مشاعره سنتی

[ماهین]

تا نیست نگردی ره هستت ندهند
وین مرتبه با همت پستت ندهند

[افسون 13]

دیدهٔ بختم ، دریغا کور شد
دل نمرده ، زنده اندر گور شد
دست گیر ای دوست این بخت مرا
تا نبیند دشمنم کو کور شد

[مستور]

دل آسوده اگر میطلبی عشق طلب
عاقلان نیک شناسند تن آسایی را

[افسون 13]

ای باد صبا ، به کوی آن یار
گر بر گذری ز بنده یاد آر
ور هیچ مجال گفت یابی
پیغام من شکسته بگزار

[ماهین]

رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملک است آنکه تدبیر و تامل بایدش

[مستور]

شرم دار آخر جفا چندین مکن
قصد آزار من مسکین مکن

[ماهین]

نیمه نانی گر خورد مرد خدا
بذل درویشان کند نیم دگر
ملک اقلیمی بگیرد پادشاه
همچنان در بند اقلیمی دگر

[مستور]

روزم سیاه گشت که آن آفتاب عمر
شد همچو ابر از نظرم ناپدید و رفت

[ماهین]

تا جرعه ای از جام الستت ندهند
آگاهی از این بلند و پستت ندهند

[افسون 13]

دل ز هر نقش گشته ساده مرا
دو جهان از نظر فتاده مرا
تا چو مجنون شدم بیابانگرد
می‌گزد همچو مار، جاده مرا