بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > پارسی بگوییم

پارسی بگوییم در این تالار گفتگو بر آنیم تا در باره فارسی گویی به گفتمان بنشینیم و همگی واژگانی که به کار میبیندیم به زبان شیرین فارسی باشد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #811  
قدیمی 03-27-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



آب پاکی روی دستش ریخت

هرگاه کسی به امید موفقیت و انجام مقصود مدتها تلاش و فعالیت کند ولی با صراحت و قاطعیت پاسخ منفی بشنود و دست رد بر سینه اش گذارند و بالمره او را از کار نا امید کنند، برای بیان حالش به ضرب المثل بالا استناد جسته می گویند " بیچاره این همه زحمت کشید ولی بالاخره آب پاکی روی دستش ریختند."

آب پاکی همانطوری که در اصطلاح شرعی آب آخرین است که شیء ناپاک را به کلی پاک می کند، در عرف اصطلاح عامه کنایه از حرف آخرین است که از طرف مخاطب در پاسخ متکلم و متقاضی گفته می شود و تکلیفش را در عدم اجابت مسئول یکسره و روشن می کند . تنها تفاوت و اختلافی که وجود دارد این است که در فقه اسلامی عبارت آب پاکی فقط در مورد مثبت، که همان نظافت و پاکیزگی است به کار می رود ولی در معانی و مفاهیم استعاره ای ناظر بر نفی و رد جواب منفی است که پس از شنیدن این حرف آخرین به کلی مایوس و نا امید شده دیگر به هیچ وجه در مقام تعقیب تقاضایش بر نمی آید.



__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #812  
قدیمی 03-27-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


آب حیات نوشید

درباره کسانی که عمر طولانی کنند و روزگاری دراز در این جهان بسر برند ، از باب تمثیل یا مطایبه می گویند فلانی آب حیات نوشیده . ولی این عبارت مثلی بیشتر در رابطه با بزرگان و دانشمندان و خدمتگزاران عالم بشریت و انسانیت که نام نیک از خود به یادگار گذاشته. زنده جاوید مانده اند. به کا می رود. این ضرب المثل به صور و اشکال آب حیوان و آب بقا و آب خضر و آب زندگانی و آب اسکندر نیز به کار رفته، شعرا و نویسندگان هر یک به شکلی در آثار خویش آورده اند.

اکنون ببینیم این آب حیات چیست و از کجا سرچشمه گرفته است.


اسکندر مقدونی پس از فتح سغد و خوارزم از یکی از معمرترین قوم شنید که در قسمت شمال آبگیری است که خورشید در آنجا فرو می رود و پس از آن سراسر گیتی در تاریکی است. در آن تاریکی چشمه ای است که به آن آب حیوان گویند، چون تن در آن بشویند گناهان بریزد و هر کس از آن بخورد نمی میرد. اسکندر پس از شنیدن این سخن با سپاهیانش جانب شمال را در پیش گرفت و به زمین همواری رسید که میانشان دره و نهر آبی وجود داشت. به فرمانش پلی بر روی دره بستند و از روی آن عبور کردند . پس از چند روز به سرزمینی رسیدند که خورشید بر آن نمی تابید و در تاریکی مظلم فرو رفته بود . اسکندر تمام بنه و اسباب و همراهان را در ابتدای ظلمات بر جای گذاشت و با چهل نفر مصاحب و صد نفر سردار جوان و یکهزارو دویست نفر سربارز ورزیده خورشید چهل روزه بر گرفت و داخل ظلمات شد.


پس از آن طی مسافتی ، ظلمت و تاریکی هوا و سختی و دشواری راه اسکندر و همراهان را از پیشروی باز داشت، به قسمی که هر قدر به چپ و راست می رفتند راه را نمی یافتند. اسکندر تعداد همراهان را به یکصد و شصت نفر تقلیل داد.


باری اسکندر و همراهان هجده روز تمام در ظلمت و تاریکی روی ریگهای بیابان پیش رفتند تا به کنار چشمه ای رسیدند که هوای معطر و دلپذیر داشت و آبش مانند برق می جهید . اسکندر احساس گرسنگی کرد و به آشپزش اندر یاس دستور داد غذایی طبخ کند . آندریاس یک عدد ماهی از ماهیهای خشک را که همراه آورده بود، برای شستن در چشمه فرو برد. اتفاقا ماهی زنده شد و از دست آندریاس سرید در آب چشمه فرو رفت. آندریاس آن اتفاق شگفت را به هیچکس نگفت و کفی از آن آب بنوشید و مقداری با خود برداشت و غذای دیگری برای اسکندر طبخ کرد . قبل از آنکه از ظلمات خارج شوند ، اسکندر به کلیه همراهان فرمان داد ضمن حرکت آنچه از سنگ و چوب یا هر چیز دیگری که در راه بیابند با خود بردارند. معدودی از همراهان به فرمان اسکندر اطاعت کردند ، ولی اکثریت همراهان که از رنج و خستگی راه به جان آمده بودند اسکندر را دیوانه پنداشته با دست خالی از ظلمات خارج شدند . به روایت دیگر اسکندر به همراهان گفت:" هر کس از این سنگها بردارد و هر کس بر ندارد بالسویه پشیمان خواهد شد ." عده ای از آنها سنگ را بر داشتند و در خورجین اسب خود ریختند ولی عده ای اصلا بر نداشتند . چون به روشنایی آفتاب رسیدند معلوم شد که تمام آن سنگها از احجار کریمه یعنی مروارید و زمرد و جواهر بوده و همانطوری که اسکندر گفته بود آنهایی که بر نداشتند از ندامت و پشیمانی لب به دندان گزیده و کسانی که بر داشته بودند افسوس خوردند که چرا بیشتر بر نداشتند . دیر زمانی نگذشت که راز آندریاس فاش شد و به ناچار جریان چشمه حیوان و زنده شدن ماهی خشک را به اسکندر گفت. اسکندر از این پیش آمد سخت بر آشفت و آندریاس را مورد عتاب قرار داد که چرا به موقع وی را آگاه نکرد تا از آن آب حیات بنوشد و زندگی جاودانه یابد، اما چه سود که کار از کار گذشته راه بازگشت نداشت. تنها کاری که برای اطفای نایره غضب خویش توانست بکند این بود که فرمان داد سنگ بزرگی به گردن آندریاس بستند و او را در دریا انداختند تا حیات ابدی را که بر اثر نوشیدن به دست آورده بود با سختی و دشواری سپری کند و هیچ لذتی از زندگی جاودانه نصیبش نگردد .


