بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #21  
قدیمی 01-26-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض بخشندگی....


شاهزاده ای ثروت زیادی از پدر به ارث بُرد. بخشندگی آغاز کرد و مال زیادی را به دامان سپاهیان و رعیت ریخت.

( هنگامی که از کنار دکان عطار می گذری بوی عود به مشامت نمی رسد. پس آن را بر روی آتش بگذار تا از بوی خوشش لذت ببری.)

بزرگی بایدت بخشندگی کن
که دانه تا نیفشانی نروید

یکی ازمشاوران بی تدبیر وی، پند و اندرز آغاز کرد که، شاهان پیشین این همه مال و ثروت را با تلاش و سعی فراوان اندوخته اند.
از این بذل و بخشش ها دست بردار که روزهای سختی در پیش است و دشمنان زیادی در پس.

هشیار باش که هنگام نیاز، دچارتنگدستی نشوی.

( اگر گنجی را در میان مردم تقسیم کنی به هر کد خدا یکدانه برنج می رسد. چرا از هرکدام به اندازۀ یک جو نقره نمی گیری تا بتوانی هر روز گنجی را فراهم کنی؟)

اگر گنجی کنی بر عامیان بخش
رسد هر کد خدائی را برنجی

چرا نستانی از هریک جوی سیم
که گرد آید تورا هر روز گنجی

سلطان از سخنان او به خشم آمد و فرمان داد او را گوشمالی کنند.
آنگاه گفت:
خداوند پادشاهی این سرزمین را به من داده است تا بخورم و ببخشم، نه اینکه نگهبان گنجهای گذشتگان باشم.

قارون هلاک شد که چهل خانه گنج داشت نوشیروان نمُرد که نام نکو گذاشت
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #22  
قدیمی 01-26-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض بنیاد ظلم در جهان


حکایت می کنند که روزی انوشیروان عادل به شکار رفته بود.
در شکارگاه صیدی را کباب کردند تا بخورند.
نمک نداشتند.
یکی از غلامان به روستا رفت تا نمک بخرد.

انوشیروان گفت:
نمک را به قیمت بخر تا رسم بدی را در این روستا، بنیان نگذاری.
اطرافیان پرسیدند:
که از این مقدار اندک، چه نقصی پدید خواهد آمد؟
انوشیروان پاسخ داد:
بنیاد ظلم در جهان از نخست بسیار اندک بود.
هر کس آمد به آن مقداری افزود تا بدین پایه که امروز می بینید رسید.

(اگر شاه از باغ رعیت، یک سیب بخورد، غلامان او درختهای باغ را ریشه کن خواهند کرد.
یا اگر سلطان از روی بی عدالتی پنج عدد تخم مرغ از زیر دستانش بگیرد، لشکریانش هزار مرغ را به سیخ می زنند و می خورند.)

اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی
برآورند غلامان او درخت از بیخ

به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد
زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #23  
قدیمی 01-26-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


یکی از وزرا از کار برکنار شد و به جمع صوفیان پیوست.
به برکت همنشینی با آنان دست از ظواهر زندگی شست.
پس ازمدتی، شاه دو باره به او خوشبین شد و خواست اورا به شغل دیگری بگمارد.
مرد گفت:
معزول باشم بهتر ازآن است که مسئول باشم.

آنان که به کنج عافیت بنشستند
دندان سگ و دهان مردم بستند

کاغذ بدریدند و قلم بشکستند
وز دست و زبان حرفگیران رستند

شاه گفت:
بدون تردید ما به افراد لایق و شایسته نیازمندیم تا بتوانیم امور مملکت را به آنان محول کنیم.

مرد گفت: نشانۀ مرد لایق این است که زیر بار چنین کارهائی نرود.
هما بدان جهت به دیگر پرندگان برتری دارد که استخوان می خورد ولی برای به دست آوردن طعمه حاضر نیست پرندگان دیگر را بکشد.

از سیاه گوش پرسیدند،
چرا همنشینی شیررا برگزیدی؟
گفت، از بازماندۀ غذایش می خورم و در پناه هیبتش آسوده زندگی می کنم.

گفتند، اکنون که قدر نعمتش را میدانی و درپناهش هستی، چرا به او نزدیکترنمی شوی تا جزو خدمتکاران مخصوص او باشی؟
گفت، هنوز از خشم او درامان نیستم.

بارها اتفاق افتاده که ملازمان شاه،
گاهی زر نصیبشان می شود و زمانی هم سرشان را به باد می دهند.
خردمندان گفته اند
از طبع ملوّن شاهان دوری کن که گاهی با یک سلام از انسان می رنجند و در وقت دیگر، درپاسخ به دشنام خلعت می دهند.

