-2010
|
 |
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Mar 2010
محل سکونت: کرج
نوشته ها: 353
سپاسها: : 35
47 سپاس در 28 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
زندگینامه سید علی صالحی
۱۳۳۴/۱/۱ - تولد - روستای مَرغاب، ايذه بختياری، خوزستان.
فرزند سوم خانوادهای چهارده نفره. پدر: کشاورز، شاعر و شاهنامهخوان. مادر: خانهدار
۱۳۴۰ - شيوع بيماری حصبه در ولايت، مرگومير کودکان، درگذشت برادر کوچکتر (عبدالله) بر اثر بيماری حصبه
کوچ دائمی خانواده به مسجد سليمان و نجات علی از بيماری حصبه.
۱۳۴۱ - ورود به دبستان سعدی در مسجد سليمان
۱۳۴۳ - تاسيس روزنامه ديواری "ناقوس" در دبستان (ماهانه) و درج اولين زمزمههای کودکانه در همين روزنامه.
تصادف شديد با اتومبيل، قطع اميد پزشکان از بازگشت صالحی به زندگی. صالحی از سال اول دبستان، کار و نانآوری را در کنار تحصيلات تجربه میکند:
شاگرد پادو، آبيخ فروشی، تدريس خصوصی همکلاسیهای خود، خرازی فروشی، شاگرد بنايی و فعلگی.
۱۳۴۷ - ورود به دورهی اول دبيرستان - دبيرستان ۲۵ شهريور مسجدسليمان
ادامهی کار تهيه و تنظيم روزنامهی ديواری "ناقوس" در دبيرستان تا دو سال، اما سرانجام به علت درج شعرهای معارض با شرايط، روزنامه ديواری تعطيل میشود.
۱۳۵۰ - معرفی شعر صالحی در راديوهای استان خوزستان (آبادان و اهواز) و حمايت مهدی اخوان ثالث از شعر صالحی. چاپ اشعار ايشان در مجلهی بومی شرکت نفت، به اهتمام ابوالقاسم حالت.
ادامهی مشاغل گوناگون و سخت در ياری رساندن مالی به خانواده.
۱۳۵۱ - شرکت در اولين شب شعر مسجد سليمان در کنار شاعران پيشکوست و دبيران شاعر اهل جنوب و استقبال مردم از شعر صالحی.
پارهای از شعر "شبان" که سال ۱۳۵۰ سروده شد و سال ۱۳۵۱ در شب شعر خوانده شد:
شب،
شرجی،
نان و ستاره و نفت،
حتما
شبانی که شبان آمد
شبان هم رفت.
ورود صالحی به دورهی دوم دبيرستان و انتخاب رشتهی رياضيات.
۱۳۵۲ - احضار صالحی به دفتر دبيرستان که توسط دو غريبه بازجويی میشود و سرانجام از او میخواهند که در شعر و انشاهايی که سر کلاس میخواند، دست از انتقاد و معارضه با شرايط بردارد. صالحی مدتی سکوت میکند.
۱۳۵۳ - احضار مجدد و تنبيه و تهديد از سوی مقامات وقت. صالحی ترک تحصيل میکند.
بازی در نمايشنامهی "چشم در برابر چشم" اثر غلامحسين ساعدی. اين نمايش تنها دو شب در شهر اجرا و سپس گروه را از ادامهی کار بازمیدارند.
استقبال جرايد پايتخت از شعر صالحی.
۱۳۵۴ - به درخواست رئيس دبيرستان و خواهش خانواده، صالحی بر سر کلاس درس بازمیگردد و ديپلم رياضی را میگيرد.
سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۴ صالحی همراه تنی چند از شاعران پيشکسوت و همنسل خود جريان "موج ناب" را در شعر سپيد پیريزی میکند. منوچهر آتشی و نصرت رحمانی در تهران از اين جريان پيشرو حمايت میکنند و برای شعر صالحی ويژهنامههايی در مطبوعات جدی و معتبر ادبی منتشر میکنند. (ديدار صالحی با اخوان ثالث، منوچهر آتشی، منوچهر نيستانی، نادر نادرپور و سهراب سپهری در تهران)
اواخر ۱۳۵۴ اعزام به خدمت نظام وظيفه. سه ماه در پادگان لشکرک تهران که به علت نافرمانی، دو ماه آن را صالحی در زندان گذراند. سه ماه خدمت در پادگان صُفه اصفهان که قريب به چهار هفتهی آن را صالحی در زندان گذراند. او در يکی از مصاحبههايش گفته است: "قادر نبودم زور و جور و تحميل بیدليل رنج را تحمل کنم". دو ماه و هجده روز خدمت در قوشچی رضاييه، که در واقع درجهی گروهبان سومی او را حذف کرده و به قوشچی رضاييه تبعيدش کرده بودند. سرانجام پس از سی روز در قوشچی، صالحی به دليل ضعف بينايی و رفتارهای غير قابل کنترل (به زعم فرماندهان) معافيت پزشکی میگيرد و سال ۱۳۵۵ به مسجد سليمان باز میگردد. در تمام اين مدت اشعارش به صورت مستمر در جرايد مرکز به چاپ میرسيده است.