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #813  
قدیمی 03-27-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


آب زیر کاه

آب زیر کاه به کسانی اطلاق می شود که زندگی و حشر و نشر اجتماعی خود را بر پایه مکر و عذر و حیله بنا نهند و با صورت حق به جانب ولی سیرتی نا محمود در مقام انجام مقاصد شوم خود بر آیند. این گونه افراد را مکار و دغلبار نیز می گویند و ضرر و خطر آنها از دشمن بیشتر است زیرا دشمن با چهره و حربه دشمنی به میدان می آید در حالی که این طبقه در لباس دوستی و خیر خواهی خیانت می کنند.

اکنون باید دید در این عبارت مثلی، آبی که در زیرکاه باشد چگونه ممکن است منشأ زیان و ضرر شود.

آب زیرکاه از ابتکارات قبایل و جوامعی بود که به علت ضعف و ناتوانی جز از طریق مکر و حیله یارای مبارزه و مقابله با دشمن را نداشتند. به همین جهت برای آنکه بتوانند حریف قوی پنجه را مغلوب و منکوب نمایند، در مسیر او با تلاقی پر از آب حفر می کردند و روی آب را با کاه و کلش طوری می پوشانیدند که هیچ عابری تصور نمی کرد آب زیر کاهی ممکن است در آن مسیر و معبر وجود داشته باشد. باید دانست که ایجاد این گونه با تلاقهای آب زیرکاه صرفأ در حول و حوش قرا و قصبات مناطق زراعی امکان پذیر بود تا برای عابران وجود کاه و کلش موجب توهم و سوءظن نشود و دشمن با خیال راحت و بدون دغدغه خاطر و سرمست از باده غرور و قدرت در آن گذرگاه مستور از کاه و کلش گام بر می داشت و در درون آب زیرکاه غرقه می شد.
آب زیرکاه در قرون و اعصار قدیمه جزء حیله های جنگی بود و سپاهیان متخاصم را از این رهگذر غافلگیر و منکوب می کردند.



__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #814  
قدیمی 03-27-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


سیری در ریشه ضرب المثل های فارسی


امین خضرایی

هیچ مثلی بدون ریشه و مأخذ نیست. مثل‌ها مانند ابزاری كارا وسیله رساندن حرف دل و نیات عامه بوده به طوری كه با گفتن یك جمله مثلی سخن دل به مخاطب می‌رسیده است. با وجود این چون مثل‌ها بیشتر شفاهی هستند از خاطره‌ها رفته‌اند؛ اما مثل‌هایی كه از ریشه محكمی ‌برخوردار هستند برجا مانده‌اند، گرچه گاهی ساییده و كوتاه شده اند.
این مقاله نمونه‌ای از ریشه مثل‌های كتاب " فرهنگ امثال و حكم فارس " است. منظور اصلی تدوین این كتاب یافتن ریشه مثل‌هایی است كه از بین رفته و درجایی ثبت نشده است. بسیاری از مثل‌ها هم كه ریشه آنها نوشته شده است فهمیدنش مشكل است. از این رو نگارنده براساس شواهد و قرائن و كاووش در معنای مثل‌ها ریشه آنها را ساخته یا اصلاح كرده و در معرض قضاوت خوانندگان و علاقه مندان گذاشته است. باید یادآور شد كه شناختن و یافتن مأخذ مثل، تجربه و نشست و برخاست با مردم شهر و روستا و عشایر را می‌طلبد كه نگارنده سالها از این تجربه بهره‌مند بوده است. حال ریشه برخی از امثال همان طور كه درگفتگو با فصلنامه آمد تقدیم می‌شود.

1) آب آن دو به یك جوی نخواهد رفت :


مشاركت آن دو نفر دوامی ‌نخواهد داشت. مأخذ : دربین زارعان خرده پا و ضعیف رسم است كه با همسایه زمین خود آب را به نوبت از مَمَری (‌جوی ) كه مشتركاً احداث كرده‌اند به زمین خود ببرند. این كار از چند نظر صرفه‌جویی است، زیرا اگر هر كدام بخواهند برای بردن آب به زمین خو مَمَری احداث كنند، علاوه بر هزینه احداث، مقدار مصرف زمین دو برابر خواهد بود. سود دیگر این اشتراك مربوط به آبی است كه آبخور جوی می‌شود. شبیه به این مثل، مثل " آب و گاوشان یكی است " می‌باشد.

2) كلاهش پشم ندارد :

از او نباید ترسید، مهابتی ندارد، دلیلی وجود ندارد كه از او هراس داشته باشیم. مأخذ: درزمان قدیم، نه چندان دور، در ایران صاحب منصبان نظامی ‌به تقلید از نظامیان روس كه كلاه پشمی ‌به سر داشتند، كلاه پشمی‌ پوستی بر سر می‌گذاشتند و از آن جایی كه نظامیان مأمور نظم ونسق هستند، وقتی از دور پیدا می‌شدند مردم خود را جمع و جور می‌كردند كه مورد مؤاخذه واقع نشوند، و اگر آن صاحب منصب نظامی ‌افسر نبود به هم می‌گفتند : این كه افسر نظامی‌ نیست، كلاهش پشم ندارد.