شوخی ومزاح کردن درمحضر شاه، هنری است که تنها از ندیمان او برمی آید و این کار برازندۀ حکیمان نیست.

هما = پرنده ای افسانه ای
سیاه گوش = حیوانی از دستۀ گربه سانان که درکنار شیر زندگی می کند و از بازماندۀ غذایش تغذیه می کند.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #24  
قدیمی 01-26-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض پند...



یکی از دوستان از دست روزگار، به من شکایت کرد و گفت:
مُزدم کم است و عیالم بسیار.
دخلم کفاف خرجم را نمی دهد و بیش از این طاقت رنج و سختی را ندارم.
گاهی با خود می گویم به سرزمین دیگری بروم تا کسی از اوضاع و احوالم با خبر نشود ولی از سرزنش دشمنان نگرانم که مبادا این تلاش مرا برای رفاه خانواده به بی غیرتی تعبیر کنند.

مبین آن بی حمیت را که هرگز
نخواهد دید روی نیکبختی

که آسانی گزیند خویشتن را
زن و فرزند بگذارد به سختی

همانطور که میدانی من از حسابداری چیزهائی بلدم.
اگربه خاطر احترامی که نزد بزرگان داری بتوانی شغلی در دیوان برایم پیدا کنی همۀ عمر مرا مدیون خود خواهی کرد.

گفتم:
ای برادر خدمت پادشاهان دو رو دارد، امید به دست آوردن نان و ترس ازدست دادن جان.
پس عاقلانه نیست که با این امید خود را درآن گرداب بیندازی.

کس نیاید به خانۀ درویش
که خراج زمین و باغ بده

یا به تشویش و غصه راضی شو
یا جگربند پیش زاغ بنِه

گفت:این سخنان باب طبع من نیست چون درخواستم اجابت نمی شود. مگر نشنیده ای که می گویند، هرکس خیانت کند موقع حساب پس دادن دستش می لرزد؟

راستی موجب رضای خداست
کس ندیدم که گم شد از ره راست

حکما گفته اند، چهار کس از چهار کس به شدت می ترسند:
راهزن ازپادشاه، دزد از پاسبان، بدکارازسخن چین و روسپی از داروغه. "
آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟ "
گفتم، حکایت تو مانند داستان آن روباه است که اورا دیدند لنگ لنگان می گریخت.
از او پرسیدند سبب چیست که اینگونه وحشت زده می گریزی؟
گفت:
شنیده ام که شترها را به بیگاری می برند.
بدو گفتند:
ای ابله، شتر با تو چه شباهتی دارد؟
گفت ساکت شوید که اگر حسودان بگویند این شتراست و گرفتارشوم، کسی به فکررهائی من نخواهد بود و تا بخواهم ثابت کنم که شترنیستم زیر بار جان داده ام.
تو مردی فاضل، متدیّن و امین هستی.
دشمنان درکمین اند و مدعیان جاه و مقام، منتظر فرصت.
حال اگرزمانی نزد شاه از تو بدگوئی کنند و مورد بازخواست قرارگیری، چگونه می خواهی بی گناهی خودت را ثابت کنی؟
به صلاح است که با این وضع بسازی و دست از ریاست بشویی.

به دریا در، منافع بی شماراست
وگرخواهی، سلامت برکناراست

او ازسخنان من به شدت رنجید و چهره اش را درهم کشید وبا عصبانیت گفت:
این چه عقل و منطق نادرستی است که توداری؟
دوست باید درهنگام سختی به یاری دوستش بشتابد وگرنه، درهنگام رفاه، دشمنان هم خود را دوست جلوه می دهند.
دوست مشمار آن که درنعمت زند
لاف یاری و برادرخواندگی

دوست آن باشد که گیرد دست دوست
درپریشان حالی و درماندگی

دیدم که از حرفهایم عصبانی می شود وازگفته هایم می رنجد.
من هم به نزد رئیس دیوان محاسبات که دوستی دیرینه با من داشت رفتم و شرح حالش را گفتم.
تا اورا برای کاری جزئی استخدام کردند.
پس از مدتی که لیاقت و شایستگی او را دیدند شغل مهمتری به او دادند و به جائی رسید که از معتمدان پادشاه شد و مقام و منزلت والائی به دست آورد.
من هم از این موضوع بسیار خوشحال شدم و گفتم:

منشین ترش ازاین گردش ایام که صبر
گرچه تلخ است ولیکن بر شیرین دارد

برحسب اتفاق من با گروهی به حجاز رفتم.
چون از زیارت مکه باز گشتم او را دیدم که با ظاهری پریشان ولباسهای ژنده به پیشباز من آمده است.
بلافاصله متوجه شدم که اورا اخراج کرده اند زیرا دوستانی که در دیوان کارمی کنند زمانی به دیدار دوستان و نزدیکان خود می روند که ازکار معزول شده باشند.