۱۳۵۵ - تلاش در راه تحکيم موج ناب در شعر.
انتخاب مشاغلی مثل معلمی (تدريس خصوصی)، تدريس رياضيات در سطح دبيرستان و کتابفروشی.
استخدام موقت در شرکت ساختمانی خارج از شهر به عنوان سرنگهبان، مسئول خريد و حسابدار. اعتراض صالحی به سران شرکت اروپايی پرزيسيون به دليل به تعويق افتادن حقوق کارگران و دعوت نگهبانان به اعتصاب. احضار صالحی، محاکمه و کسر سه ماه حقوق.
۱۳۵۶ - دی ماه اين سال نام صالحی همراه با هوشنگ گلشيری در داستاننويسی و پرويز فنیزاده در بازيگری، به عنوان برندهی جايزهی فروغ فرخزاد در شعر اعلام میشود.
صالحی سه روز به تهران میآيد، تقاضای استخدام در مطبوعات از سوی سردبيران را رد میکند و به مسجد سليمان بازمیگردد. اما در کمال تعجب به او گفته میشود که: "تو اخراجی!" صالحی از شرکت ساختمانی اخراج میشود و به تدريس خصوصی فيزيک، شيمی و رياضيات در سطح دبيرستان میپردازد.
۱۳۵۷ - صالحی از گروه "موج ناب" فاصله میگيرد. او در اين باره گفته است: "حس میکردم همهی ما شاعران موج ناب داريم شبيه هم میشويم. درک و دريافتم درست بود. ديگر زبان موج ناب جوابگوی احوال و خلاقيت من نبود. يکی دوبار با دوستان شاعرم دربارهی نقض تقطيع غلط و سطربندی سنتی در شعر سفيد بحث کردم و گفتم اين شيوهی زيرهم نويسی و پراکنده کردن کلمات بر صفحهی سپيد کاغذ درست نيست!"
۱۳۵۸ - يازدهم اردیبهشت اين سال صالحی تصميم میگيرد تا برای اقامت دايمی در تهران، شهر خود را ترک کند. او بر اين باور بود که ماندن در مسجد سليمانِ محروم، دستاوردی جز استمرار محروميت (حتی در خلاقيت) ندارد. بیآن که کسی يا آشنايی در تهران داشته باشد، با صد تومان، مدرک ديپلم و مدرک معافيت از نظام وظيفه، راهی تهران میشود.
بعد از تحمل سختیهای بسيار، پاييز ۱۳۵۸ در کنکور رشتهی ادبيات دانشکده هنرهای دراماتيک قبول میشود، و همزمان با حمايت اسماعيل خويی، غلامحسين ساعدی، نسيم خاکسار و عظيم خليلی به عضويت کانون نويسندگان ايران درمیآيد و در مطبوعات آزاد مشغول به کار میشود.
۱۳۵۹ - در جريان انقلاب فرهنگی، زخمی میشود و سپس در مسجد سليمان محاکمه شده و مورد کيفر قرار میگيرد.
شهريور ۱۳۵۹ صالحی با دشواری توانست مجددا به تهران بازگشته و به کار روزنامهنگاری و شعر خود بپردازد. اما با تعطيلی روزنامهها، او نيز بيکار میشود.
۱۳۶۰ - برای گذران زندگی به مشاغل گوناگونی در تهران روی میآورد: کتابفروشی کنار خيابان، دکهی کبابی، رانندگی و مسافرکشی، کار در مهدکودکهای تهران به عنوان قصهگوی کودکان، مربی شنا و نجات غريق، و چاپ دفاتر شعر و استقبال ناشران و مردم از کتابهای صالحی.
۱۳۶۱ و ۱۳۶۲ - در پی حوادثی، دچار مشکلات عصبی و بيماری، سکوت و گريز از مجامع فرهنگی میشود. اما با حمايت دوستان بیدريغاش، به زندگی طبيعی خود بازمیگردد.
۱۳۶۳ - نقض تقطيع سنتی و سطربندی کلاسيک در شعر سپيد، و پيشنهاد "تقطيع هموار و مدرن" و ايجاد واکنشهای مختلف از سوی شاعران در برابر اين پيشنهاد. اما سرانجام صالحی موفق میشود تا امروز دستاورد او را در سرنوشت شعر سپيد ببينيم. قريب به دو دهه است که کليه آثار و کتب تازه در شعر و يا اشعار مندرج در مطبوعات، به روش صالحی تقطيع میشوند. (رجوع شود به کتاب "شعر در هر شرايطی" و ديگر مصاحبههای صالحی در اوايل دههی هفتاد.)
صالحی در همين سال ازدواج میکند. همسر او که تحصيلکردهی آمريکاست، صاحب و مدير مهدکودک است. صالحی بارها گفته است که بدون حمايت همسرم، شايد حتی شعر را هم کنار میگذاشتم.
