|
 |
 |
 |
 |
 |
 |
 |
|
|||||||
| مطالب آزاد در این تالار مطالبی که موضوعات آزاد و متفرقه دارند وجود دارد بدیهیست که کنترل بر روی محتوای این تالار بیشتر خواهد بود |
 |
|
|
ابزارهای موضوع | نحوه نمایش |
|
#61
08-31-2009
|
|||
|
|||
دانه گيان براكم چه كاره اي ، درس مخواني دانشجوئي كا رمكني براكم دوس درم بيشتر در موردت بزانم البت جهت آشنائي خوت كه زاني ، يه كمي ا خوت قسه بكه بزار ايمييش بزانم و گرد كي رفبق بيمه ايمه كارمند يه شركت نو تهرانم ، در زمينه برق و نيروگاه فعاليت درم احداث ونصب
ايميش مدركم در زمينه برق فارغ التحصيل دانشگاه جامع هايد نو نزديكاي ميدان شهدا روبروي بازار تره بار خيابان سيلو گش گسب
__________________
ميدانستم ، ميدانستم روزي خورشيد نيز خاموش خواهد شد خدايا آيا او نيز فراموش خواهد شد .... رويايم را ببين خداوند در آن گوشه زيز سايه سار درخت لطف خويش با لبخند نفسهايت را سپاس ميگويد پس بر تو چه گذشته كه اينچنين آرزوي مرگ ميكني ......  ببين فرصت نيست فرصت براي بودن نيست پس سعي كن تا درخت را احساس كني سبزه رابشنوي و بوسه دادن را از گل سرخ بياموزي تا روزي شايد درخت را تا مرز انار تعقيب كني (تاري) 
|
| جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید | |
|
|
|
|
#62
08-31-2009
|
|||
|
|||
|
دلتنگ جان ميونت با نويسنده هائي مثل شل سيلوراستاين يا جبران خليل جبران يا لئون تولستوي و اين سبك نوشته ها چطوره
__________________
ميدانستم ، ميدانستم روزي خورشيد نيز خاموش خواهد شد خدايا آيا او نيز فراموش خواهد شد .... رويايم را ببين خداوند در آن گوشه زيز سايه سار درخت لطف خويش با لبخند نفسهايت را سپاس ميگويد پس بر تو چه گذشته كه اينچنين آرزوي مرگ ميكني ...... ببين فرصت نيست فرصت براي بودن نيست پس سعي كن تا درخت را احساس كني سبزه رابشنوي و بوسه دادن را از گل سرخ بياموزي تا روزي شايد درخت را تا مرز انار تعقيب كني (تاري)
|
|
#64
09-01-2009
|
||||
|
||||
|
دوستان عزيز اگه جن و جن گيري تموم شده بريم سراغ موضوع ديگه ايي!!!
همه مون يه جورايي مثل جن مي شيم بعضي وقتا كه خودمون از خودمون هم ميترسيم... نظرتون راجع به كمك كردن به ديگران فارق از جنسيت،چيه؟؟؟؟؟؟؟
__________________
هـمیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است ! نگاه کن ، نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ! چه سنگبارانی... گیرم گریختی همه عمر،کجا پناه بری ؟! " خانه خدا سنگ است "
|
|
#65
09-01-2009
|
|||
|
|||
|
كمك كردن از هر نوعي خوبه البت اگه آدما موقع كمك بتونن چشاشون ببندند و بد كمك كنن
چون من فكر ميكنم اگر خيلي بخواهيم واقع بين باشيم معمولا آدما تو كمك كردن به جنس مخال پيش دستي ميكنن و من اصلا موافق اين كار نيستم شايد اگه ادما موقع دست گرفتن به فكر درست گرفتنش باشن ديگه به اينكه اين دست كيه فكر نمي كنن ولي اين رو هم اعتقاد دارم كه خيلي ها فقط به خاطر شيريني اين كار دست گيري ميكنن خدا كنه عوضش ببينن
__________________
ميدانستم ، ميدانستم روزي خورشيد نيز خاموش خواهد شد خدايا آيا او نيز فراموش خواهد شد .... رويايم را ببين خداوند در آن گوشه زيز سايه سار درخت لطف خويش با لبخند نفسهايت را سپاس ميگويد پس بر تو چه گذشته كه اينچنين آرزوي مرگ ميكني ...... ببين فرصت نيست فرصت براي بودن نيست پس سعي كن تا درخت را احساس كني سبزه رابشنوي و بوسه دادن را از گل سرخ بياموزي تا روزي شايد درخت را تا مرز انار تعقيب كني (تاري)
|
|
#66
09-01-2009
|
||||
|
||||
|
نقل قول:
به نظر من اين نوع كمك كردن طبيعيه (گرچه در برابر هر كسي اول بايد نيت آدم پاك و خالص باشه). و معتقدم توي زندگي هر كسي به اندازه نيتش و دلش خير و شر ميبينه. وقتي با عشق به همنوعت كه واقعا" به كمك نياز داره،كمك كني به نظرم چون خدا ناظر بر همه اعمال آدمه بهترين قاضي ميتونه باشه. گرچه متاسفانه چون بين آدما تخم بدبيني پاشيدن، اجتماع ديدي مناسب نسبت به كمك كردن به جنس مخالف نداره...
__________________
هـمیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است ! نگاه کن ، نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ! چه سنگبارانی... گیرم گریختی همه عمر،کجا پناه بری ؟! " خانه خدا سنگ است "
|
|
#67
09-01-2009
|
|||
|
|||
|
درسته متاسفانه ديد تو جامعه ما به خاطر مسائلي كه تو مخ همه شده هميشه يه ديده منفيه البت اينم باز برميگرده به اينكه نيت آدما و باورشون چي باشه ولي شايد يه ورزي كه داره يواش يواش تو شهرهاي بزرگ پيش مياد اين فرهنگ محكم جا بيفته تا آدما قبل از اينكه روي قوطي رو ببينن توي قوطي رو ببينن
__________________
ميدانستم ، ميدانستم روزي خورشيد نيز خاموش خواهد شد خدايا آيا او نيز فراموش خواهد شد .... رويايم را ببين خداوند در آن گوشه زيز سايه سار درخت لطف خويش با لبخند نفسهايت را سپاس ميگويد پس بر تو چه گذشته كه اينچنين آرزوي مرگ ميكني ...... ببين فرصت نيست فرصت براي بودن نيست پس سعي كن تا درخت را احساس كني سبزه رابشنوي و بوسه دادن را از گل سرخ بياموزي تا روزي شايد درخت را تا مرز انار تعقيب كني (تاري)
|
|
#68
09-01-2009
|
|||
|
|||
|
حالا اگه كسي حوصله داشت ميخوام يه موضوع واسه بحث بگم :
به نظر شما معني اين شعر كوتاه چيه : ببين فرصت نيست فرصت براي بودن نيست پس سعي كن تا درخت را احساس كني سبزه را بشنوي و بوسه دادن را از گل سرخ بياموزي تا شايد توانسته باشي درخت را تا مرز انار تعقيب كني چيه
__________________
ميدانستم ، ميدانستم روزي خورشيد نيز خاموش خواهد شد خدايا آيا او نيز فراموش خواهد شد .... رويايم را ببين خداوند در آن گوشه زيز سايه سار درخت لطف خويش با لبخند نفسهايت را سپاس ميگويد پس بر تو چه گذشته كه اينچنين آرزوي مرگ ميكني ...... ببين فرصت نيست فرصت براي بودن نيست پس سعي كن تا درخت را احساس كني سبزه رابشنوي و بوسه دادن را از گل سرخ بياموزي تا روزي شايد درخت را تا مرز انار تعقيب كني (تاري)
|
|
#69
09-01-2009
|
||||
|
||||
|
اگه اشتباه نكنم بايد شعر سهراب باشه؟!
فكر كنم با شعر جوابشو رو بدم بهتر ميشه... شادي را به كوچه هاي زندگي برگردانيم . با محبت به در خانه ي همسايه زنيم و اشكها را از چشمان پر نور دخترك همسايه كه از دوري بابا مي نالد پاك كنيم .
در كوچه هاي زندگي گلهاي اميد بكاريم و با دستان پر محبت خود به آنها آب دهيم تا به شكوفه نشستنشان را با چشم دل ببينيم. همان گونه كه علي با وجود مظلوميتش از همسايه اش دريغ نكرد ........ وقتي كوچه هاي خلوت و تاريك به كوچه هاي پر مهر و آباد تبديل مي شود كه با پاي دل به ديدار همسايه بروي و آنگه كه دست نوازشت را بر سر طفلكي زيبا ميكشي تا دلش را شاد كني، نه با پول و مقام كه با مهر و لطف خود او را مجذوب محبت مي كني و به او مي گويي : تو نيزساز كن نغمه ي باهم بودن را بدون اينكه در نظر بگيري كه ازكجايي و چه رنگ و مسلك و آييني داري .
__________________
هـمیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است ! نگاه کن ، نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ! چه سنگبارانی... گیرم گریختی همه عمر،کجا پناه بری ؟! " خانه خدا سنگ است "
ویرایش توسط Hiwa : 09-01-2009 در ساعت 12:08 PM
|
|
#70
09-01-2009
|
|||
|
|||
|
مرسي ازت هيوا جان بخاطر شعر قشنگت البته شعر مال سهراب نيست اين شهر مال يكي از دوستان منه كه خيلي به شعر از نوع سپيد و نو علاقه داره يه مدتي هم توي انجمن شعري در كرمانشاه توي محله 22 بهمن بود ولي دوست دارم بدونم نظر نثر شما مخصوصا در مورد اون چند جمله اخرش چيه اگه بقيه دوستان هم نظري بدن خوشحال ميشم
__________________
ميدانستم ، ميدانستم روزي خورشيد نيز خاموش خواهد شد خدايا آيا او نيز فراموش خواهد شد .... رويايم را ببين خداوند در آن گوشه زيز سايه سار درخت لطف خويش با لبخند نفسهايت را سپاس ميگويد پس بر تو چه گذشته كه اينچنين آرزوي مرگ ميكني ...... ببين فرصت نيست فرصت براي بودن نيست پس سعي كن تا درخت را احساس كني سبزه رابشنوي و بوسه دادن را از گل سرخ بياموزي تا روزي شايد درخت را تا مرز انار تعقيب كني (تاري) ویرایش توسط تاري : 09-01-2009 در ساعت 12:35 PM
|
|
| کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان) | |
حالت خطی
|
|
اکنون ساعت 05:00 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.