دربزرگی و گیر ودارعمل
زآشنایان فراغتی دارم

روزبیچارگی و درویشی
درد دل پیش دوستان آرم

گفتم:
چرا به این روز افتاده ای؟
پاسخ داد:
همانگونه که گفتی، عده ای ازدرباریان به مقام و منزلت من حسد بردند و به من تهمت خیانت زدند.
امیر دراین باره تحقیقی نکرد.
دوستان صمیمی و یکرنگ هم سکوت اختیار کردند و حق دوستی را نادیده گرفتند.
خلاصه به عقوبت سختی دچارشدم وبه زندان افتادم.
تا اینکه به میمنت ورود حجاج و سلامتی آنان، هفتۀ پیش از زندان آزاد شدم.
گفتم:
درآن هنگام، پند مرا نپذیرفتی که گفتم، خدمت پادشاهان مانند سفر دریاست.
یا به گنج می رسی یا اسیر دیو می شوی.
دیگر مصلحت ندیدم که بیش ازاین اورا سرزنش کنم و نمک برزخمهایش بپاشم.
پس به این دو بیت اکتفا کردم:

ندانستی که بینی بند برپای
چودرگوشت نیامد پند مردم

دگر ره گرنداری طاقت نیش
مکن انگشت در سوراخ گژدم
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #25  
قدیمی 01-26-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض بخشش......


حکایت می کنند که ، پادشاهی ، شبی را در عیش و خوشی به روز رسانده بود و در پایان مستی می گفت:
در جهان بهتر از این یک نفس وجود ندارد ، چون اکنون از خوب وبد دنیا نگران نیستم و غصۀ کسی را هم نمی خورم.

ما را به جهان خوشتر از این یکدم نیست
کز نیک و بد، اندیشه و از کس غم نیست

درویش برهنه ای که در سرما خوابیده بود در جوابش گفت:
ای کسی که خوشبخت تر از تو در جهان کسی نیست. فرض کن در دنیا هیچ غمی نداری،آیا غم ما را هم نداری؟

ای آنکه به اقبال تو در عالم نیست
گیرم که غمت نیست، غم ما هم نیست؟

شاه از حرفهای درویش خوشش آمد و یک کیسۀ هزار دیناری از پنجره بیرون گرفت و گفت:
ای درویش دامنت را بگیر!
درویش گفت:
دامن از کجا بیاورم که من برهنه ام.
شاه از این حرف بیشتر دلش سوخت و لباس گرانبهائی هم به آن افزود و نزد درویش فرستاد.

درویش ظرف مدّت کوتاهی همۀ پولها را بخشید و خرج کرد و دست خالی نزد شاه برگشت.

قرار در کف آزادگان نگیرد مال
نه صبر در دل عاشق، نه آب در غربال

در حالی که شاه در حال و هوای خوبی نبود به او خبر دادند که درویش با جیب خالی برگشته است! شاه از شنیدن این خبر به شد ّت عصبانی شد و گفت:
این گدای بی شرم را از اینجا بیرون کنید که بیت المال ذخیرۀ فقرا است نه لقمۀ شیاطین!

ابلهی کو روز روشن،شمع کافوری نهد
زود بینی، کش به شب روغن نباشد در چراغ

یکی از وزیران دلسوزِ در بار، پیش آمد و گفت: شاهنشاها ،بهتر است که برای چنین افرادی حقوق و مقرّری تعیین کنید تا اسراف نکنند.
امّا اینکه فرمودید او را از درگاهتان برانیم، این کار از خصلت جوانمردان دور است که اوّل کسی را مورد لطف و عنایت قرار دهند و سپس از درگاه خویش برانند.

اگر درِ لطف و عنایت بر کسی گشوده شد نمیتوان آنرا با خشم و کم لطفی بست.

کس نبیند که تشنگان حجاز
بر لب آب شور گرد آیند

هرکجا چشمه ای بود شیرین
مردم و مرغ و مور گردآیند
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #26  
قدیمی 01-26-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض حق دیگران..



یکی از پادشاهان قدیم، در رسیدگی به امور مملکت کوتاهی می کرد و سپاهیانش را در سختی معیشت نگاه می داشت.
تا اینکه دشمنی قوی به کشور حمله کرد و سپاهیان از مقابل آنان گریختند.

( وقتی که سپاهی در سختی معیشت زندگی کند، هنگام ضرورت دست به شمشیر نمی برد.)

