بچه های کرماشان - گفتگوی کرمانشاهی -کلوپ بچه های کرمانشاه

[مهبا]

سلام عزیزانم

خوبین خوشین سلامتین ؟

من خوبم با شما بهتر هم می شوم ..یاسمو باران که می بارد معطر می شوم

می بینم که خودتان هم اصلا پیداتان نیست و اونوقت انتظار دارین که من بیام

آنا گلگم خیلی داستانت جالب مرسی فدات

خیلی خیلی دوستتان دارم

[مهرگان]

فدای مهبـــــــــــــــا

بالاخره امدی..... :* خیلی خیلی خوش آمدی :*

"اومدی اومدی چه خوب کردی اومدی "

وجودتو عشق است مهبا، مثل وجود اینجا. مطمئنیم که هست، گاهی ساکت میشه گاهی شلوغ هرچند خیلی وقته شلوغ نشده، اما مطمئنیم که هست و گاهی میشه اینجا نوشت

منور نمودی خوا قزا :*****

[بچه کرد]

سلام مخلصیم
یاد دبیرستان بخیر امروز عکسامانه تماشا می کردم اینه دیدم

از کلاس جیم زده بودیم دبیر فیزیک کردمان بیرون نشستیم در دفتر الا آخر

فکر نکنین نفر چهارمی خجالت می کشه یا عذاب وجدان داره

او زیر داره می خنده

[آناهیتا الهه آبها]

به به مهبا آمده...خیلی خوش امدی عزیزم....
مهرگانم پلاکارد برات زده دستش درد نکنه
مهرگان عشق کردم بری جمله ات....لامصب هرچی میخوانمش بیشتر میفهممش ...آووووووووووووووووورین
آقا ای پسرا چه مخلوقاتی هستن ها از کلاس بیرون انداخنشان بعد اوقت دارن از خوشی ذوق مکنن
یعنی تو چهره هیچکدامشان اثری از ناراحتی نیست تازه عکس یادگاری هم میندازن....ولا برا
ما دخترا از بس کارمان درسته حتی وقتی به خاطر مریضی سرکلاس نمیریم غصه مان میگیره چه برسه به اینکه بیرونمان کنن.... هی هی هی

[مهبا]

[QUOTE=مهرگان;289480][INDENT]فدای مهبـــــــــــــــا

بالاخره امدی..... :* خیلی خیلی خوش آمدی :*

مرسی همراه همیشگی مهبا خیلی دوست دارم

نوشته اصلی توسط بچه کرد

سلام مخلصیم
یاد دبیرستان بخیر امروز عکسامانه تماشا می کردم اینه دیدم

از کلاس جیم زده بودیم دبیر فیزیک کردمان بیرون نشستیم در دفتر الا آخر

محمد مگه کلاس شما چند نفره که این همه اخراج شدین

[QUOTE=آناهیتا الهه آبها;289758][INDENT]به به مهبا آمده...خیلی خوش امدی عزیزم....
مهرگانم [COLOR=Black]پلاکارد برات زده دستش درد نکنه

ممنون آناهیتا گیان ..دست همه تان درد نکنه

اینجا چند روزه یه بارانی میاد که خیلی باحاله کلی خوش میگذره

[کارگر سایت]

مرحوم سيافي - حسن رحماني ميرزامراد دوست داشتني.

[بچه کرد]

سلام

اول سوالی از شما بپرسم
وقتی شما رو از کلاس بیرون میکردن گریه می کردین؟

ما کلی خاطره داریم از این جور عکسامان
نزدیک 100 عکس و فیلم داریم با دوستای خیلی خوبی که از با اکثرشان از دبستان همکلاس بودیم
پاتوق بچه ها بعد از اخراج از کلاس فلافلی روبرو دبیرستانمان بود اسمشم عمو سیروس بود

یک بار سر این موضوع 32 نفرمان از کلاس اخراج شد

یکی از بچه ها زیر لب گفت نچ

همه 32 نفرمان با هم گفتیم نچ نچ نچ نچ
اول دوستم سعید میری که داش کورشم میشناسش رو آورد پایین کلاس گفت چرا میگی نچ

سعیدم گفت آقا شما از کجا تشخیص دادی بین این 32 نفر که این نچ من بود؟

خلاصه سعید بیرون شد و نفر بعدی و بعدی و آخر سر خودش رفت دفتر دیگه نیامد کلاس

جلسه ی بعد هم آمد و گفت اون چهار نفر آخر کلاس (( من بهداد کاوه سعید )) من به شما 2 هم نمیدم

کاوه برگشت گفت آقا درس شما (( حساب دیفرانسیل )) نهاییه .... نمرش دست شما نیست !!!

شما فکرشو بکنین این بنده ی خدا هر روز با ما سر و کله میزده ...

[بچه کرد]

[آناهیتا الهه آبها]

خدا رحمت کنه مرحوم سیافی رو و ایشاله آقای رحمانی همیشه سلامت باشن
کلی خاطره داریم با این فیلم ...اسم فیلمه متاسفانه یادم رفته

محمد اقای فرانک خانوم اینا
پسرا سیبم میخورن؟آفرین خیلی خوبه
دوره ما پسرا یه کتاب دستشان میگرفتن میرفتن مدرسه
زمستانم یه نایلونی میچیدن بهش
خیلی خوبه شما کیف داشتین و توش سیب!!!! و چاقو میذاشتین
احیانا لیوانم با خودتان نمیبردین؟

امضات هم خیلی جالبه... به خاطر اعتراض به چیز خاصی نیست آیا؟
شمام که تازه آمدی فهمیدی ما چه میکشیم از دست بعضیااااا نه؟

آسمان کرمانشاه دو روز پیش

[مهرگان]

نوشته اصلی توسط آناهیتا الهه آبها

خدا رحمت کنه مرحوم سیافی رو و ایشاله آقای رحمانی همیشه سلامت باشن
کلی خاطره داریم با این فیلم ...اسم فیلمه متاسفانه یادم رفته

محمد اقای فرانک خانوم اینا
پسرا سیبم میخورن؟آفرین خیلی خوبه
دوره ما پسرا یه کتاب دستشان میگرفتن میرفتن مدرسه
زمستانم یه نایلونی میچیدن بهش
خیلی خوبه شما کیف داشتین و توش سیب!!!! و چاقو میذاشتین
احیانا لیوانم با خودتان نمیبردین؟

آناهیتا مگه اصلا پسرا درس میخوانن؟ تصاویر بالا همه ش شاهدی بر این مدعاس که پسرا اگه سر کلاس بودن سیب میخوردن، و یا اصلا سر کلاس نبودن. نچ نچ نچ .... خیلی بامزه ن این خاطره ها.

آنا اسم فیلم "عیدانه" نبود؟
اولشم اینجور شروع میشد: "عیدمبارکی میرزا مراد"

اون قسمت هم مه یادمه میرزا مراد رفته بود بالای درخت و داشت به گنجشکا غذا میداد.. پدرش میگفت: اوه چه کی؟ بو خوار، کفیده خوار ملت شکی!
میرزامراد هم میگفت: ...گنا درن، سواو درن... (گناه دارن، ثواب دارن!)