مشاعره واژه ای

[فرانک]

من که در آتش سودای تو آهی نزنم
کی توان گفت که بر داغ دلم صابر نیست

[رزیتا]

مست بگذشتی و از حافظت اندیشه نبود
آه اگر دامن حسن تو بگیرد آهم

[shokofe]

چشمت که فسون و رنگ می‌بازد از او
افسوس که تیر جنگ می‌بارد از او

بس زود ملول گشتی از همنفسان
آه از دل تو که سنگ می‌بارد از او

[فرانک]

حال دل با تو گفتنم هوس است
خبر دل شنفتنم هوس است

[FereShteH]

ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد

چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا

[دانه کولانه]

دانه ی فلفل سیاه و خال مه رویان هم سیاه
هر دو جان سوزست اما این کجا و ان کجا

[FereShteH]

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند

جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

[yad]

توبندگی چوگدایان به شرط مزدمکن
که دوست خود روش بنده پروری داند

[FereShteH]

بشنو این نی چون شکایت می‌کند

از جداییها حکایت می‌کند

[yad]

واعظان کاین جلوه درمحراب ومنبرمی کنند
چون به خلوت می روند آن کاردیگرمی کنند