بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 05-22-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

اشكی بر لبش لبخند ، خواهد گفت :

« - بيابان را سراسر مه گرفته است... با خود فكر می كردم

كه مه گرهمچنان تا صبح می پاييد مردان

جسور از خفيه گاه خود به ديدار عزيزان باز می گشتند.»

پاسخ با نقل قول
  #2  
قدیمی 05-23-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


برتر از پرواز




دريچه باز قفس بر تازگي باغ ها سر انگيز است
اما ، بال از جنبش رسته است
وسوسه چمن ها بيهوده است
ميان پرنده و پرواز ، فراموشي بال و پر است
در چشم پرنده قطره بينايي است :
ساقه به بالا مي رود . ميوه فرو مي افتد.دگرگوني غمناك است.
نور ، آلودگي است. نوسان ، آلودگي است. رفتن ، آلودگي.
پرنده در خواب بال و پرش تنها مانده است.
چشمانش پرتوي ميوه ها را مي راند
سرودش بر زير وبم شاخه ها پيشي گرفته است
سرشاري اش قفس را مي لرزاند
نسيم ، هوا را مي شكند: دريچه قفس بي تاب است



" سهراب سپهری "
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 09-29-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

..
تيرگی می آيد
دشت می گيرد آرام
قصه رنگی روز
می رود رو به تمام

شاخه ها پژمرده است
سنگ ها افسرده است
رود می نالد
جغد می خواند
غم بياويخته با رنگ غروب
می تراود ز لبم قصه سرد
دلم افسرده در اين تنگ غروب
..

« سهراب »
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 09-29-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

به روي شط وحشت برگي لرزانم،
ريشه ات را بياويز.
من از صداها گذشتم.
روشني را رها كردم.
روياي كليد از دستم افتاد.
كنار راه زمان دراز كشيدم.

ستاره ها در سردي رگ هايم لرزيدند.

خاك تپيد.
هوا موجي زد.
علف ها ريزش رويا را در چشمانم شنيدند:
ميان دو دست تمنايم روييدي،
در من تراويدي.
آهنگ تاريك اندامت را شنيدم:
"نه صدايم
و نه روشني.
طنين تنهايي تو هستم،
طنين تاريكي تو."
سكوتم را شنيدي:
" بسان نسيمي از روي خودم برخواهم خاست،
درها را خواهم گشود،
در شب جاويدان خواهم وزيد."

چشمانت را گشودي :
شب در من فرود آمد.


------------
سهراب سپهري

نام شعر : طنين



__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 09-29-2009
abadani آواتار ها
abadani abadani آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Apr 2009
نوشته ها: 1,022
سپاسها: : 0

13 سپاس در 12 نوشته ایشان در یکماه اخیر
abadani به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

مي تراود مهتاب
مي درخشد شبتاب
نيست يكدم شكند خواب به چشم كس و ليك
غم اين خفته چند
خواب در چشم ترم مي شكند
نگران با من استاده سحر
صبح مي خواهد ازمن
كز مبارك دم او آورم اين قوم بجان باخته را بلكه خبر
در جگر خاري ليكن
از بر اين سفرم مي شكند
مي تراود مهتاب
مي در خشد شب تاب
مانده پاي آبله از راه دراز
بر در دهكده مردي تنها
دست او بر در مي گويد با خود
غم اين خفته چند
خواب در چشم ترم مي شكند
شبتاب
نيما يوشيج
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 09-29-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

« به دیدارم بیا هر شب »

به دیدارم بیا هر شب ، در این تنهایی ِ تنها و تاریک ِ خدا مانند
دلم تنگ است .
بیا ای روشن ، ای روشن تر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها
دلم تنگ است.
بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده ، وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهیها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا ای همگناه ِ من درین برزخ
بهشتم نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا ، ای همگناه ، ای مهربان با من
که اینان زود می پوشند رو در خوابهای بی گناهیها
و من می مانم و بیداد بی خوابی.
در این ایوان سرپوشیده ی متروک
شب افتاده ست و در تالاب ِ من دیری ست
که درخوابند آن نیلوفر آبی و ماهیها، پرستوها
بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
بیا ای روشنی ، اما بپوشان روی
که می ترسم ترا خورشید پندارند
و می ترسم همه از خواب برخیزند
و می ترسم همه از خواب برخیزند
و می ترسم که چشم از خواب بردارند
نمی خواهم ببیند هیچ کس ما را
نمی خواهم بداند هیچ کس ما را
و نیلوفر که سر بر می کشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهیها که با آن رقص غوغایی
نمی خواهم بفهمانند بیدارند.
شب افتاده ست و من تنها و تاریکم
و در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند
پرستوها و ماهیها و آن نیلوفر آبی
بیا ای مهربان با من !
بیا ای یاد مهتابی !
..

