شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد |

03-05-2010
|
 |
کاربر خيلی فعال 
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
نوشته ها: 2,007
سپاسها: : 926
875 سپاس در 242 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
این ابر
جوانی های من است که می گذرد
جوانی های من است
که
می گذرد
گاهی دلبند یک باد می شود
و هیچگاه
پایبند هیچ زمینی
سرزمینی نیست
گاه در جمع
همرنگ طوفان
پای می کوبد
رعد می شود
فریاد
اشک می شود
جوانی های من
به شکل های گوناگونی می گذرد
و نگاه که می کنم
جوانی های من ابر نیست
جوانی های من
ابری ست
__________________
من ندانم که کیم
من فقط میدانم
که تویی
شاه بیت غزل زندگیم...
|

03-05-2010
|
 |
کاربر خيلی فعال 
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
نوشته ها: 2,007
سپاسها: : 926
875 سپاس در 242 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
عشق قابل بازيافت نيست
از اين عشق تمام شده آفتابه هم که بسازی يک روز که نشسته ايی و فکر ميکنی نگاهت که به آفتابه می افتد به ياد روزهای آفتابی می افتی و باخودت می گويی اين عشقی بوده که آفتابه شده
__________________
من ندانم که کیم
من فقط میدانم
که تویی
شاه بیت غزل زندگیم...
|

03-05-2010
|
 |
کاربر خيلی فعال 
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
نوشته ها: 2,007
سپاسها: : 926
875 سپاس در 242 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خبر
به دنيا که آمد
چرخی زد
تا ديوارهای شيشه ای
صف نگاههای شاد و مات و مبهوت
از مادرش پرسيد :
همه اقيانوسها
اينقدر کوچک اند ؟
هيچکس نشنيد
همه در روزنامه ها خوانديم
- نهنگ کوچک
در آکواريوم بزرگ شهرمان
به دنيا آمد
__________________
من ندانم که کیم
من فقط میدانم
که تویی
شاه بیت غزل زندگیم...
|

03-05-2010
|
 |
کاربر علاقمند
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: بوشهر
نوشته ها: 103
سپاسها: : 0
در ماه گذشته یکبار از ایشان سپاسگزاری شده
|
|
این چه جهانی ست؟
این چه بهشتی ست؟
این چه جهانیست که نوشیدن می نارواست؟
این چه بهشتیست در آن خوردن گندم خطاست؟
آی رفیق این ره انصاف نیست
آی رفیق این ره انصاف نیست، این جفاست
راست بگو،راست بگو، راست
فردوس برینت کجاست؟
راستی آنجا هم هر کس و ناکس خداست؟
راست بگو،راست بگو، راست
فردوس برینت کجاست
برهمه گویند کو هوشیار باش
بر در فردوس نشیند کسی
تا که به درگاه قیامت رسی
ار تو بپرسند که در راه عشق
پیرو زرتشت بدی یا مسیح؟
دوزخ ما چشم به راه شماست
راست بگو،راست بگو،راست،آنجا نیز
راست بگو، راست بگو، راست،آنجا نیز
باز همین ماجراست؟
راست بگو،راست بگو،راست
فردوس برینت کجاست؟
این همه تکرار مکن ای همای
کفر مگو،شکوه مکن با خدای
پای از این در که نهادی برون
با غل و زنجیر برندت بهشت
بهشـــــــت همان نــــــــاکــــجاست
بهشـــــــت همان نــــــــاکــــجاست
وای به حالت همای،وای به حالت
این سر سنگین تو از سر جداست
این سر سنگین تو از سر جداست
نـــــه،نـــــه،نـــــه،نـــــ ه توبه کنم باز
حق با شمــــاست
|

03-05-2010
|
 |
ناظر و مدیر ادبیات  
|
|
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432
2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
انسان دشواري وظيفه است
انسان زاده شدن تجسد_وظیفه بود:
توان_دوست داشتن و دوست داشته شدن
توان_شنفتن
توان_دیدن و گفتن
توان_اندوه گین شدن و شادمان شدن
توان_خند یدن به وسعت_دل، توان_گریستن از سویدای جان
توان_گردن به غرور بر افراشتن در ارتفاع_شکوه ناک_فروتنی
و توان_جلیل_به دوش بردن بار_امانت
و توان_غم ناک_تحمل_تنهایی
تنهایی
تنهایی
تنهایی عریان
...
..
شاملو
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
|

03-05-2010
|
 |
کاربر فعال  
|
|
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14
95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
مرو از پيشم و عمري نگرانم مگذار
يا چو رفتي به اميد دگرانم مگذار
گاه گاهي به من ازمهر،پيامي بفرست
فارغ از حال خود و جان و جهانم مگذار
بر دلم داغ غم عشق تو ايام نهاد
تو دگر داغ غم هجر،به جانم مگذار
منشين در بر غير و مبر از ياد مرا
درد ديگر به سر درد نهانم مگذار
چون دم صبح به شام سيهم خنده مزن
در کف گريه از اين بيش عنانم مگذار
جز تو چشم طمع از هر دو جهان پوشيدم
پس تو تنها دگر اي سرو روانم مگذار
حاصل من که ز هستي همه ناکامي بود
برو اي عمر و بجا نام و نشانم مگذار
دامن از دست من دلشده اي دوست مکش
در سر دوري خود تاب و توانم مگذار
پاي بر ديده گلبن بنه اي مايه ناز
مرو از پيشم و عمري نگرانم مگذار
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...
======================================
مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
|

03-05-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
عشق دهاتی
عشق دهاتی
دور و بر،
سایه هیچستان است .
می برم چشم به هر سوی اتاق ـــ
تا ببینم روزن
انکسار امید ، می شکند آینه را!
ـــ بچه بودم و که بدیدم در ده ــ
کد خدا بود و هیچ نبود !
شعله ای بود و نفسها و دریغ
سایه ها ،فرط تماشای کبود
آسمان خاکی بود. !
ــ کفش را پا کردم
سوی بابا رفتم
رنج بود و هیهات
سوی مادر رفتم،
بغچه ای نان و تنور
بوی نان پر شده در وسعت ده
بیلها ، صف در صف منتظر بغچه ی نان
بانویی می خندید
مادرم می گریید !
ـــ ده ما ، خارج از وسعت شهر
خانه ای ،
خارج از وسعت ده
چشم ها ریخته بودند، دریغ ـــ
به سر سفره ی ما
شکوه ای بود و نزار
و عداوت بسیار.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

03-05-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
وقت گل دادن تنهایی من ......
وقت گل دادن تنهایی من ......
وقت گل دادن تنهایی من،
نفس ثانیه ها آشناست
ـــــ و در این فکر مشوش ــــ
واژه ها افتاده در گرداب سکوت
و در این حس غریب سمت تاثیر شما
میوه ی معنا پوسید .
☺
وقت گل دادن تنهایی من ،
یک نوا می آید
و آن نغمه ی سکوت است با لحن حزین من
ــــ در نغمه ی پرداد سکوت ـــ
نهفته است بر همه
عشق ، تنفر ، غم ، ناله
و فقط باز است درب آوازش،
بر روح سرگردان من
☺
وقت گل دادن تنهایی من ،
سمت ابری نگاهم به کجاست ؟
بارش ابر نگاهم به دشت گونه ها شرح چیست ؟
و چه کس است که بداند معنی فریادم را ؟
ــــ اگر رفتی به فراسوی سکوت ـــ
فریاد کن جواب این سکوت را
☺
وقت گل دادن تنهایی من ،
وقتی که ترانه های دیوار به رقصم آرند
مرگ اندیشه ام از درب سکوت می آید
و چنین است که باور دارم
سنگینی فریاد سکوت
بار هزاران سال است .
و در این گیرودار من با من
گویم : همچو شمع سوخته ام در دل غروب
گو که یارم کو ؟ محفلم بی نور است .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

03-05-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
زندان تنهایی
شب است و من در هیاهوی با خود بودن
اسیر نغمه ی سوزناک دریا
همراه با ساز بوسه ی پاروی صیاد بر سینه ی دریا
با خود می برم به فراسوی خیال
اندیشه ی سستم را
همنوا با ترانه ای سرد
از کوبش پنجه ای زرین بر کلید برفی پیانو
مرغان دریایی می نوازند نوای غمگین شور تنهایی را
موجها هنگام بوسه بر ساحل
می شویند از گونه ی شن ها
غبار مقدس کفش عشاق را
آدمک نگاه زیستن می خواهد در پناه دریا
اما مگر در شهر خیالم حتی رسد به ساحل
قلبم می تپد در کویر سینه
شور گرفته از طلوع نام تو در مکان خیال
همچو قطره ای در بیکران دریا
به دنبال حریری نهفته در دل صدف بودم
هنگام فریاد ابر بر خاک ،
اندیشه ام از خواب پرید
فکرم مبهوت از این همه ناله
قلبم آشنا با فریاد غریبانه
گوشها هم سو با سحر کوبش پنجه
نوایش ابری کرد در کنج تنهایی
آسمان چشم هایم را
صدای باران پیچیده در اتاقک تنهایی
نشستم در گوشه ی پستوی اتاق
لغزاندم قلمم را بر صفحه ای سپید
ولی دیگر نه دل تاب داره نه دست نا
می روند هزاران شاپرک در خیالم
اما دریغ از کرمی ابریشم
که بافنده کند پیله ای به جانم
شب است و کند شوم بیدار
بلبلکان همه در خواب
در کابوس خیال قرار
تنها مانده است گل در حصار باغ
می شود همدم گل ، شبنم صبحگاهی
غافل از اینکه غروب اشکش همدم طلوع نور است
سردر گمی از بهر غمی بیش نیست
آن هم فریاد رهایی است از زندان تنهایی
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

03-05-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
پرستار...
پرستار
الـهی تب کنم شـــــاید پــــــرستارم تو باشی
طبیــب حاذق این قلـــــب بیـــمارم تو باشـــی
میدونی می شکنه این قلب من در کنج سینه
اگه بیــــــدار بـشـــم و بازم به بـالـینم نباشـی
نمـــــــی ترسم اگه در راه عشــقت زابرا شـم
نمـــــــی ترسم اگر قــــربونیه عشق تو باشـم
تو یه باغ گــلـــی بـــذار که من خـــار تو باشـم
بـذار تا آخـــــر عـــــمرم گــــرفـــتار تو باشـــــم
میخـــوام اسب مرادوزین کنم و پشتش سوار شم
بتازم ســوی شـهرت پشت خونت مـــوندگار شم
به دنبال تو از شهری به شـــهری راهی می شم
بخوای آب میشمودرجوی عشقت جاری می شم
می خـــوام هر جا که میرم همش حــرف تو باشه
به جز اســـــم تو می خوام دیگه اسمــــی نباشه
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 07:58 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|