مشاعره با حروف انتخابی

[مهدی]

غلام آن نظربازم که خاطر با یکی دارد
نه مملوکی که هر ساعت نظر با مالکی دارد

ق

[فرانک]

قیاس کردم و آن چشم جاودانه مست
هزار ساحر چون سامریش در گله بود
ص

[مهدی]

صبا نگر که دمادم چو رند شاهدباز
گهی لب گل و گه زلف ضیمران گیرد

م

[فرانک]

مبتلایی به غم و محنت و اندوه فراق
ای دل این ناله و افغان تو بی چیزی نیست

[yad]

نوشته اصلی توسط فرانک

مبتلایی به غم و محنت و اندوه فراق
ای دل این ناله و افغان تو بی چیزی نیست

الف

ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
دلم از عشوه ی شیرین شکر خای تو خوش


ب

[مهدی]

یاد گرامی اگه حرفی نفر قبلی ننوشت مثل مشاعره سنتی با حرف آخرش شعر بگو


بر رهگذر بلا نهادم دل را
خاص از پی تو پای گشادم دل را


ه

[فرانک]

هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
ایوان مدائن را آیینه عبرت دان
ع

[مهدی]

علمی که ترا گره گشاید به طلب
زان پیش که از تو جان برآید به طلب

ز

[فرانک]

ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
ف

[مهدی]

فراق را دلی از سنگ سختتر باید
مرا دلیست که با شوق بر نمی‌آی

ک