مشاعره واژه ای

[مهدی]

ای صبا امشبم مدد فرمای
که سحرگه شکفتنم هوس است

[deltang]

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد

عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد

[مهدی]

شد كودكي و رفت جواني ز جوان
روز پيري رسيد بر پر ز جهان
هر مهمان را سه روز باشد پيمان
اي خواجه سه روز شد تو بر خيز و بران

[FereShteH]

مستغنیم از هر دو جهان کن به کرم
جز یاد تو هر چه هست بر از دل ما

[مهدی]

دل از طلب چون پي بيچون گشتن

دريا خواهد شدن ز افزون گشتن
دل خون شد و شكر مي كند زانكه بسي
دلها خون شد در هوس خون گشتن

[FereShteH]

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

[مهدی]

با دل گفتم عشق تو آغاز مكن
بازم در صد محنت و غم باز مكن
دل تيرگييي كرد و بگفت ايسره مرد
معشوق شگرفست برو ناز مكن

[FereShteH]

عشق تو بلای دل درویش منست
بیگانه نمی‌شود مگر خویش منست

[مهدی]

از خشم و حسد جان را بيگانه مكن با دل

آن را مگذار اينجا وين را بمخوان تنها

[FereShteH]

حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری
کاتش از خرقه سالوس و کرامت برخاست