مشاعره با حروف انتخابی

[پریشان]

چو پرده دار بشمشیر میزند همه را

کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

ح

[yad]

حدیث حول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتی است که از روزگار هجران گفت

ر

[پریشان]

رنج ما را که توان برد بیک گوشه چشم

شرط انصاف نباشد که مداوا نکنی

ن

[Rahman.s]

ه پشت پای بر اندیشه می‌توانم زد
نه این درخت غم از ریشه می‌توانم زد

به خصم گل زدن از دست من نمی‌آید

وگرنه بر سر خود تیشه می توانم زد
م

[ماهین]

میل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باش
بر لب جوی طرب جوی و به کف ساغر گیر

ش

[پریشان]

شد آنکه اهل نظر بر کناره می رفتند

هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش

خ

[mary.f]

خدا را کم نشین با خرقه پوشان
رخ از رندان بی سامان بپوشان

ق

[ماهین]

قدر مجموعه ی گل مرغ سحر داند و بس
که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست

ک

[MAHDI]

کنون که از کمر کوه، موج لاله گذشت

بیار کشتی می، نوبت پیاله گذشت


// ش

[hossein]

شوق می از بهار گل‌اندام تازه شد
پیوند بوسه‌ها به لب جام تازه شد

و