بیاین حافظ بخونیم (مشاعره با ابیات و غزلهای حضرت حافظ)

[somayeh a]

لطيفه ايست نهاني كه عشق از ان خيزد
كه نام ان نه لب لعل و خطّ زنكاريست

[مهدی]

تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک در ميخانه به رخساره نرفت

[life]

ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت

[مهدی]

تيمار غريبان اثر ذکر جميل است
جانا مگر اين قاعده در شهر شما نيست

[somayeh a]

تا سر زلف تو در دست نسيم افتاده است
دل سودازده از غصّه دو نيم افتاده است

[مهدی]

تو بندگی چو گدايان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند

[life]

در شگفتم که در این مدت ایام فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت

[مهدی]

توانگرا دل درويش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند

[somayeh a]

دلم خزانه اسرار بود و دست قضا
درش ببست وكليدش بدلستاني داد

[مهدی]

دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا