مشاعره واژه ای

[mary.f]

دل کرد بسی نگاه در دفتر عشق
جز دوست ندید هیچ رو درخور عشق

[sheida.jojo]

ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
گفتمش بیهوده گو چه هنر بهتر از عشق

[NV1372]

من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

[haj_amir]

دعوي عشق کسي راست مسلم که مدام
اشک سرخ و رخ زرد و تن لاغر دارد


نوید جان خبری ازت نیست؟

[mary.f]

سرشک گوشه گیران را چو دریابند دریابند
رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند

[haj_amir]

همت حافظ و انفاس سحر خیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم دادند

[mary.f]

حضوری گر همی خواهی ازو غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

[haj_amir]

تو از من نيستي غايب که اندر جان خيال تو
مرا در دل چو انديشه است و در ديده چو بينايي

[mary.f]

پر اندیشه شد جان کاووس کی
ز فرزند و سودابه نیک پی

[haj_amir]

فرزند بنده‌ايست، خدا را، غمش مخور
کان نيستي که به ز خدا بنده پروري