می سرایم شعری از چشمانت
خیلی وقت است نسروده ام
مخمل نگاهت را....
همزاد واژه هایم گریانم
هر روز طلوع شعرهایم باش
وغروب شبهای بی فروغم...........
....."لیلا"
کاربران زیر از leila_24 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
بی تو........تمامی شبهای من یلداست
الفبای خامی است اندیشه ام
درکوی تو......
با چشمهای تو بیدارم.
هزاران شعر نگفته در من
دریلدای دیگر
بی تو روز شده..........".لیلا"
کاربران زیر از leila_24 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
ابتدای شعر من بنشین.
باش تا به قافیه برسم.
می خوانمت........
همین جا....
کنار شعرم.......
ابتدای شعرم....
در سنگینی حضورت
بی خیال قافیه........
ناب غزلم را دست گیر.
دلخوشم ......
از واژهایم که
از تـــــــــو اوج میگیرند...."لیلا"
کاربران زیر از leila_24 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
در این قندیل افکار ........در این وادی بی کسیم
زمستان شعرم را می سرایم.
می سرایم شعرم را.......سرد سرد
تموز در چشمان توست
پلکی بزن
گرمی نگاهت کافی است. در نیستان وجودم.
بگذار واژهایم متولد شوند........."لیلا"
کاربران زیر از leila_24 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
شب یلدا قدم آرام بردار کمی هم احترام ما نگه دار تو می بینی ربابم غصّه دار است بنی هاشم هنوزم داغدار است صدای اَلعَطَش درگوش مانده بدنها بی کفن هرگوشه مانده شب یلدا توهم چلّه نشین باش سیه پوش غم سالار دین باش