3) زاغ سیاه كسی را چوب زدن :

هر كس این مثل را بشنود فوراً به ذهنش خطور می‌كند كه مربوط به زاغ پسر یا دخترخاله كلاغ است كه او را با چوب زده‌اند و فراری داده‌اند؛ اما درك بنده از این مثل چنین است: زاغ نام دیگر زاج است. علاوه بر این كه مردم بیشتر شهرستان‌ها به همین نام زاغ (‌زاج ) را می‌شناسند در فرهنگنامه‌ها هم به همین معنی آمده است.
زاغ (‌زاج ) نوعی نمك است كه انواع مختلفی دارد سیاه، سبز، سفید وغیره ) زاغ سیاه بیشتر به مصرف رنگ نخ قالی و پارجه و چرم می‌رسد. اگر كسی ببیند كه نخ یا پارچه یا چرم همكارش خوش رنگ‌تر یا شفاف و براق‌تر از كارهای خودش است، درصدد بر می‌آید كه در موقع مقتضی خود را به ظرفی كه زاغ در آن حل شده برساند و چوبی در آن بگرداند و با دیدن و بوئیدن، بلكه پی ببرد كه در آن زاغ چه اضافه كرده‌اند یا نوع و مقدار و نسبت تركیبش با آب یا چیز دیگر چیست. ضمناً در مورد اشخاص چشم سبز هم چشم زاغ یا زاغول گویند.


4) بارگهش را آب برده :

كار او دیگر اصلاح پذیر نیست، چون بسیار خراب است، بیشتر در مورد ورشكست شده‌ای گویند كه با كمك دوستان هم نمی‌تواند باز به سركار خود برگردد، یعنی خرابی كار بیشتر از این حد است. در موارد مشابه نیز كاربرد دارد. مأخذ: لازم است كه اول معنی واژه " بارگه " را بدانیم : بارگه در تداول آباده و صُغاد سد كوچكی است كه چون آبیار بخواهد آب را سوی دیگربفرستد، ماسه و شن و ریگ آن طرف جوی را كه باید آب برود با بیل بر می‌دارد و به سمتی كه نباید آب برود می‌ریزد. در این موقع حساس، چابكی و جلدی لازم دارد. چون این كار باید سریع انجام شود، یعنی از وقتی كه میرآب اعلام می‌كند، دیگر جریان آب به حساب مَمَر دوم كه سد آن برداشته شده است، خواهد بود. گاهی زارعان در این موقع اگر سنگی بزرگ و امثال آن را بیابند از آن استفاده می‌كنند، ولی برخی وقت‌ها به سبب فشار زیاد آب یا از چابكی لازم برخوردار نبودن، موجب می‌شود كه آب را نتوانند بگردانند. در این زمان است كه " بارگه " را آب می‌برد و دیگر كار یك نفر نیست كه بتواند آب را برگرداند ( واژه بارگه را مردم كرمان " گرگه " و كردان " ورگال " گویند.

5) پا تو كفش كسی كردن :

كاربرد این مثل در امثال و حكم دهخدا چنین است: دخالت در كار كسی كردن، ازكسی بدگویی كردن؛ اما در تداول صغاد و آباده فارس باری پیدا كردن بهانه به منظور آسیب رساندن به كسی در كارش، تجسس كردن و دنبال نقطه ضغف یافتن علیه كسی به كار می‌رود. به باور نگارنده، به حریم و حرم كس ناجوان مردانه واردشدن و طبعاً برای راحت بودن از دم پایی مرد صاحب خانه استفاده كردن.

6) همه را روی دایره ریختن

همه اسرار و اصطلاحات خود را فاش كردن، كلیه دانسته‌های خود را بیان كردن، حساب خود را با صداقت پس دادن. مأخذ: در قدیم كه هنوز رادیو و تلویزیون وارد بازار نشده بود، بازار خنیاگران از رونق بیشتری برخوردار بود. مطربان یا خنیاگران در هر شهری چند گروه و دسته بودند كه هرگروه برای خود رئیس و بزرگتری داشتند. افراد این گروه‌ها هر یك نقشی داشتند یكی دایره (‌دف) و یكی تنبك و دیگری تار یا كمانچه می‌نواخت، جوانانی هم بودند كه در لباس خود یا لباس زنانه هنر رقص را در مجالس عروسی و جشن اجرا می‌كردند.
درمجالس طرب رسم بر این بود كه چون اهل مجلس از هنرنمایی كسی خوششان می‌آمد به آنها انعام می‌دادند. در پایان مجلس گروه خنیاگران به دستور رئیس خود، دایره‌ای در وسط می‌گذرا دند و دورآن می‌نشستند و آنچه انعام گرفته بودند از جیب و بغل خود در می‌آوردند و روی آن دایره می‌ریختند. سپس رئیس آنها آن پول‌ها را شمارش می‌كرد و سهم هریك را می‌داد. این بود معنی همه را روی دایره ریختن.

7) ماهی از سرگنده گردد، نی زِ دُم :

هر موجودی رشد و گرایش وترقی‌اش در جهتی است، هر انسانی با توجه به استعداد و سلیقه و منش خود به چیزی می‌گراید، یكی به طرف عرفان و معنویات دیگری در جهت مادیات، یكی به سوی علم و كسب كمال و دیگری دنبال جمع كردن مال می‌رود، كار مورد علاقه خود را توسعه و ترقی می‌دهد. همچنان كه ماهی كه زندگیش در دریاست، رشد ونموش به طرف سرمی‌گراید و سرش بزرگ می‌شود. همچنین نی این گیاه قلم مانند " كاواك " دركنار دریا و رودخانه می‌روید و ازقسمت پایین، طرف ریشه كلفت و قوی می‌شود. بعضی نویسندگان واژه " نی " را به معنی " نی كه معنی منفی می‌دهد " گرفته‌اند و درنتیجه این مصراع حضرت مولانا را به صورتی دیگر نوشته‌اند. علاوه بر آنچه معروض افتاد و مضافاً بر این كه مولانا واژه " نی " را زیاد در اشعار و ابیات خود ‌آورده است. وقتی موردی را مسلم و روشن گفته است لزومی‌ به تأكید بی‌مورد كه از فصاحت كلام كم شود نیست. یعنی وقتی گفته شد راست نیازی نیست كه در ادامه بگوییم نه چپ، یاوقتی شفاف گفته شود شب نیازی نیست كه در ادامه گفته شود نه روز.

