اگر یک روز به اخر دنیا مانده باشد توی این یک روز چه میکنی؟
 

گفتنش سخته شاید توی اون شرایط که بریم اینقدر هول بشیم که ندونیم باید چیکار کنیم
ولی فکر میکنم اون یک روز رو از کنار عزیزانم جم نمی خورم و حسابی نگاشون میکنم و بهشون محبت میکنم ( ازشون حلالیت میخوام) چون نمیدونم فرداش بتونم اونارو دوباره ببینم یا نه

همون كاري كه مرده هاقبل ازمردن ميكردند.

میرفتم وسنگ قبر پدرم رامیبوسیدم وهمون جا میموندم وخوشحال بودم که لحظه دیدار نزدیک است

آخی _:2:

من يه روز مونده؟؟؟

نياز دارم يكم فك كنم...

شايد

.
.
.

چرا اخی؟!!!
من از وقتی پدرم فوت کرده رنگ دنیا برام عوض شده والبته خودم هم عوض شدم ارزوی دیدن دوباره ی پدرم حسرتی بر دلم شده که دیدار به قیامت...
ارزو برات می کنم اگرپدر ومادر داری سایشون بالا سرت باشه :53:هجر پدر ریشه ادم رو میسوزونه ................

اونهایی که رفتن قطعا دوست داشتنی بودن و هرگز فراموش نمیشن ولی یادمون باشه که اینجا هم عزیزانی داریم که به فکر ما هستن

اولش باور نمیکنم
بعد گریه می کنم چون دلم واسه مامان و بابام خواهرامو داداشم تنگ میشه
بعد باز گریه میکنم واسه کسایی میشناسمشون
بعد دپرس میشم
بعد چون وقت نیست از خدا طلب مغفرت میکنم
بعد متظر میمونم...

میرم پیش اونی که دوسش دارم و تمام حرفهایی که نتونستم بهش بگم رو بهش میگم
بعدش میشینم فکر می کنم تا اگه یه موقع کسی رو ناراحت کردم ازش عذرخواهی کنم
بعدش دیگه زیر نور یک واژه خواهم نشست، نام زیبای معشوقه را بر حواس پنچگانه ام خال خواهم کوفت و همزمان پایین آخرین برگ خاطراتم خواهم نوشت: پایان...