بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 05-29-2010
natanaeil آواتار ها
natanaeil natanaeil آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Apr 2010
محل سکونت: شهرکرد
نوشته ها: 466
سپاسها: : 28

49 سپاس در 24 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

از بس خیال داشت پری واکند که مرد
عادت نکرد با قفسش تا کند که مرد

عادت نکرد مثل تمام درخت ها
پاییز را ببیندو حاشا کند که مرد

شاید هنوز هم به کسی اعتقاد داشت
می خواست عاشقانه تقلا کند که مرد

می خواست نشانی یک صبح تازه را
در کوچه های یخ زده پیدا کند که مرد

نزدیک بود پنجره ای عاشقش شود
نزدیک بود باز پری واکند که مرد
__________________
پاسخ با نقل قول
  #2  
قدیمی 05-29-2010
T I N A آواتار ها
T I N A T I N A آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,337
سپاسها: : 0

66 سپاس در 58 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دلبرکم چيزي بگو به من که از گريه پرم

به من که بي صداي تو از شب شکست ميخورم

دلبرکم چيزي بگو به من که گرم هق هقم

به من که آخرينه ي آواره هاي عاشقم

چيزي بگو که آينه خسته نشه از بي کسي

غزل بشن گلايه ها نه هق هق دلواپسي

نزار که از سکوت تو پرپر بشن ترانه هام

دوباره من بمونمو خاکستر پروانه هام

چيزي بگو اما نگو از مرگ ياد و خاطره

کابوس رفتنت بگو از لحظه هاي من بره

چيزي بگو اما نگو قصه ما به سر رسيد

نگو که خورشيدک من چادر شب به سر کشيد

دقيقه ها غزل ميگن وقتي سکوت رو ميشکني

قناري ها عاشق ميشن وقتي تو حرف مي زني

دلبرکم چيزي بگو به من که خاموش تو ام

به من که هم بستر تو اما فراموش توام

چيزي بگو که آينه خسته نشه از بي کسي

غزل بشن گلايه ها نه هق هق دلواپسي

نزار که از سکوت تو پرپر بشن ترانه هام

دوباره من بمونمو خاکستر پروانه هام

چيزي بگو اما نگو از مرگ ياد و خاطره

کابوس رفتنت بگو از لحظه هاي من بره

چيزي بگو اما نگو قصه ما به سر رسيد

نگو که خورشيدک من چادر شب به سر کشيد


__________________
زندگي با صدا شروع ميشه بي صدا تموم ميشه، عشق با ترس شروع ميشه با شك تموم ميشه، دوستي هر جايي ميتونه شروع بشه اما هيچ جا تموم ميشه.
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 06-04-2010
angelina آواتار ها
angelina angelina آنلاین نیست.
تازه کار
 
تاریخ عضویت: Jun 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7
سپاسها: : 0

0 سپاس در 0 نوشته ایشان در یکماه اخیر
angelina به Yahoo ارسال پیام
جدید چرا از مرگ میترسید...

چرا از مرگ مي ترسيد؟

چرا زين خواب آرام شيرين روي گردانيد؟
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه ميدانيد؟
ميپنداريد بوم نا اميدي باز ،
به بام خاطر من مي کند پرواز ،
ميپنداريد جام جانم از اندوه لبريز است.
مگوييد اين سخن تلخ و غم انگيز است
مگر مي اين چراغ بزم جان مستي نمي آرد؟
مگر افيون افسون کار
نهال بيخودي را در زمين جان نمي کارد؟
مگر اين مي پرستي ها و مستي ها
براي يک نفس آسودگي از رنج هستي نيست؟
مگر دنبال آرامش نمي گرديد؟

چرا از مرگ مي ترسيد؟
کجا آرامشي از مرگ خوش تر کس تواند ديد؟
مي و افيون فريبي تيزبال و تند پروازند
اگر درمان اندوهند ،
خماري جانگزا دارند.
نمي بخشند جان خسته را آرامش جاويد
خوش آن مستي که هوشياري نمي بيند !

چرا از مرگ مي ترسيد؟
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه ميدانيد؟
بهشت جاودان آنجاست.
جهان آنجا و جان آنجاست
گران خواب ابد ، در بستر گلبوي مرگ مهربان ، آنجاست !
سکوت جاوداني پاسدار شهر خاموشي ست.
همه ذرات هستي ، محو در روياي بي رنگ فراموشي ست.
نه فريادي ، نه آهنگي ، نه آوايي ،
نه ديروزي ، نه امروزي ، نه فردايي ،
زمان در خواب بي فرجام ،
خوش آن خوابي که بيداري نمي بيند !
سر از بالين اندوه گران خويش برداريد
در اين دوران که از آزادگي نام و نشاني نيست
در اين دوران که هرجا " هر که را زر در ترازو ،
زور در بازوست " جهان را دست اين نامردم صد رنگ بسپاريد
که کام از يکدگر گيرند و خون يکدگر ريزند
درين غوغا فرو مانند و غوغاها بر انگيزند.
سر از بالين اندوه گران خويش برداريد
همه ، بر آستان مرگ راحت ، سر فرود آريد
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه ميدانيد؟
چرا زين خواب آرام شيرين روي گردانيد؟

