شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد |

07-31-2010
|
 |
کاربر خيلی فعال  
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,283
سپاسها: : 8,686
3,285 سپاس در 1,349 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دگر شب شد که تا جونُم بسوزه
گریبون تا به دامونُم بسوزه
گریبون تا به دامونُم غمی نیست
همی ترسُم که ایمونُم بسوزه
__________________
ــــــــــــــــــ
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟ ساقی کجاست؟ گو سبب انتظار چیست
|

07-31-2010
|
 |
کاربر خيلی فعال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: كرمانشاه
نوشته ها: 1,524
سپاسها: : 2,541
1,575 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
با ياد عزيزانم ، اين قوم پريشانم
با زخم تن و جانم ، مي آيم و گريانم
از خانه ويرانم ، با حسرت كنعانم
مي آيم ومي دانم ، من يك شبه مهمانم
گر يوسف تبعيدي ، در حسرت كنعانم
گر همنفس يعقوب ، آن پير پريشانم
تا من همه پيراهن ، بر زخم دو چشمانم
در دايره حسرت ، مي چرخم و مي دانم ، من يك شبه مهمانم
اي همنفس خورشيد ، در ظلمت اين تبعيد
اي مرهم تو اميد ، بر زخم تن و جانم
اي دست تو آسايش ، اي پاسخ هر خواهش
تو ساحل آرامش ، من موج پريشانم
آهنگ سفر كردم ، رو سوي تو آوردم
اما دل من آنجاست ، درجمع عزيزانم
برمن تو ببخش اي يار ، اي بخشش تو بسيار
شايد دگر اين ديدار، هرگز نشود تكرار
آهنگ سفر كردم ، رو سوي تو آوردم
اما دل من آنجاست ، درجمع عزيزانم
// ستار
|

07-31-2010
|
 |
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان 
|
|
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681
5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خدایا
برای همسایه ای که نان مرا ربود نان،
برای دوستی که قلب مرا شکست مهربانی،
برای آنکه روح مرا آزرد بخشایش
و برای خویشتن خویش آگاهی و عشق
می طلبم .....
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
|

07-31-2010
|
 |
کاربر خوب
|
|
تاریخ عضویت: Jul 2010
محل سکونت: اصفهان
نوشته ها: 418
سپاسها: : 0
12 سپاس در 9 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دلي دارم که از تنگي درو جز غم نميگنجد
غمي دارم ز دلتنگي که در عالم نميگنجدد
چو گرد آيد جهاني غم به دل گنجد سريست اين
که در جائي به اين تنگي متاع کم نميگنجد
طبيبا چون شکاف سينه پر گشت از خدنگ او
مکش زحمت که در زخمي چنين مرهم نميگنجد
سپرد امشب ز اسرار خود آن شاه پريرويان
به من حرفي که در ظرف بنيآدم نميگنجد
تو اي غير اين زمان چون در ميان ما و يار ما
به اين نامحرمي گنجي که محرم هم نميگنجد
مکن بر محتشم عرض متاعي جز جمال خود
که در چشم گدايان تو ملک جم نميگنجد
|

08-01-2010
|
 |
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان 
|
|
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681
5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سلام
به کجا چنین شتابان؟
گَوَن از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان؟
به هرآن کجا که باشد به جز این سرا سرایم
سفرت به خیر اما تو و دوستی خدا را
چو ازین کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
|

08-01-2010
|
 |
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان 
|
|
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681
5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
كوله پشتیاش را برداشت و راه افتاد.
رفت كه دنبال خدا بگردد و گفت: تا كولهام از خدا پر نشود برنخواهم گشت.
نهالی رنجور و كوچك كنار راهایستاده بود، مسافر با خندهای رو به درخت گفت: چه تلخ است كنار جادهبودن و نرفتن؛
درخت زیرلب گفت: ولی تلخ تر آن است كه بروی وبیرهاورد برگردی. كاش میدانستی آنچه در جستوجوی آنی، همینجاست...
مسافر رفت و گفت: یك درخت از راه چه میداند، پاهایش در گِل است، او هیچگاه لذت جستوجو را نخواهد یافت.
و نشنید كه درخت گفت: اما من جستوجو را از خود آغاز كردهام و سفرم را كسی نخواهددید؛ جز آن كه باید.
مسافر رفت و كولهاش سنگین بود. هزار سال گذشت، هزار سالِ پر خم و پیچ، هزار سالِ بالا و پست. مسافر بازگشت رنجور و ناامید. خدا را نیافته بود، اما غرورش را گم كرده بود...
به ابتدای جاده رسید. جادهای كه روزی از آن آغاز كرده بود. درختی هزار ساله، بالا بلند و سبز كنار جاده بود.
زیر سایهاش نشست تا لختی بیاساید.
مسافر درخت را به یاد نیاورد. اما درخت او را میشناخت.
درخت گفت: سلام مسافر، در كولهات چه داری، مرا هم میهمان كن.
مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمندهام، كولهام خالی است و هیچ چیز ندارم.
درخت گفت: چه خوب، وقتی هیچ چیز نداری، همه چیز داری.اما آن روز كه میرفتی، در كولهات همه چیز داشتی، غرور كمترینش بود، جاده آن را از تو گرفت.
حالا در كولهات جا برای خدا هست و قدری از حقیقت را در كوله مسافر ریخت...
دستهای مسافر از اشراق پر شد و چشمهایش از حیرت درخشید و گفت: هزار سال رفتم وپیدا نكردم و تو نرفتهای، این همه یافتی!
درخت گفت: زیرا تو در جاده رفتی و من در خودم ، و پیمودن خود، دشوارتر از پیمودن جادههاست
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
|

08-01-2010
|
 |
مسئول و ناظر ارشد - مدیر تالار موبایل و دوربین دیجیتال 
|
|
تاریخ عضویت: Jul 2010
محل سکونت: هر کجا هستم باشم،آسمان مال من است!
نوشته ها: 7,439
سپاسها: : 4,552
4,939 سپاس در 1,683 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
؟
ی روزاز عشق تو مستم
ی روزاز زندگی خسته
ی روز دستت توی دستم
ی روز بار سفر بسته
عشق عشق عشق
کی قدر تو میدونه
عشق عشق عشق
از دستت دلم خونه
ی روز باتو ی روز تنها
ی روزبیگانه ایم باهم
توی این دنیای وانفسا
آخه دیوانه ایم ما هم
عشق عشق عشق
کی قدر تو میدونه
عشق عشق عشق
از دستت دلم خونه
عزیز دل شکسته ام
خدا داده ما رو به هم
خدایی که وفا داده
پناه هر گرفتاره
خدایی که دلم رو آورد
خدایی که تو رو آورد
__________________
تازه تر کن داغ ما را، طاقت دوری نمانده
شِکوه سر کن، در تن ما تاب مهجوری نمانده
پر گشاید شور و شیون از جگرها ای دریغ !
دل به زخمی شعله ور شد، جان به عشقی مبتلا
بر نتابد سینه ما داغ چندین ماجرا
تازه شد به هوای تو دل تنگ ما ای وای !
|

08-06-2010
|
 |
مسئول و ناظر ارشد - مدیر تالار موبایل و دوربین دیجیتال 
|
|
تاریخ عضویت: Jul 2010
محل سکونت: هر کجا هستم باشم،آسمان مال من است!
نوشته ها: 7,439
سپاسها: : 4,552
4,939 سپاس در 1,683 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
باران - امید
گرید به حالم
کوه در و دشت
از این جدایی
می نالد از غم
این دل دمادم
فردا کجایی
سفر بخیر ، سفر بخیر
مسافر من
گریه نکن ، گریه نکن
بخاطر من
باران میبارد امشب
دلم غم دارد امشب
آرام جان خسته
ره میسپارد امشب
در نگاهت مانده چشمم
شاید از فکر سفر برگردی امشب
از تو دارم یادگاری
سردی این بوسه را پیوسته بر لب
قطره قطره اشک چشمم
میچکد با نم نم باران به دامن
بسته ای بار سفر را
با تو ای عاشقترین بد کرده ام من
رنگ چشمت رنگ دریا
سینه من دشت غمها
یادم آید زیر باران
با تو بودم با تو تنها
زیر باران با تو بودم
زیر باران با تو تنها
باران میبارد امشب
دلم غم دارد امشب
آرام جان خسته
ره میسپارد امشب
این کلام آخرینت
برده میل زندگی را از سر من
گفته ای شاید بیایی
از سفر اما نمیشه باور من
رفتنت را کرده باور
التماسم را ببین در این نگاهم
زیر باران گریه کردم
بلکه باران شوید از جانم گناهم
این کلام آخرینت
برده میل زندگی را از سر من
گفته ای شاید بیایی
از سفر اما نمیشه باور من
کی رود از خاطر من
آخرین بوسه شبی در زیر باران
رفتی و کردم صدایت
اما در آغوش شب گشتی تو پنهان
__________________
تازه تر کن داغ ما را، طاقت دوری نمانده
شِکوه سر کن، در تن ما تاب مهجوری نمانده
پر گشاید شور و شیون از جگرها ای دریغ !
دل به زخمی شعله ور شد، جان به عشقی مبتلا
بر نتابد سینه ما داغ چندین ماجرا
تازه شد به هوای تو دل تنگ ما ای وای !
|

08-06-2010
|
 |
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان 
|
|
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681
5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دلم تو را می خواهد
امشب وهر شب
دلم بی تو نمی سازد
بسان قطره اشکی که خشکیده در قلبم
دلم بی تو نمی ماند
دلم پیوسته تو را می خواند
تو را از عمق دریاها جستجو کردم
تو را از عمق هستی
تو را از وجود او جستجو کردم
تو را آن چنان که هستی می خواهم ومی خوانم
آنی بی تو بودن را نمی خواهم
من امشب تو را ازعمق قلبم فریاد خواهم زد
من امشب باز هم غمگین خواهم شد
من امشب باز در فکرم
در این فکرم
که بی او نخواهم ماند
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
ویرایش توسط shokofe : 08-06-2010 در ساعت 09:24 PM
|

08-06-2010
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0
200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
برای خریدن عشق هرکس هر چه داشت آورد
دیوانه هیچ نداشت و گریست
گمان کردند چون هیچ ندارد می گرید
اما هیچ کس ندانست که قیمت عشق اشک است
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 11:52 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|