۱۳۶۴ - بنيانگذاری "جنبش شعر گفتار" - زبان ساده و فاهمهی صالحی - و حرکت موثر و ملی او در سرنوشت شعر پيشرو پارسی، و پيشنهاد راهی تازه و فراگير در "شعر زبان" (رجوع شود به کتاب "شعر در هر شرايطی") که با آغاز دههی هفتاد به جريانی همگانی بدل و بويژه مورد استقبال نسلهای پوياتر قرار گرفت.
بعد از اين سنتشکنی بود که جريانهای جوان ديگری از دل "جنبش شعر گفتار" به در آمد. صالحی با اين جنبش به يکی از موثرترين شاعران زنده تبديل شده و با کاستِ "نامهها" حقانيت اين راه را تثبيت کرد.
علی صالحی معتقد است که: "ريشهی شعر گفتار به گاتهای اوستا بازمیگردد. معمار نخست آن حافظ است و نيما و شاملو هم چند شعر نزديک به اين حوزه سرودهاند. اما فروغ دقيقا يک شاعر کامل در "شعر گفتار" است. من تنها برای اين حرکت "عنوانی دُرُست" يافتم و سپس در مقام تئوريسينِ مولف، مبانی تئوريک آن را کشف و ارائه کردم. همين!"
۱۳۶۴ تا ۱۳۷۳ - تلاش و پويش در راه تحکيم و توسعهی "جنبش شعر گفتار".
۱۳۶۹ تا ۱۳۷۹ - دبير سرويس ادبی و صفحه شعر مجله "دنيای سخن".
۱۳۷۳ تا ۱۳۸۰ - شرکت در مجامع ادبی و فرهنگی بينالمللی در کانادا، سوئد و آمريکا. سخنرانی و شعرخوانی در دانشگاههای کشورهای ميزبان.
سرآغاز ترجمهی شعر صالحی به زبانهای فرانسه، عربی، آلمانی، انگليسی، ارمنی، روسی و کردی به صورت پراکنده در مطبوعات جوامع نامبرده. ترجمه دو دفتر شعر از صالحی در کردستان عراق (به زبان کردی) و استقبال از شعر او. پيوند و دوستی با "شيرکو بیکَس" شاعر نامدار کردستان عراق و ديگر شاعرانی مثل لطيف هملت، رفيق صابر، عبدالله پَشيو، و ...
۱۳۷۸ - بازگشت و فعاليت مجدد در کانون نويسندگان ايران
۱۳۸۰ - انتخاب صالحی از سوی مجمع عمومی به عنوان يکی از دبيران اصلی کانون نويسندگان ايران که تا هماکنون (۱۳۸۲) اين وظيفه را ادامه میدهد.
او بارها در همين زمينه از سوی مراجع قضايی و دادگاهها احضار و مورد بازجويی قرار گرفته است.
۱۳۸۲ - صالحی به عنوان سردبير، يک شماره مجله "معيار ادبی" را منتشر کرد که متعاقبا ممنوعالمصاحبه و از ادامه کار در مجله محروم میشود.
کارگاههای شعر
صالحی در سال ۱۳۷۵ اولين کارگاه شعر خود را در تهران تاسيس کرد که مورد استقبال دانشجويان و شاعران جوان قرار گرفت. اما پس از سه ماه و در پی دو سکتهی پياپی مغزی و قلبی، کارگاه شعر معيار (در مجله معيار) تعطيل میشود. صالحی پس از ده ماه بستری بودن، دوباره زندگی را آغاز میکند.
در سال ۱۳۷۹ صالحی مجددا کارگاه شعر دنيای سخن (در مجله و دفتر دنيای سخن) را راهاندازی میکند که اين وهله با استقبال پرشوری مواجه میشود. اين کارگاه شعر از حيث حقوقی زير نظر ناشر معتبری است و هنوز نيز در حال فعاليت است.
گفتنی است که تنی چند از شاعرانی که کار جدی خود را در کارگاههای شعر صالحی آغاز کردند، تا هماکنون برندهی چند جايزهی معتبر در رشتهی شعر شدهاند. از جمله: علی آموختهنژاد، مهری رحمانی، محمد آشور، علی اخوان، خانم فريسآبادی و زيبا کاوهای.
تازهها
آثار سيد علی صالحی در شعر تا امروز به چاپ پنجم هم رسيده و برخی از اشعار او به زبانهای انگليسی، ايتاليايی، آلمانی، فرانسه، سوئدی، ارمنی، عربی، ترکی و کردی نيز ترجمه شدهاند.
گفتنی است که بزودی زندگینامهی صالحی با عنوان "فرستادهی شفانويسِ اردیبهشت" - بخش کودکی، نوجوانی و جوانی تا مقطع ۱۳۶۰ - از سوی "انتشارات ابتکار نو" منتشر خواهد شد.
تازهترين دفتر شعر او به نام "قُمری غمخوار در شامگاه خزانی - هزار و يک هايکوی پارسی" توسط موسسه انتشارات نگاه در سال ۱۳۸۶ منتشر شده است.
__________________
سوال نکن تا به تو دروغ نگویند
ویرایش توسط forrest : 04-26-2010 در ساعت 05:32 PM
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 03:10 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|