« مهدی اخوان ثالث »
پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 09-30-2009
Nur3 آواتار ها
Nur3 Nur3 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jun 2009
نوشته ها: 919
سپاسها: : 0

72 سپاس در 71 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Post

زمين ، آن شب ، چه بدهنگام و بی آرام ، می لرزيد ،

می لرزيد ، می لرزيد...

زمين ، آن تکيه گاه ،

آن جان پناه ،

آن کوه ، آن نستوه ،

از بنياد می لرزيد ، می لرزيد .... می لرزيد



می لرزاند ،

می لرزيد

می پيچاند ،

می لرزيد

می تاراند ،

می لرزيد

می چرخاند ،

می لرزيد

زمين آن شب ، چه وحشتناک ، ناهنجار ،

می کوبيد ، می پاچيد ، می پيچيد ،

می لرزيد ، می لرزيد...



نگاهي يك جهان فرياد از مشيري
__________________
Chera Donya Mano Mikhay Tak o Tanha?!..Mano Dadi Be Dastaye Shabaye Sarde Tanahaii..CHera Rahmi To Ghalbet Nist Akhe Donya! Che Donyayiii..Chera Hishki Nemidoone Che Boghzi Tooye Shabhame..CHe Zakhmaii Azat Donya Rafighe Ghalbe Tanhame

ویرایش توسط Nur3 : 09-30-2009 در ساعت 12:52 AM دلیل: نگاهي يك جهان فزياد
پاسخ با نقل قول
  #8  
قدیمی 09-30-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

..
و شعر از آنجا شروع
مي شود
كه همه چيز تمام
مي شود..!!

.. اما ادامهء مشاعره..!

در مرز نگاه من
از هرسو
دیوارها
بلند،
دیوارها
بلند،
چون نومیدی
بلندند.
ایا درون هر دیوار
سعادتی هست
وسعادتمندی
و حسادتی؟-
که چشم اندازها
از این گونه مشبکند
و دیوارها ونگاه
در دور دست های نومیدی
دیدار می کنند،
و آسمان
زندانی است
از بلور؟

« از قفس »
« احمد شاملو »
پاسخ با نقل قول
  #9  
قدیمی 09-30-2009
Nur3 آواتار ها
Nur3 Nur3 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jun 2009
نوشته ها: 919
سپاسها: : 0

72 سپاس در 71 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

رفتم به كنار رود

سر تا پا مست

رودم به هزار قصه مي برد ز دست

چو قصه درد خويش با او گفتم

لرزيد و رميد و رفت و ناليد و شكست



فريدون مشيري( قصه)
__________________
Chera Donya Mano Mikhay Tak o Tanha?!..Mano Dadi Be Dastaye Shabaye Sarde Tanahaii..CHera Rahmi To Ghalbet Nist Akhe Donya! Che Donyayiii..Chera Hishki Nemidoone Che Boghzi Tooye Shabhame..CHe Zakhmaii Azat Donya Rafighe Ghalbe Tanhame
پاسخ با نقل قول
  #10  
قدیمی 09-30-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

تکیه بر جنگل پشت سر
روبروی دریا هستم
آنچنانم که نمی دانم در کجای دنیا هستم
حال دریا آرام و آبی است
حال جنگل سبز سبز است
من که رنگم را باران شسته است
در چه حالی ایا هستم ؟
قوچ مرغان را می بینم موج ماهی ها را نیز
حیف انسانم و می دانم
تا همیشه تنها هستم
وقت دل کندن از دیروز است یا که پیوستن بر امروز
من ولی در کار جان شستن
از غبار فردا هستم
صفحه ای ماسه بر می دارم
با مداد انگشتانم
می نویسم
من آن دستی که
رفت از دست شما هستم
مرغ و ماهی با هم می خندند
من به چشمانم می گویم
زندگی را میبینی
بگذار
این چنین باشم تا هستم
..

حیف انسانم و می دانم تا همیشه تنها هستم
« محمد علی بهمنی »
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 10:50 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها