نقل قول:
کویر: آهنگ های فرهاد رو دوست دارم ، خیلی زیاد . وقتی دلم میگیره ، وقتی دلم واقعا میگیره ، آهنگ هاش خیلی آرومم میکنه ...
|
نقل قول:
امیر:
کویر عزیز حالا که فرهاد مهراد رو خیلی دوست داری
به خاطر خودم و برای شما:» خواننده : فرهاد
» آلبوم : وحدت
» آهنگ : مرد تنها ( موسیقی فیلم رضا موتوری )
|
به نظر من زیباترین کارای فرهاد اوناییه که توصیف میکنه و خاطرات گذشته و کودکیه به نظرم عالیترین نمونه توصیف و توصیفگری و خاطره نویسیه و باید توی کتابا اونا رو تدریس کنن
میگه اون موقعها خوبی زنی بود که بوی سیگار میداد و قرآن میخواند
یا اون موقع ها خوب بود غم بود اماااااا کم بود !
یا ترس کم شدن پول(عیدی) از شمردن زیاد
واقعا چیزایی که میگه + نحوه عالی خوندنش آدمو توی دنیایی از احساسات فروم میبره
آن روزها خوبی زنی بود که بوی سیگار می داد و ......
ای کاش آدمی وطنش را همچون پرنده ها میشد با خود ببرد هر کجا که خواست...
اینجا بر تخته سنگ
پشت سرم نارنجزار
رو در رو دریا مرا می خواند
سرگردان نگاه می کنم
می آیم . می روم .
آنگاه در میابم که همه چیز یکسان است و با این حال نیست .
آسمان روشن و آبی . کنون تلخ و ملال انگیز .
سفید پوشیده بودم با موی سیاه .
اکنون سیاه جامه ام با موی سپید .
می آیم . می روم . می اندیشم که شاید خواب بوده ام .
می اندیشم که شاید خواب دیده ام .
خواب بوده ام . خواب دیده ام .
عطر برگهای نارنج . چون بوی تلخ خوش کندر .
رو در رو دریا مرا می خواند .
می اندیشم که شاید خواب دیده ام .
می اندیشم که شاید خواب بوده ام .
خواب دیده ام .
اما همه چیز یکسان است و با این حال نیست ..
ببینین چه تضاد فوق العاده ای داره اون بالا
اینقدر وجود اونروزها براش غیر قابل باور هست که می اندیشد که شاید خواب بوده است خواب دیده است
=============================
اسماعیل خویی
وقتی که من بچه بودم
وقتی که من بچه بودم ،
پرواز یک بادبادک
می بردت از بام های سحرخیزی پلک
تا
نارنجزاران خورشید .
آه ،
آن فاصله های کوتاه .
وقتی که من بچه بودم ،
خوبی زنی بود که بوی سیگار می داد ،
و اشکهای درشتش
از پشت آن عینک ذره بینی
با صوت قرآن می آمیخت .
وقتی که من بچه بودم ،
آب و زمین و هوا بیشتر بود ،
وجیرجیرک
شب ها
درمتن موسیقی ماه و خاموشی ژرف
آواز می خواند .
وقتی که من بچه بودم ،
لذت خطی بود
ازسنگ
تازوزه آن سگ پیر و رنجور .
آه ،
آن دستهای ستمکار معصوم .
وقتی که من بچه بودم ،
می شد ببینی
آن قمری ناتوان را
که بالش
زین سوی قیچی
باباد می رفت –
می شد،
آری
می شد ببینی ،
و با غروری به بیرحمی بی ریایی
تنها بخندی .
وقتی که من بچه بودم ،
درهرهزاران و یک شب
یک قصه بس بود
تاخواب و بیداری خوابناکت
سرشار باشد .
وقتی که من بچه بودم ،
زورخدا بیشتر بود .
وقتی که من بچه بودم ،
برپنجره های لبخند
اهلی ترین سارهای سرور آشیان داشتند ،
آه ،
آن روزها گربه های تفکر
چندین فراوان نبودند .
وقتی که من بچه بودم ،
مردم نبودند .
وقتی که من بچه بودم ،
غم بود ،
اما
کم بود .
بیستم اردیبهشت 1347 - تهران
============================
عیدی
بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذرنگی
بوی تند ماهی دودی وسط سفره ی نو
بوی یاس جانماز ترمه ی مادربزرگ
با اینا زمستونو سر میکنم، با اینا خستگیمو در میکنم
شادی شکستن قلک پول
وحشت کم شدن سکه ی عیدی از شمردن زیاد
بوی اسکناس تانخورده ی لای کتاب
با اینا زمستونو سر میکنم، با اینا خستگیمو در میکنم
فکر قاشق زدن یه دختر چادر سیاه
شوق یک خیز بلند از روی بته های نور
برق کفش جفت شده تو گنجه ها
با اینا زمستونو سر میکنم، با اینا خستگیمو در میکنم
عشق یک ستاره ساختن با دولک
ترس ناتموم گذاشتن جریمه های عید مدرسه
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب
با اینا زمستونو سر میکنم، با اینا خستگیمو در میکنم
بوی باغچه بوی حوض عطر خوب نذری
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن
توی جوی لاجوردی هوس یه آب تنی
با اینا زمستونو سر میکنم، با اینا خستگیمو در میکنم ......
دانلود آهنگ
========================================
متین جان ایشلا خودم که خواننده شدم شعرتو میخونم
خوب گفته بودی و جالب بود
جدی غریب که نیستی ؟