مشاعره سنتی

[مستور]

دم آخر که مرا عمر به سر می آید
گر تو آیی به سرم عمر دگر می آید

[ماهین]

در آسمان نه عجب گربه گفته حافظ
سرود زهره به رقص اورد مسیحارا

[مستور]

آنکه از دوری او دیــده ما دریــا بود
دور بودیم از او ما ، خود او با ما بود

[mary.f]

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود

[ماهین]

دیروز، در میانه ی بازی، ز کودکان
آن شاه شد که جامه ی خلقان ببر نداشت

[مستور]

تا می نبود لذت هستی نتوان یافت
تا گل نبود نیست نه عطری نه گلابی

[پریشان]

یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند

مرگ،گرگ تو شد ای یوسف کنعانی من

[ماهین]

نصيحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند
جوانان سعادتمند ، پند پير دانا را

[پریشان]

از مس دل ساختن با دست دانش زرناب

علم و جان را کیمیا و کیمیاگر داشتن

[مستور]

نادره کبکی به جمال تمــام
شاهد آن روضه ی فیروزه فام
تیــــــز رو تیــــــز دو تیــــــز گام
خوش روش خوش پرش خوشخرام