مشاعره با حروف انتخابی

[shokofe]

شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت

فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت

گ

[مهدی]

گهی که بر فلک سروری عروج کند
نخست پایهٔ خود فرق فرقدان گیرد

ک

[shokofe]

کشته غمزه خود را بزیارت دریاب
زانکه بیچاره همان دل نگرانست که بود

ج

[مهدی]

جمال چهرهٔ اسلام شیخ ابو اسحاق
که ملک در قدمش زیب بوستان گیرد

ص

[shokofe]

صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار

وز او به عاشق بی‌دل خبر دریغ مدار

ط

[مهدی]

طره شاهد دنيی همه بند است و فريب
عارفان بر سر اين رشته نجويند نزاع


///....

[shokofe]

گوی خوبی که برد از تو که خورشید آن جا

نه سواریست که در دست عنانی دارد

/...

[مهدی]

خلاف سرو را روزی خرامان سوی بستان آی
دهان چون غنچه بگشای و چو گلبن در گلستان آی

/// ه

[shokofe]

هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم

هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم

م

[مهدی]

ماجرای دل دیوانه بگفتم به طبیب
که همه شب در چشمست به فکرت بازم

ن