چرا از مرگ مي ترسيد؟
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 06-06-2010
saeedkia saeedkia آنلاین نیست.
تازه وارد
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 1
سپاسها: : 0

0 سپاس در 0 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض اشعار متهم

پدرم دیشب گفت:
ما همه بازیکن فوتبالیم
پس تمام لحظه ها را گل کن
من به بی ذوقی از او پرسیدم:
نکند من توپم
که چنین در به در زندگی خود شده ام
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 06-07-2010
forrest آواتار ها
forrest forrest آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Mar 2010
محل سکونت: کرج
نوشته ها: 353
سپاسها: : 35

47 سپاس در 28 نوشته ایشان در یکماه اخیر
forrest به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

در سرزمین ما پرندگان همه خیسند

و گفت و گویی از پریدن نیست

در سرزمینی که عشق آهنی است

انتظار معجزه را بعید می دانم

خسرو گلسرخی
__________________
سوال نکن تا به تو دروغ نگویند
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 06-12-2010
forrest آواتار ها
forrest forrest آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Mar 2010
محل سکونت: کرج
نوشته ها: 353
سپاسها: : 35

47 سپاس در 28 نوشته ایشان در یکماه اخیر
forrest به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

بگذار شادمانی باشد
با تو نیستم
با آن نفهم بالا نشین
وراج ام.

علی صالحی
__________________
سوال نکن تا به تو دروغ نگویند
پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 06-12-2010
forrest آواتار ها
forrest forrest آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Mar 2010
محل سکونت: کرج
نوشته ها: 353
سپاسها: : 35

47 سپاس در 28 نوشته ایشان در یکماه اخیر
forrest به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

آه تمنا میکنم
نگویید "خون از زخم ها می چکد"
این حرف ها وحشیانه است


مایاکوفسکی
__________________
سوال نکن تا به تو دروغ نگویند
پاسخ با نقل قول
  #8  
قدیمی 06-15-2010
T I N A آواتار ها
T I N A T I N A آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,337
سپاسها: : 0

66 سپاس در 58 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

"د ي د ا ر "
تو اگر بي من و دل تنگ مني !

يك به يك فا صله ها را بردار ...
__________________
زندگي با صدا شروع ميشه بي صدا تموم ميشه، عشق با ترس شروع ميشه با شك تموم ميشه، دوستي هر جايي ميتونه شروع بشه اما هيچ جا تموم ميشه.
پاسخ با نقل قول
  #9  
قدیمی 06-15-2010
T I N A آواتار ها
T I N A T I N A آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,337
سپاسها: : 0

66 سپاس در 58 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

از شب گذشته ام همه بيدار خواب تو
ظلمت شمار سرزدن آفتاب تو
جان تهي به رذاه نگاهت نهاده ام
تا پر كنم هر آينه جام از شراب تو
گيسوي خود مگير ز دستم كه همچنان
من چنگ التجا زده ام در طناب تو
اي من تو را سپرده عنان ، در سكون نمان
سويي بتاز تا بدوم در ركاب تو
يك بوسه يك نگاه از آن چشم و آن دهان
اينك شراب ناب تو و شعر ناب تو
گر بين ديگران و توپ يش آيدم قياس
درياي ديگري نه و آري سراب تو
جز عشق نيست خواندم و ديدم هزار بار
واژه به واژه سطر به سطر كتاب تو
اينجاست منزلم كه بسي جستم و نبود
آبادي اي از آنسوي چشم خراب تو
__________________
زندگي با صدا شروع ميشه بي صدا تموم ميشه، عشق با ترس شروع ميشه با شك تموم ميشه، دوستي هر جايي ميتونه شروع بشه اما هيچ جا تموم ميشه.
پاسخ با نقل قول
  #10  
قدیمی 06-15-2010
فرگل آواتار ها
فرگل فرگل آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: كرمانشاه
نوشته ها: 1,524
سپاسها: : 2,541

1,575 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

عجب صبری خدا دارد!!!...


عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان ٬جهان را باهمه زیبایی وزشتی به روی یکدگر ویرانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم که می دیدم یکی عریان ولرزان ٬دیگری پوشیده از صد جامه رنگین زمین وآسمان را واژگون، مستانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم که در همسایه صدها گرسنه ٬چند بزمی ٬گرم عیش ونوش می دیدم ٬نخستین نعره مستانه را خاموش آن دم بر لب پیمانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم نه طاعت می پذیرفتم ٬نه گوش از بهر استغفار این بیداد
گرها تیز کرده ، پاره پاره در کف زاهد نمایان سبحه صد دانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو، آواره و دیوانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم به گرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان سراپای وجود بیوفا معشوق را پروانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم که می دیدم مشوش عارف عامی زبرق فتنه این علم آدم سوز مردم کش ٬بجز اندیشه عشق و وفا معدوم هر فکری در این دنیای پر افسانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم به عرش کبریایی با همه صبر خدایی تا که می دیدم عزیزی نابجا ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد .
گردش این چرخ را وارونه بی صبرانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد!
چرا من جای او باشم ؟همین بهتر که او جای خود نشسته و تاب وتماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد ٬وگرنه من بجای او چو بودم ٬
یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل فرزانه می کردم ؟؟؟!!!...
عجب صبری خدا دارد!!!!!!!
عجب صبری خدا دارد!!!!!!!
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:14 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها