| شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد |

11-30-2011
|
 |
کاربر خيلی فعال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: كرمانشاه
نوشته ها: 1,524
سپاسها: : 2,541
1,575 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تحمل کردن قشنگه اگه قرار باشه یه روزی به تو برسم انتظار آسونه اگر قرار باشه دوباره تو رو ببینم زندگی شیرینه اگه قرار باشه دستاتو تو دستام بگیرم مشکلات حل میشه اگه قرار باشه روزی به پات بمیرم اشکهام به لبخند تبدیل میشه اگه یه بار ببوسمت و لبخندهام دوباره به اشک فقط اگه ببینم خیال رفتن داری اما بدون دوستت دارم از پشت این همه فاصله از پشت این همه حرف دوستت دارم تا بی نهایت عشقم
|
|
3 کاربر زیر از فرگل سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

12-02-2011
|
 |
کاربر بسیار فعال 
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 795
سپاسها: : 843
1,438 سپاس در 268 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
من اینجا بس دلم تنگ است !
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بیبرگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟
__________________
شیشه ای میشکند... یک نفر میپرسد که چرا شیشه شکست
آن یکی میگوید شاید این رفع بلاست !
دل من سخت شکست ... هیچ کس هیچ نگفت .... غصه ام را نشنید !
از خودم میپرسم : ارزش قلب من از شیشه ی یک پنجره هم کمتر بود ؟
|
|
3 کاربر زیر از kiana سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

12-02-2011
|
 |
کاربر عادی
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2011
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 40
سپاسها: : 2
24 سپاس در 7 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
با خشونت هرگز...
سخت آشفته وغمگین بودم…
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبلو بد اخلاقند
دست کم میگیرند
درس ومشق خودرا…
بایدامروزیکی رابزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسندازمن
وحسابی ببرند…
خط کشی آوردم،
درهوا چرخاندم...
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشقها رابگذارید جلو، زود، معطل نکنید !
اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش دادزدم...
سومی میلرزید...
خوب، گیر آوردم!!!
صید در دام افتاد
وبه چنگ آمد زود...
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکتش را میگشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان میلرزید...
” پاک تنبل شدهای بچه بد ”
"به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
” ما نوشتیم آقا ”
بازکن دستترا...
خط کشم بالارفت، خواستم برکف دستش بزنم
اوتقلا میکرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد...
گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کرد و سپس ساکت شد...
همچنان می گریید...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله
ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز،کنار دیوار،
دفتری پیداکرد ……
گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن
چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوبستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید …..
صبح فردادیدم
که حسن باپدرش، و یکی مرد دگر
سوی من میآیند...
خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید
سخت دراندیشه ی آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن رابسپارید به ما ”
گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی ازمدرسه برمی گشته
به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعواکرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو وکنارچشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا …….
چشمم افتادبه چشم کودک...
غرق اندوه و تاثرگشتم
منِ شرمندهمعلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر ….
من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیزنگفت
آنچه من ازسرخشم، به سرش آوردم
عیب کارازخود من بود و نمیدانستم
من از آن روزمعلم شده ام ….
او به من یاد بداد درس زیبایی را...
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
یا چرا اصلامن عصبانی باشم
با محبت شاید،
گره ی بگشایم
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
|
|
6 کاربر زیر از حسین پار سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

12-02-2011
|
مدیر روانشناسی  
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 2,834
سپاسها: : 1,221
2,009 سپاس در 660 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|

حسین جان غمی در دلم تازه شد
یاد دو سالی که به مدرسه میرفتم و تدریس میکردم افتادم
چقدر سخت بود واسم بعضی رفتارهای مسولین دفتری و معلمین 
دلم میخواست کاری انجام بدم...
امیدوارم به زودی زود سیستم اموزش و مدارس کشورمون اموزش دیده بشن و بصورت مناسب تری عمل کنن....
|
|
کاربران زیر از GolBarg به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|

12-02-2011
|
 |
مدیر بخش موبایل
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,181
سپاسها: : 7,693
7,279 سپاس در 3,383 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم
آنچه از عالم عِلوی است من آن میگویم
رخ خود باز بر آنم که همانجا فکنم
__________________
گاهی حس میكنم
گذشته و آینده آنچنان سخت از دو طرف فشار وارد میكنند
كه دیگر جایی برای حال باقی نمی ماند...
|
|
کاربران زیر از hossein به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|

12-02-2011
|
 |
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان 
|
|
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681
5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سحرم هاتف میخانه به دولت خواهی
باز آی که دیرینه این درگاهی
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
|
|
2 کاربر زیر از shokofe سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

12-08-2011
|
 |
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان 
|
|
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681
5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
من که شب ها ره تقوی زده ام با دف و چنگ
این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد
بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند
پیر ما هر چه کند عین ولایت باشد
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
|
|
2 کاربر زیر از shokofe سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

12-24-2011
|
 |
کاربر فعال

|
|
تاریخ عضویت: Jun 2011
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 902
سپاسها: : 10,211
6,252 سپاس در 1,423 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
همه ی خودم!
کوله بارم بر دوش
سفری باید رفت! سفری بی همراه
گم شدن تا ته تنهایی محض
یار تنهایی من با من گفت
هر کجا لرزیدی
از سفر ترسیدی
تو بگو از ته دل
من خدا را دارم
---------------------------------------------------
من هنوز هم از بازی کلاغ پر می ترسم!
می ترسم بگویم "تو" و تو آرام بگویی "پر"!
---------------------------------------------------
نمی دانم دل من نازک است
یا چشمان تو تیز
که هرچه نگاه به تو می دوزم
بند دلم پاره می شود!
-------------------------------------------------
من تنها صفتی را که برای خود می پسندم صداقت و صمیمیت است
اگر هم کم داشته باشم، لااقل آن را سخت دوست دارم!
-------------------------------------------------
این روزها عجیب درد روحم را به دوش می کشم!
خدایا قرص های فراموشی ام کجاست؟....
-------------------------------------------------
به خود احترام می گذارم
یک چای داغ می ریزم
داخل بهترین بشقاب خانه یک دانه شیرینی می گذارم
به همراه یک آهنگ دل نشین به خودم می گویم:
بفرمایید! چایتان سرد نشود!
و از تمام تنهاییم لذت می برم!
--------------------------------------------------
پشت این بغض بیدی نشسته که خیال می کرد با این بادها نمی لرزد!
---------------------------------------------------
پشت تنهایی من که رسیدی گوش هایت را بگیر!
اینجا سکوت گوش تو را کر می کند!...
--------------------------------------------------
تو بردی!
همه هورا کشیدند!
حالا پایت را از روی خرده های دلم بردار!
--------------------------------------------------
حوصله ات که سر می رود با دلم بازی نکن!
من در بی حوصله گی هایم با تو زندگی کرده ام!
-------------------------------------------------
رنج بردن باعث فهمیدن می شود
تا جائیکه روزی از خود فهمیدن بیشتر رنج می بری
و آنجاست که رؤیای ندانستن دعای شبانه ات می شود!
------------------------------------------------- من گمان می کردم رفتنت ممکن نیست! رفتنت ممکن شد! باورش ممکن نیست! تو نمی دانی!نه! که چه دردی دارد خلأ جای تو را حس کردن! و همین درد همه جان مرا می کاهد!....
--------------------------------------------------- یادت ای دوست بخیر! بهترینم خوبی؟ خبری نیست ز تو؟ دل من می خواهد که بدانی بی تو دلم اندازه دنیا تنگ است! می سپارم همه زندگیت را به خدا!
__________________
I know that in the morning now
I see ascending light upon a hill
Although I am broken, my heart is untamed, still
|
|
5 کاربر زیر از Saba_Baran90 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

12-27-2011
|
 |
کاربر فعال

|
|
تاریخ عضویت: Jun 2011
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 902
سپاسها: : 10,211
6,252 سپاس در 1,423 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دلم گرفته!
از چشم هیچ کس نمی توان خواند که دوستتان دارد یا نه
بس که برای نفر قبلی گریه کرده حالت چشمانش عوض شده!
----------------------------------------------
حالا که دست هایت چتر نمی شوند
حالا که از نگاهت ستاره نمی بارد
حالا که خانه ای برای ما شدن نداریم
از کاغذ شعرهایم برایت اتاقی می سازم
تا آوار تنهایی بر سرت نریزد
و آرامش خیالت خیس اشک هایم نشود
---------------------------------------------
حسن باران این است
که زمینی ست ولی
آسمانی شده است
و به امداد زمین می آید!
----------------------------------------------
شیرین بهانه بود!
فرهاد تیشه می زد تا باور نکند صدای مردانی را که در گوشش می خواندند:
"دوستت ندارد!..."
----------------------------------------------
قلبم برای تو بدجور می زند
باران که می رود دل من شور می زند
خیس است چشم من
همه اش جای پای توست
بعد از تو زندگی گره کور می زند!
-----------------------------------------------
این روزها دلتنگی هایم بیشتر از همیشه از تو می گویند
و من نوازش می کنم گونه خیس آرزوهایم را
که بی تو بغضشان شکسته!....
-----------------------------------------------
یادت پرچم صلحی است در میان شورش این همه فکر!...
-----------------------------------------------
به اندازه باورهای هر کسی با او حرف بزن
بیشتر که بگویی
تو را احمق فرض خواهد کرد!
---------------------------------------------
همیشه گرگ ها نیستند که لباس بره می پوشند
گاهی پرستوها هم لباس مرغ عشق می پوشند
عاشق که شدی
کوچ می کنند!....
__________________
I know that in the morning now
I see ascending light upon a hill
Although I am broken, my heart is untamed, still
ویرایش توسط Saba_Baran90 : 12-27-2011 در ساعت 07:23 PM
|
|
3 کاربر زیر از Saba_Baran90 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

12-27-2011
|
 |
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267
508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چرخش این کلید از دستهای من شروع شد
زمستان طاقت سوزی بود
وگرنه
نمی خواستم خانه را خالی کنم
|
|
2 کاربر زیر از amir ahmadi سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 02:00 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|