مشاعره واژه ای

[ساقي]

سلام آقا مهدي عزيز کم پيدايين؟

شنیده طعنه​های همچو آتش
رسیده تیر کاری زان کمان​ها
اگر دل را برون آریم پیشت
ببخشایی بر آن پرخون نشان​ها

[abadani]

در خدمتم ساقي جان:
تو كمان كشيده و در كمين كه زني به تيرم و من غمين
همه غمم بود از همين كه خدا نكرده خطا كني

[ساقي]

دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را

[deltang]

ای که دستت می رسد کاری بکن

پیش از آن کز تونیاید هیچ کار

[abadani]

پنهان ز ديده ها و همه ديده ها ازوست
آن آشكار صنعت پنهانم آرزوست

[ساقي]

زين همرهان سست عناصر دلم گرفت
شير خدا و رستم دستانم آرزوست
دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر
كز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست

[abadani]

چون چرخ بکام یک خردمند نگشت

خواهی تو فلک هفت شمر خواهی هشت

چون باید مرد و آرزوها همه هشت

چه مور خورد بگور و چه گرگ بدشت

[ساقي]

گر چرخ به کام ما نگردد

کاري بکنيم تا بگردد

[mary.f]

ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست
که به کام دل ما این بشد و آن آمد

[abadani]

جور دشمن چه كند گر نكشد طالب دوست
گنج و مار و گل و خار و غم و شادي بهمند