مشاعره سنتی

[افسون 13]

از چرخ فلک گردش یکسان مطلب
وز دور زمانه عدل سلطان مطلب
روزی پنج در جهان خواهی بود
آزار دل هیچ مسلمان مطلب

[ماهین]

بزرگی سراسر به گفتار نیست
دو صد گفته چون نیم کردار نیست

[افسون 13]

تا ولولهٔ عشق تو در گوشم شد
عقل و خرد و هوش فراموشم شد
تا یک ورق از عشق تو از بَر کردم
سیصد ورق از علم فراموشم شد

[ماهین]

در ازل پرتو عشقش ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

[افسون 13]

در سلسلهٔ عشق تو جان خواهم داد
در عشق تو ترک خانمان خواهم داد
روزی که ترا ببینم ای عمر عزیز
آن روز یقین بدان که جان خواهم داد

[ماهین]

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگهدارد
گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
نگاه دار سر رشته تا نگه دارد

[افسون 13]

در هجرانم قرار میباید و نیست
آسایش جان زار میباید و نیست
سرمایهٔ روزگار می‌باید و نیست
یعنی که وصال یار میباید و نیست

[ماهین]

تا چند بسته ماندن در دام خود فریبی
با غیر آشنایی،با آشنا غریبی ؟

[افسون 13]

یا رب غم آنچه غیر تو در دل ماست
بردار که بیحاصلی از حاصل ماست
الحمد که چون تو رهنمایی داریم
کز گمشدگانیم که غم منزل ماست

[ماهین]

تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که همی سپرم