چو دارند گنج از سپاهی دریغ
دریغ آیدش دست بردن به تیغ

چه مردی کند در صف کار زار
که دستش تُهی باشد و کار زار

یکی از سربازانی که از میدان جنگ گریخته بود با من دوستی دیرینه داشت.
او را سر زنش کردم و به او گفتم:
اگر کسی به ولینعمت خود پشت کند و حقّ سالیان گذشته را در نظر نگیرد نشانۀ پستی و ناسپاسی اوست.

گفت:
شایسته است که با لطف و بزرگواری عُذر مرا بپذیری چودر زمان جنگ، اسبم گرسنه بود و جو نداشت و زین اسبم را هم برای تهیه مخارج زندگی، گرو گذاشته بودم.

پادشاهی که حقّ سپاهیانش را ادا نکند، نمی توان برای او از جان مایه گذاشت.

زر بده مرد سپاهی را تا سر بنهد
وگرش زر ندهی، سر بنهد در عالم
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #27  
قدیمی 01-26-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


در مسجد جامع دمشق،کنار آرامگاه حضرت یحیی علیه السلام گوشه نشینی اختیار کرده بودم. (معتکف شده بودم)که یکی از امیران قبیله بنی تمیم که به ظلم و بی عدالتی مشهور بود وارد مسجد شد.
نخست نماز خواند و سپس از خدا حاجتی طلبید.

(فقیر و ثروتمند، بندگان درگاه خدا هستند.
آنان که ثروتمند ترند،بیشتر به این قبله نیازمندند زیرا از نعمت بیشتری برخوردارند.
لذا باید بیشتر شکر گزار باشند.)

درویش و غنی بندۀ این خاک درند
آنان که غنی ترند محتاج ترند

آنگاه نزد من آمد و گفت:
از آنجا که درویشان انسانهای صادقی هستند، از تو می خواهم که برایم دعایی بکنی که از دشمن قدرتمندی نگرانم.

گفتم :
با زیر دستان به مهربانی رفتار کن تا از هر دشمنی در امان بمانی.

هر آنکه تخم بدی کشت و چشم نیکی داشت
دماغ بیهده پخت و خیال باطل بست

زگوش پنبه برون آر و دادِ خلق بده
وگر تو می ندهی داد، روز دادی هست
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #28  
قدیمی 01-26-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض مردم اذاری...



یکی از امیران بی انصاف، از پارسائی پرسید،کدام یک از عبادتها نزد خداوند با ارزشتر است.
مرد پارسا گفتک
برای تو خواب نیمروز، تا شاید در این مدت، برای یک نفس هم که شده مردم آزاری نکنی.

ظالمی را خفته دیدم نیمروز
گفتم این فتنه است خوابش بُرده بِه

وآنکه خوابش بهتر از بیداری است
آنچنان بَد زندگانی مُرده بِه
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #29  
قدیمی 01-26-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض بار گناهان...


روزی درویشی مستجاب الدعوه( که دعاهایش مستجاب می شد) وارد بغداد شد.
حجاج ابن یوسف (1) خبردار گشت و او را احضار کرد.
به او گفت:
ای درویش، برایم دعای خیری بکن.
درویش گفت: خدایا جانش را بگیر.
حجاج گفت: تو را به خدا، این چه دعائی است؟

درویش جواب داد:
این دعای خیری است برای تو و همۀ مسلمانان، چون تو هرچه زودتر بمیری،هم از بار گناهانت کمتر می شود و مردم هم زودتر از دست ظلم و ستم تو راحت می شوند.

ای زِبَر دستِ زیردست آزار
گرم تا کِی بماند این بازار

به چه کار آیدت جهانداری؟
مُردنت بِه، که مردم آزاری
----------------------------
1- حجاج بن یوسف ثقفی = تولد 29 ه – وفات 95 ه – حاکم ظالمی بود که مکّه را ویران کرد و مدّت 24 سال با ظلم و ستم بر عراق حکومت کرد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #30  
قدیمی 01-26-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


یکی از شاهان خراسان ،سلطان محمود غزنوی را به خواب دید که تمام بدنش خاک شده جز چشمانش که هنوز در حدقه می گردید و نگاه می کرد.
حکما در تعبیر خواب عاجز ماندند جز درویشی که شرط احترام به جا آورد و گفت:
هنوز نگران است که چرا سر زمین تحت فرمانش ،اکنون در دست دیگران است.

زنده است نام فرّخ نوشیروان به خیر
گرچه بسی گذشت که نو شیروان نماند

خیری کن ای فلان وغنیمت شمارعمر
زان پیشتر که بانگ برآید، فلان نماند

سلطان محمود غزنوی از سلاطین غزنوی است که به هندوستان لشکر کشید.( ت387 – و 421 هجری)

خسرو انوشیروان دادگرفرزند قباد که بنای ایوان مداین یا طاق کسری منسوب به اوست.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 04:05 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها