شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد |

11-07-2012
|
 |
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بامداد
کنار پنجره می نشینم
و جهان
به کردار رهگذران
لختی آنجا پا سست میکند و
در برابرم سر فرود می آورد و میگذرد
این اندیشه های کوچک
به خش خش برگها ماند
در خاطرم شادمانی را زنده می کند
تو را هستی ات به چشم نمی آید
آنچه می بینی سایه ی توست
نمی توانم بهترین را برگزینم
بهترین است که مرا برمی گزیند
ما ... برگهایی که خش خش میکنیم
آوازی داریم که به توفان ها پاسخ می گوید
اما تو که این گونه خاموشی ، کیستی؟
"من تنها یک گلم"
رابیندرانات تاگور
|
3 کاربر زیر از افسون 13 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|

11-07-2012
|
 |
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
نوشته ها: 1,375
سپاسها: : 4,241
3,143 سپاس در 1,388 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
کوچه....هما میر افشار
بی طوفان زده دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم ؟
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی...
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی
چون در خانه ببستم ،
دگر از پا نشستم
گوییا زلزله آمد ،
گوییا خانه فرو ریخت سر من
بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو ، کس نشنود از این دل بشکسته صدایی
بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی
تو همه بود و نبودم
تو همه شعر و سرودی
چه گریزی ز بر من
که ز کوی ات نگریزم
گر بمیرم ز غم دل
به تو هرگز نستیزم
من و یک لحظه جدایی ؟!
نتوانم ، نتوانم
بی تو من زنده نمانم
هما میر افشار
__________________
هر چه در فهم تو آید ،
آن بود مفهوم تو !
عطار
|
3 کاربر زیر از ماهین سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

11-07-2012
|
 |
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Oct 2012
محل سکونت: همین دور و برا
نوشته ها: 1,517
سپاسها: : 2,207
2,346 سپاس در 1,420 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بیش از این ها آه آری
بیش از این ها می توان خاموش ماند
می توان یک عمر زانو زد
با سری افکنده در پای ضریحی سرد
می توان در گور مجهولی خدا را دید
می توان در حجره های مسجدی پوسید
چون زیارتنامه خوانی پیر
می توان چون صفر در تفریق و جمع ضرب
حاصلی پیوسته یکسان داشت
می توان همچون عرو سک های کوکی بود
با دو چشم شیشه ای دنیای خود را دید
فروغ فرخزاد
|
2 کاربر زیر از مستور سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

11-07-2012
|
 |
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
نوشته ها: 1,375
سپاسها: : 4,241
3,143 سپاس در 1,388 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
هر روز به این فکر می کنم،
هر روز تموم می شم !
هر روز به این فکر می کنم ،
هر روز تموم می شی !
من در دیروز های تو ،
دود شده ام ،
خاک شده ام ،
دفن شده ام !
و تو ،
در امروز های من ،
حک شده ای ،
خط شده ای ،
قاب شده ای !
شاید این شعر ،
آخرین بهانه است ،
برای دیروز ها و امروز های هر روزهای من !
نازلی عسکری
__________________
هر چه در فهم تو آید ،
آن بود مفهوم تو !
عطار
|
3 کاربر زیر از ماهین سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

11-07-2012
|
 |
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Oct 2012
محل سکونت: همین دور و برا
نوشته ها: 1,517
سپاسها: : 2,207
2,346 سپاس در 1,420 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
با من رازی بود
که به کوه گفتم
با من رازی بود
که به چاه گفتم
توی راه دراز
به اسب سیاه گفتم
بی کس و تنها
به سنگهای راه گفتم
با راز کهنه
از راه رسیدم
حرفی نروندم
حرفی نروندی
اشکی فشوندم
اشکی فشوندی
لباموبستم
از چشمام خوندی
احمد شاملو
|
2 کاربر زیر از مستور سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