8) دم چك كسی افتادن،

نظیر دست كسی زیر ساطور كسی قرار گرفتن :
زیر سلطه و نفوذ كسی چنان قرار گرفتن كه اگر بخواهد بتواند چون پنبه دم كمان حلاج او را له و ضایع كند. این عبارت مثلی ناظر برمثل:" پنبه كسی را زدن". مأخذ: چك افزار چوبی تخماق مانندی است كه حلاجان برای زدن و حلاجی كردن پنبه آن را بر زه كمان كه مماس بر توده پنبه است می‌نوازند تا كمان ضمن آهنگ بنگ بنگ خود پنبه را از مواد متفرقه و زائد جدا و تصفیه كند. به این مضراب مردم شیراز و كرمان و آباده و صغاد" چك " گویند. در برهان قاطع نیز به معنی مشته حلاجان و معنی مشته حلاجان را افزاری كه ندافان و حلاجان بر زه كما زنند تا پنبه حلاجی شود ضبط كرده است.

9) كار به گره گوزی افتاده :

پیشرفت كار به مانع ومشكل برخورد كردن. مأخذ : گور بر وزن موز و معرب آن جوز و به معنی گردو است، و گره گوزی یا گره جوزی نوعی گره است كه در قدیم بین روستاییان و عشایر زیاد معمول بود، این گره با پیچیدن نخ به طریق ویژه خود گلوله‌ای مانند گردو ساخته می‌شد كه برای استفاده دكمه لباس‌های پشمی‌ كه عشایر و صحرانشینان با پشم می‌ساختند نصب می‌كردند، گاهی با پوست گردو آن را به رنگ گردو در می‌آوردند كه بسیار زیبا و كاردستی هنرمندانه‌ای بود. این گلوله پیچیده كروی سر نخ آن را چنان استادانه در پیچیدگی نخ‌ها محو می‌كردند كه كسی نمی‌توانست آن را بیابد، گاهی به صورت مسابقه از دیگران می‌خواستند كه سرنخ را پیدا كنند. همین پیدا نشدن سرنخ و كور بودن گره مایه این ضرب المثل شده است. استاد بهمنیار در داستان نامه بهمنیاری آن را گره گوزی پنداشته و به معنی باد معده كه باعث درد شكم شود آورده است.

10) مقنی تا دولش تر است شكمش سیر است :

نظیر تا دستش كار می‌كند دهنش می‌خورد : در مورد كسی آورند كه اندوخته‌ای نداشته باشد و در آمد او از كار روزانه افزون نگردد و هر روز كه كار نكند گرسنه ماند. مأخذ: این عبارت مثلی شاید در نظر جوانان تهرانی كه معنی دول را نمی‌دانند و معنی دیگر جز معنی اصلی آن بر آن قائلند، پیچیده و عجیب جلوه كند، ولی معنی درست دول ( دَلو ) است. ظرف معمولاً چرمین كه بر طناب و به چرخ مقنی‌ها كه بر سر چاه است نصب می‌كنند، و مقنی دیگر در ته چاه آن را از گِلی كه از كف چاه كنده پر می‌كند و با تكان دادن طناب یا آواز، مقنی كه بالای چاه ایستاده را خبر می‌كند تا آن را بالا بكشد و خالی كند و دول خالی را دوباره به وسیله چرخ چاه پایین بفرستد و همچنان كار ادامه پیدا می‌كند. این گروه زحمتكش با این كار پر رنج ذخیره‌ای ندارند و اگر یك روز ( دولشان تر نشود ) یعنی كار نكنند گرسنه می‌مانند.

11) یخ كسی گرفتن یا نگرفتن :

وقتی كسی به منظور رسیدن به هدفی زحمت ورنجی متحمل شود و وقتی تلف كند و سرانجام نتیجه بگیرد یا نگیرد این مثل آورند. مأخذ: یخ گرفتن مربوط به زمان قدیم است كه هنوز یخچال صنعتی و آب سردكن و امثال آن نبود. درهر شهری برای رفع احتیاج یخ در تابستان، یخچال طبیعی وجود داشت. ساختن این گونه یخچال‌ها و تهیه یخ در رساندن آن به بازار فروش كار آسانی نبود، گرچه با آب باران و آب جاری غیر بهداشتی تهیه می‌شود. مایه اصلی یخچال طبیعی بسته به خوب یخ بستن آب در زمستان بود. یخچال داران در سال‌هایی كه زمستان سرد می‌شد و یخ كاملاً می‌گرفت سود خوبی می‌بردند، ولی اگر زمستان چنان سرد نمی‌شد كه آب به خوبی منجمد شود، بدیهی است كه به آنها ضرر وارد می‌شد. این بود معنی یخ گرفتن یا نگرفتن. ( نامی‌كه امروزه بر یخچال‌های صنعتی گذارده اند واقعاً نام بی مسمایی است، زیرا كلمه یخچال از دو واژه " یخ " و " چال " كه به معنی گود و چاله است كه اشاره به استخری كه آب در آن جمع می‌كردند كه یخ بسازند، است. ولی دستگاهی كه ما امروزه به نام یخچال استفاده می‌كنیم خوب بود یخدان، یخساز یا چیزی بهتر از این نامگذاری می‌شد.

12) از بز برند و به پای بز بندند :

نظیر، ازماست كه بر ماست. مأخذ : طناب كه با آن پای بز و میش و دیگر حیوانات اهلی را بندند كه فرار نكند، یا در موقع كشتار آنها را با طناب به چنگك قصابی آویزان كنند همه از موی بز است.
علامه دهخدا این مثل را نظیر از ریش پیوند سبیل كردن آورده است كه درست نمی‌نماید.

13) چوب تر را چنان كه‌خواهی پیچ

نشود خشك جز به آتش راست (‌سعدی ):

نظیر نهال تا تر است می‌توان آن را راست كرد. اطفال اگر در كوچكی تربیت نشوند چون بزرگ شدند دیگر تربیت نپذیرند، همچنان كه نهال و چوب تر را می‌توان به هر سوی گرایش داد ولی شاخه كلفت درخت و چوب خشك را كاری نمی‌توان كرد. مأخذ: روستاییان وقتی بخواهند چوب خشك كجی را راست كنند كه بتوان از آن استفاده دسته بیل یا تیشه نمود، آن را در زیر آتش سوخته (‌خُل ) می‌كنند، چون كاملاً گرم شد آن را در سوراخ دیوار یا جایی مثل آن فرو و اهرم می‌كنند تا راست و قابل استفاده شود. در بعضی دهات خود دیده‌ام كه در سنگی كه در پایین چهارچوب دروازه است سوراخی برای این كار پیش بینی نموده تا اهل محل از آن در راست كردن چوب استفاده كنند. استاد خطیب رهبر در شرح گلستان سعدی معنی مصراع: نشود خشك جز به آتش راست، را چنین نوشته است :
" چوب خشك جز به آتش استقامت نپذیرد یعنی استقامتش دیگر ممكن نیست اگر چه سوزد (!)"

14) مبادا خایه تو خایه بلبل بكنی :

مبادا در كاری كه به تو رجوع شده تقلب یا خیانت بكنی. مأخذ : شاید بین خوانندگان كمتر كسی باشد كه این مثل را شنیده باشد، آن كس كه برای اولین بار می‌شنود شاید نخست آن را مثلی دور از ادب و نزاكت پندارد، ولی با دانستن معنی خایه كه تخم پرندگان هم معنی میدهد نظرشان تغییر می‌كند، و ریشه مثل تخم گذاردن بلبل در لانه‌اش كه گوشه باغی بر روی شاخسار درختی ساخته است و كسی برای مزاح تخم پرنده دیگر را كه در ظاهر مانند تخم بلبل باشد در لانه بلبل بگذارد.
در مورد تخم داخل تخم‌های پرندگان كردن، چندین سال قبل در مأموریت اداری كه در گلپایگان داشتم، شخص درستكاری كه انبادار بود و من همیشه به راستی و درستی او احترام می‌گذاشتم یك روز كه در حیاط خانه زیردرخت نشسته و كارهای اداری را روی میز پهن كرده بودم، گفت: این كلاغ‌ها كه توی این درخت لانه دارند، چند سال قبل با دخالت پسرم صحنه عجیبی افریدند. درغیاب كلاغان یا كلاغی كه در درخت تخم گذارده بود پسرم تخم اردكی شبیه به تخم كلاغ یافته بود. در نبودن كلاغ ! از درخت بالا می‌رود و تخم اردك را با دقت با تخمی‌ از كلاغ عوض می‌كند! ولی این كلاغ با همه هوشیاری‌اش نفهمید، زیرا اگر می‌فهمید همان وقت غوغا می‌كرد. به هر حال تا یك روز روی آن پشت بام كوتاه دیدم صدها كلاغ جمع شده‌اند و یك بچه اردك هم در آن جاست، یك مرتبه یكی از كلاغ‌ها كه شاید كلاغ مادر بود غار غاری كرد كه ناگاه تمام كلاغ‌ها به آن بچه اردك حمله كردند و او را نابود ساختند ( عهده علی الروای )

15 ) صبح از دشت ارژن بار كردیم فردا صبح دیدیم همان دشت ارژن هستیم :
نظیر آنچه رشتیم پنبه شد. این مثل را در موارد بسیاری با معنی و مفهوم اصلی می‌آورند، وقتی در مورد معامله‌ای دو نفر مدتها بحث می‌كنند و با شرایطی توافق كنند ناگهان یكی از طرفین معامله عدول كند یا در خواستگاری دختر وكارهای روزانه كه پس از گفتگو‌ها و بحث‌ها یكی از افراد ذینفع موارد توافق را برهم زند، می‌آورند.
مأخذ: زمانی كاروانی از دشت ارژن به قصد شیراز حركت كردند شبانگاه بین راه منزل كردند و بار انداختند، سحرگاه به جای ادامه مسیر بسوی شیراز اشتباهاً به دشت ارژن بازگشتند و متوجه شدند كه به مبدا برگشته‌اند، این مثل از آن زمان رایج و سایر شد.

16 ) مُشكی ماند كه از انبان بترسند :

این مثل زنجانی را دیگران بدون هیچ توضیحی نوشته‌اند. به نظر نگارنده درحالی كه روی كلمه مشكی فتحه گذارده‌اند. اما این مثل در اصل " مُشكی " بوده است، با توجه به تجانس مَشك و انبان كه هر دو از پوست هستند مَشك را صحیح پنداشته و ضبط كرده اند، بدیهی است به صورتی كه ضبط شده معنی درستی به آن نمی‌توان قائل بود، ولی در بعضی شهرستان‌ها مانند صغاد و آباده موش را مَشك، مخفف موشك ( موش كوچك ) می‌گویند.
معلوم می‌شود در زنجان هم موش یا موش كوچك را مُشك می‌گویند كه در این صورت می‌توان به مثل معنی و مفهومی‌قائل شد، زیرا انبان جای ذخیره حبوبات و غلات است و موش خیلی زود به سراغ انبان می‌رود ( موش كاری به انبان ندارد. انبان ( یا همیان ) خودش كِروكِر می‌كند. مثل را درمورد كسی آورند كه چیز موردعلاقه‌اش را می‌خواهد ولی از خطرهایی كه برای به دست آوردن آن وجود دارد احتیاط می‌كند. یا عاشقی كه بترسد طرف معشوق برود. به مثل اغراق آمیز: " چُس مُشك گیر دراین جا می‌توان اشاره كرد كه در مورد اشخاص فوق العاده ریزبین و خرده گیر آورند، خرده بین تر از مته به خشخاش گذار و از آب كره گیر ).


17 ) ریگ به كفشش است :

به او نمی‌شود اطمینان كرد. مأخذ: یكی از جاها كه در قدیم سلاح پنهان می‌كردند تا به موقع از خود دفاع كنند یا به كسی حمله كنند ساقه كفش بود، درساقه پوتین یا چكمه شمشیر و خنجر و سنگ و ریگ می‌توان پنهان كرد كه دیده نشود و موجب بدگمانی نگردد، ولی در موقع مقتضی از آن استفاده كرد. وقتی می‌گویند فلانی ریگی به كفش دارد یعنی ظاهراً شخص سالم وبی خطری به نظر می‌آید؛ اما در موقع مناسب باطن بد خود را ظاهر می‌كند وخطر می‌آفریند.

18) گوش خواباندن :

منتظر فرصت مناسب بودن برای صدمه زدن به رقیب یا دشمن، كمین كردن. تمثیل: به خاموشی زمكر دشمن مشو ایمن ـ چو تو سن گوش خواباند لگدها در قفا دارد. " صائب " مأخذ : ستورها وقتی بخواهند زیر بار نروند یا سواری ندهند، یا وقتی احساس كنند كسی می‌خواهد جلو حقشان را بگیرد، مثلاً ظرف جو یا علف را از جلو آنها بردارد برای تهدید و هشدار، گوش‌ها را به عقب می‌خوابانند، در این حالت طغیان و چموشی، چنانچه كسی به آنها نزدیك شود با ضربات متوالی لگد و دندان حیوان روبرو خواهد شد. درمكالمه و محاوره روزانه هم زیاد شنیده می‌شود كه می‌گویند: فلان برای فلان گوش خوابانده است تا تلافی اذیت و آزاری كه كرده بكند.
مهدی پرتوی آملی در " ریشه‌های تاریخی امثال وحكم " این مثل را به گونه‌ای دیگر نوشته است، و ظاهراً عبارت گوش خواباندن را باگوش به زمین چسباندن كه آن برای خود معنی و مفهوم دیگری دارد اشتباه گرفته است.


بر گرفته از شماره ی 10- 9 نشریه : فرهنگ مردم به سر دبیری : سید احمد وكیلیان

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )

ویرایش توسط behnam5555 : 03-27-2011 در ساعت 08:19 PM
پاسخ با نقل قول
  #815  
قدیمی 03-27-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



معروفترین ضرب المثل ها و کنایات فارسی به ترتیب حروف الفبا

آ

آب از دستش نمیچكه
آب از سر چشمه گله
آب از آب تكان نمیخوره
آب از سرش گذشته
آب پاكی روی دستش ریخت
آب در كوزه و ما تشنه لبان میگردیم
آب را گل آلود میكنه كه ماهی بگیره
آب زیر پوستش افتاده
آب كه یه جا بمونه، میگنده .
آبكش و نگاه كن كه به كفگیر میگه تو سه سوراخ داری
آب كه از سر گذشت، چه یك ذرع چه صد ذرع ـ چه یك نی چه چه صد نی
آب كه سر بالا میره، قورباغه ابوعطا میخونه
آب نمی بینه و گرنه شناگر قابلیه
آبی از او گرم نمیشه
آتش كه گرفت، خشك و تر میسوزد
آخر شاه منشی، كاه كشی است
آدم با كسی كه علی گفت، عمر نمیگه
آدم بد حساب، دوبار میده
آدم تنبل، عقل چهل وزیر داره
آدم خوش معامله، شریك مال مردمه
آدم دست پاچه، كار را دوبار میكنه
آدم زنده، زندگی میخواد
آدم گدا، اینهمه ادا ؟
آدم گرسنه، خواب نان سنگك می بینه
آدم ناشی، سرنا را از سر گشادش میزنه
آرد خودمونو بیختیم، الك مونو آویختیم
آرزو بر جوانان عیب نیست
آستین نو پلو بخور
آسوده كسی كه خر نداره --- از كاه و جوش خبر نداره
آسه برو آسه بیا كه گربه شاخت نزنه
آشپز كه دوتا شد، آش یا شوره یا بی نمك
آش نخورده و دهن سوخته
آفتابه خرج لحیمه
آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی
آفتابه و لولهنگ هر دو یك كار میكنند، اما قیمتشان موقع گرو گذاشتن معلوم میشه
آمدم ثواب كنم، كباب شدم
آمد زیر ابروشو برداره، چشمش را كور كرد
آنانكه غنی ترند، محتاج ترند
آنچه دلم خواست نه آن شد --- آنچه خدا خواست همان شد .
آنرا كه حساب پاكه، از محاسبه چه باكه ؟
آنقدر بایست، تا علف زیر پات سبز بشه
آنقدر سمن هست، كه یاسمن توش گمه
آنقدر مار خورده تا افعی شده
آن ممه را لولو برد
آنوقت كه جیك جیك مستانت بود، یاد زمستانت نبود ؟
آواز دهل شنیده از دور خوشه

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #816  
قدیمی 03-27-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



ا
اجاره نشین خوش نشینه !
ارزان خری، انبان خری
از اسب افتاده ایم، اما از نسل نیفتاده ایم
از اونجا مونده، از اینجا رونده
از اون نترس كه های و هوی داره، از اون بترس كه سر به تو داره
از این امامزاده كسی معجز نمی بینه
از این دم بریده هر چی بگی بر میاد
از این ستون بآن ستون فرجه
از بی كفنی زنده ایم
از دست پس میزنه، با پا پیش میكشه
از تنگی چشم پیل معلومم شد --- آنانكه غنی ترند محتاج ترند
از تو حركت، از خدا بركت .
از حق تا نا حق چهار انگشت فاصله است
از خر افتاده، خرما پیدا كرده
از خرس موئی، غنیمته
از خر میپرسی چهارشنبه كیه ؟
از خودت گذشته، خدا عقلی به بچه هات بده
از درد لا علاجی به خر میگه خانمباجی
از دور دل و میبره، از جلو زهره رو
از سه چیز باید حذر كرد، دیوار شكسته، سگ درنده، زن سلیطه
از شما عباسی، از ما رقاصی
از كوزه همان برون تراود كه در اوست ! " گر دایره كوزه ز گوهر سازند "
از كیسه خلیفه می بخشه
از گدا چه یك نان بگیرند و چه بدهند
از گیر دزد در آمده، گیر رمال افتاد
از ماست كه بر ماست
از مال پس است و از جان عاصی
از مردی تا نامردی یك قدم است
از من بدر، به جوال كاه
از نخورده بگیر، بده به خورده
از نو كیسه قرض مكن، قرض كردی خرج نكن
از هر چه بدم اومد، سرم اومد
از هول هلیم افتاد توی دیگ
از یك گل بهار نمیشه
از این گوش میگیره، از آن گوش در میكنه
اسباب خونه به صاحبخونه میره
اسب پیشكشی رو، دندوناشو نمیشمرند
اسب تركمنی است، هم از توبره میخوره هم ازآخور
اسب دونده جو خود را زیاد میكنه
اسب را گم كرده، پی نعلش میگرده
اسب و خر را كه یكجا ببندند، اگر همبو نشند همخو میشند
استخری كه آب نداره، اینهمه قورباغه میخواد چكار ؟
اصل كار برو روست، كچلی زیر موست
اكبر ندهد، خدای اكبر بدهد
اگر بیل زنی، باغچه خودت را بیل بزن
اگر برای من آب نداره، برای تو كه نان داره
اگر بپوشی رختی، بنشینی به تختی، تازه می بینمت بچشم آن وختی
اگه باباشو ندیده بود، ادعای پادشاهی میكرد
اگه پشیمونی شاخ بود، فلانی شاخش بآسمان میرسید
اگه تو مرا عاق كنی، منهم ترا عوق میكنم
اگر جراحی، پیزی خود تو جا بنداز
اگه خدا بخواهد، از نر هم میدهد
اگه خاله ام ریش داشت، آقا دائیم بود
اگه خیر داشت، اسمشو می گذاشتند خیرالله
اگر دانی كه نان دادن ثواب است --- تو خود میخور كه بغدادت خرابست
اگه دعای بچه ها اثر داشت، یك معلم زنده نمی موند
اگه زاغی كنی، روقی كنی، میخورمت
اگه زری بپوشی، اگر اطلس بپوشی، همون كنگر فروشی
اگه علی ساربونه، میدونه شترو كجا بخوابونه
اگه كلاغ جراح بود، ماتحت خودشو بخیه میزد .
اگه لالائی بلدی، چرا خوابت نمیبره
اگه لر ببازار نره بازار میگنده
اگه مردی، سر این دسته هونگ ( هاون ) و بشكن
اگه بگه ماست سفیده، من میگم سیاهه
اگه مهمون یكی باشه، صاحبخونه براش گاو می كشه
اگه نخوردیم نون گندم، دیدیم دست مردم
اگه نی زنی چرا بابات از حصبه مرد
اگه هفت تا دختر كور داشته باشه، یكساعته شوهر میده
اگه همه گفتند نون و پنیر، تو سرت را بگذار زمین و بمیر
امان از خانه داری، یكی میخری دو تا نداری
امان ازدوغ لیلی ، ماستش كم بود آبش خیلی
انگور خوب، نصیب شغال میشه
اوسا علم ! این یكی رو بكش قلم
اولاد، بادام است اولاد اولاد، مغز بادام
اول بچش، بعد بگو بی نمكه
اول برادریتو ثابت كن، بعد ادعای ارث و میراث كن
اول بقالی و ماست ترش فروشی
اول پیاله و بد مستی
اول ، چاه را بكن، بعد منار را بدزد
ای آقای كمر باریك، كوچه روشن كن و خانه تاریك
این تو بمیری، از آن تو بمیری ها نیست
اینجا كاشون نیست كه كپه با فعله باشه
این حرفها برای فاطی تنبون نمیشه
این قافله تا به حشر لنگه
اینكه برای من آوردی، ببر برای خاله ات
اینو كه زائیدی بزرگ كن
این هفت صنار غیر از اون چارده شی است
اینهمه چریدی دنبه ات كو ؟
اینهمه خر هست و ما پیاده میریم !

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #817  
قدیمی 03-27-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



ب

با آل علی هر كه در افتاد ، ور افتاد .
با اون زبون خوشت، با پول زیادت، یا با راه نزدیكت
با این ریش میخواهی بری تجریش ؟
با پا راه بری كفش پاره میشه، با سر كلاه
با خوردن سیرشدی با لیسیدن نمیشی
باد آورده را باد میبرد
با دست پس میزنه، با پا پیش میكشه
بادنجان بم آفت ندارد
بارون آمد، تركها بهم رفت
بار كج به منزل نمیرسد
با رمال شاعر است، با شاعر رمال، با هر دو هیچكدام با هرهیچكدام هر دو !
بازی اشكنك داره ، سر شكستنك داره
بازی بازی، با ریش بابا هم بازی
با سیلی صورت خودشو سرخ نگهمیداره
با كدخدا بساز، ده را بچاپ
با گرگ دنبه میخوره، با چوپان گریه میكنه
بالابالاها جاش نیست، پائین پائین ها راش نیست
بالاتو دیدیم ، پائینتم دیدیم
با مردم زمانه سلامی و والسلام .
تا گفته ای غلام توام، میفروشنت
با نردبان به آسمون نمیشه رفت
با همین پرو پاچین، میخواهی بری چین و ماچین ؟
باید گذاشت در كوزه آبش را خورد
با یكدست دو هندوانه نمیشود برداشت
با یك گل بهار نمیشه
با یك گل بهار نمیشه
با یك گل بهار نمیشه
به اشتهای مردم نمیشود نان خورد
به بهلول گفتند ریش تو بهتره یا دم سگ ؟ گفت اگر از پل جستم رریش من و گرنه دم سگ
بجای شمع كافوری چراغ نفت میسوزد
بچه سر پیری زنگوله پای تابوته
بچه سر راهی برداشتم پسرم بشه، شوهرم شد
بخور و بخواب كار منه، خدا نگهدار منه
بد بخت اگر مسجد آدینه بسازد --- یا طاق فرود آید، یا قبله كج آید
به درویشه گفتند بساطتو جمع كن ، دستشو گذاشت در دهنش
بدعای گربه كوره بارون نمیاد
بدهكار رو كه رو بدی طلبكار میشه
برادران جنگ كنند، ابلهان باوركنند
برادر پشت ، برادر زاده هم پشت
خواهر زاده را با زر بخر با سنگ بكش
برادری بجا، بزغاله یكی هفت صنار
برای كسی بمیر كه برات تب كنه
برای همه مادره، برای ما زن بابا
برای یك بی نماز، در مسجد و نمی بندند
برای یه دستمال قیصریه رو آتیش میزنه
بر عكس نهند نام زنگی كافور
به روباهه گفتند شاهدت كیه ؟ گفت: دمبم
بزبون خوش مار از سوراخ در میاد
بزك نمیر بهار میاد --- كنبزه با خیار میاد
بز گر از سر چشمه آب میخوره
به شتره گفتند شاشت از پسه ، گفت : چه چیزم مثل همه كسه ؟
به شتر مرغ گفتند بار ببر، گفت : مرغم، گفتند : بپر، گفت : شترم
بعد از چهل سال گدایی، شب جمعه را گم كرده
بعد از هفت كره، ادعای بكارت
بقاطر گفتند بابات كیه ؟ گفت : آقادائیم اسبه
به كیشی آمدند به فیشی رفتند
به گربه گفتند گهت درمونه، خاك پاشید روش
به كچله گفتند : چرا زلف نمیزاری ؟ گفت : من از این قرتی گیریها خوشم نمیاد
به كك بنده كه رقاص خداست
بگو نبین، چشممو هم میگذارم، بگو نشنو در گوشمو میگیرم، اما اگر بگی نفهمم، نمیتونم
بگیر و ببند بده دست پهلوون
بلبل هفت تا بچه میزاره، شیش تاش سسكه، یكیش بلبل
بمالت نناز كه بیك شب بنده، به حسنت نناز كه بیك تب بنده
بماه میگه تو در نیا من در میام
بمرغشان كیش نمیشه گفت
بمرگ میگیره تا به تب راضی بشه
بوجار لنجونه از هر طرف باد بیاد، بادش میده
بهر كجا كه روی آسمان همین رنگه
به یكی گفتند : سركه هفت ساله داری ؟ گفت : دارم و نمیدم، گفتند : چرا ؟ گفت : اگر میدادم هفت ساله نمیشد
به یكی گفتند : بابات از گرسنگی مرد . گفت : داشت و نخورد ؟
بمیر و بدم
به گاو و گوسفند كسی كاری نداره
بیله دیگ، بیله چغندر !

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #818  
قدیمی 03-27-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



پ

پا را به اندازه گلیم باید دراز كرد
پای خروستو ببند، بمرغ همسایه هیز نگو
پایین پایین ها جاش نیست، بالا بالا ها راش نیست
پز عالی، جیب خالی
پس از چهل سال چارواداری، الاغ خودشو نمیشناسه
پس از قرنی شنبه به نوروز میافته
پستان مادرش را گاز گرفته
پسر خاله دسته دیزی
پسر زائیدم برای رندان، دختر زائیدم برای مردان، موندم سفیل و سرگردان !
پدر كو ندارد نشان از پدر --- تو بیگانه خوانش نخوانش پسر
پشت تاپو بزرگ شده
پنج انگشت برادرند، برابر نیستند
پوست خرس نزده میفروشه
پول است نه جان است كه آسان بتوان داد
پول پیدا كردن آسونه، اما نگهداریش مشكله
پول حرام، یا خرج شراب شور میشه یا شاهد كور
پولدارها به كباب، بی پولها به بوی كباب ،
پول ما سكه عُمَر داره
پیاده شو با هم راه بریم
پیاز هم خودشو داخل میوه ها كرده
پی خر مرده میگرده كه نعلش را بكنه
پیراهن بعد از عروسی برای گل منار خوبه
پیرزنه دستش به درخت گوجه نمیرسید، می گفت : ترشی بمن نمیسازه
پیش از آخوند منبر نرو
پیش رو خاله، پشت سر چاله
پیش قاضی و معلق بازی !

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #819  
قدیمی 03-28-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



ت
تا ابله در جهانه، مفلس در نمیمانه
تابستون پدر یتیمونه
تا پریشان نشود كار بسامان نرسد
تا تریاق از عراق آرند، مار گزیده مرده باشد
تا تنور گرمه نون و بچسبون
تا چراغ روشنه جونورها از سوراخ میان بیرون
تا شغال شده بود به چنین سوراخی گیر نكرده بود
تا كركس بچه دارشد، مردار سیر نخورد
تا گوساله گاو بشه ، دل مادرش آب میشه
تا مار راست نشه توی سوراخ نمیره
تا نازكش داری نازكن، نداری پاهاتو دراز كن
تا نباشد چیزكی مردم نگویند چیزها
تا هستم بریش تو بستم ! تب تند عرقش زود در میاد
تخم دزد، شتر دزد میشه
تخم نكرد نكرد وقتی هم كرد توی كاهدون كرد
تا تو فكر خر بكنی ننه، منو در بدر میكنی ننه
ترب هم جزء مركبات شده
ترتیزك خریدم قاتق نونم بشه، قاتل جونم شد
تره به تخمش میره، حسنی به باباش
تعارف كم كن و بر مبلغ افزا
تغاری بشكنه ماستی بریزد --- جهان گردد به كام كاسه لیسان
تف سر بالا، بر میگرده بریش صاحبش
تلافی غوره رو سر كوره در میاره
تنبان مرد كه دو تا شد بفكر زن دوم میافته
تنبل مرو به سایه، سایه خودش میآیه
تنها بقاضی رفته خوشحال برمیگرده
تو از تو، من ازبیرون
تو بگو " ف " من میگم فرحزاد
توبه گرگ مرگه
تو كه نی زن بودی چرا آقا دائیت از حصبه مرد
تومون خودمونو میكشه، بیرونمون مردم را
توی دعوا نون و حلوا خیر نمیكنند !



__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #820  
قدیمی 03-28-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


ج

جا تره و بچه نیست
جاده دزد زده تا چهل روز امنه
جایی نمیخوابه كه آب زیرش بره
جایی كه میوه نیست چغندر ، سلطان مركباته
جواب ابلهان خاموشیست
جواب های، هویه
جوانی كجائی كه یادت بخیر
جوجه را آخر پائیز میشمرند
جوجه همیشه زیر سبد نمیمونه
جون بعزرائیل نمیده
جهود، خون دیده
جهود، دعاش را آورده
جیبش تار عنكبوت بسته
جیگر جیگره ، دیگر دیگره !

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 08:39 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها