|
 |
 |
 |
 |
 |
 |
 |
|
#5781
10-22-2010
|
||||
|
||||
به نانی نان بده از در برانش
حذر بنما زیاران زبانی دلا یاران جانی را نگهدار برایش جان بده تا میتوانی
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان آرام خوشه ی ماه فرو ریخته در آب شاخه ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ 
|
| جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید | |
|
|
|
|
#5782
10-22-2010
|
||||
|
||||
هنگام گل و باده و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی اینست
__________________
|
|
#5784
10-22-2010
|
||||
|
||||
|
آبی که خضر حیات ازو یافت
در میکده جو که جام دارد
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان آرام خوشه ی ماه فرو ریخته در آب شاخه ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ
|
|
#5785
10-22-2010
|
||||
|
||||
|
به کوی میکده هر سالکی که ره دانست
دری دگر زدن اندیشه تبه دانست زمانه افسر رندی نداد جز به کسی که سرفرازی عالم در این کله دانست
__________________
|
|
#5786
10-22-2010
|
||||
|
||||
|
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی.
تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان آرام خوشه ی ماه فرو ریخته در آب شاخه ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ
|
|
#5787
10-22-2010
|
||||
|
||||
|
تا که هشیاری و با خویش مدارا می‌کن
چونک سرمست شدی هر چه که بادا بادا ساغری چند بخور از کف ساقی وصال چونک بر کار شدی برجه و در رقص درآ
__________________
|
|
#5788
10-22-2010
|
||||
|
||||
|
تا که بودیم نبودیم کسی
کشت ما را غم بی همنفسی
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان آرام خوشه ی ماه فرو ریخته در آب شاخه ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ
|
|
#5789
10-22-2010
|
||||
|
||||
|
من ضرب شدم در غم ،تقسیم شدم بر عشق
پس جمع شدم با مرگ ،چشم تو که منها شد
__________________
چای داغی که دلم بود به دستت دادم...آنقدر سرد شدم ...از دهنت افتادم
|
|
#5790
10-23-2010
|
||||
|
||||
|
مرگ من روزي فرا خواهد رسيد
در بهاري روشن از امواج نور در زمستانی غبار آلود ودور یا خزانی خالی از فریادو شور
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم شعر را... ماه را.... و تو را ... امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم هنوز اولین سطر را نخوانده تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را... ولی نه...!! باید ترک کنم هم تو را....هم شعر را .... و هم٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم... ====================================== مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
|
 |
| کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان) | |
حالت خطی
|
|
اکنون ساعت 12:56 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.