11-07-2012
|
 |
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
نوشته ها: 1,375
سپاسها: : 4,241
3,143 سپاس در 1,388 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
حافظ
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
ای که در زنجیر زلفت جای چندین اشناست
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب
بس غریب افتاده است ان مور خط گرد رخت
گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب
گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو
در سحر گاهان حذر کن چون بنالد این غریب
گفت حافظ اشنایان در مقام حیرتند
دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب
حافظ
__________________
هر چه در فهم تو آید ،
آن بود مفهوم تو !
عطار
|
3 کاربر زیر از ماهین سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

11-07-2012
|
 |
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Oct 2012
محل سکونت: همین دور و برا
نوشته ها: 1,517
سپاسها: : 2,207
2,346 سپاس در 1,420 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
پیش رخ تو ای صنم
کعبه سجود می کند
در طلب تو آسمان
جامه کبود می کند
ای تو فروغ کوکبم
تیره مخواه چون شبم
در دل بینوای من
عشق تو چنگ می زند
شوق به اوج میرسد
صبر فرود می کند
مطرب عشق او به هر
پرده که دست می برد
پرده سرای سایه را
پر ز سرود می کند
هوشنگ ابتهاج
|
2 کاربر زیر از مستور سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

11-07-2012
|
 |
مدیر بخش ورزش
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2012
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,335
سپاسها: : 7,242
6,424 سپاس در 3,063 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست
دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست
قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست
آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست
من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست
فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز
که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست ...
__________________
ای بنده تو سخت بی وفایی ، از لطف به سوی ما نیایی
هرگه که ترا دهیم دردی ، نالان شوی و به سویم ایی
هر دم که ترا دهم شفایی ، یاغی شوی و دگر نیایی . . . ای بنده تو سخت بیوفایی ...
|
2 کاربر زیر از mohammad.90 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

11-07-2012
|
 |
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
نوشته ها: 1,375
سپاسها: : 4,241
3,143 سپاس در 1,388 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
می خواهم با تو بمانم
می خواهم با تو بگریزم
میان این همه دیوار
نه راهی در پیش
نه راهی در پس
زمین به هم دردی با من تکانی می خورد
همه جا باد است و لرزش
سکوت را هم یارای هم دردی با من نیست
به کجا گریزم ای یار
ای یگانه ترین یار
جستجوی بی پایانی در اندرونم
ترا ان جا هم خواهم یافت
ترا در مخفی ترین خلوت درون
ترا ای فرشته کوچک انتظار
ترا ای فرشته عذاب زندگیم
با یافتن تو
جستجوی دوباره ای آغاز خواهم کرد
به درون تو
این راه را برگشتی هست ؟
گیتا صرافی
__________________
هر چه در فهم تو آید ،
آن بود مفهوم تو !
عطار
|
2 کاربر زیر از ماهین سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

11-09-2012
|
 |
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
کشمکش درون
تلنگری در اوج احساسات
فرار از چیزی که هست
چشم بستن روی زیبایی
دوستی با تنهایی
رعایت قوانین بی قاعده
منطقی به اندازه یک عقیده
راهی به دشواری شکنجه
اسیری به جرم نوازش عشق
وسوسه ای به ژرفای خیانت
طرد شدن از عواطفی بی چهارچوب
زنجیری به پا از جنس مردگی
زیستن برای حیات دادن به دلهره
توضیحی برای یک آغوش
دلی تهی از رضایت
چشمها در کمین هم
گریز از طپشی نامعلوم
ذره ای لذت در چمبر ترس
نجوای باران در خشکسالی
سردی دل از گذشته
صدور حکم آشفتگی
استدلالی برای آزادی
شرمی برای بوسیدن
حکمی برای زیستن
دستی برای دوستی
حرفی برای شکستن
سوزش دیده از مه غلیظ بی احساسی
پناهگاهی از جنس دوات
دادگاهی به وسعت ورقی سفید
"چه تصویر درهمی است زندگی"
|
2 کاربر زیر از افسون 13 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 05:34 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|