بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #21  
قدیمی 12-22-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

آريانا منم گفتم که ساقي نميدونه دلبندم
اون متن لغت سرو در شعر حافظ رو نه من از جايي
کپي کردم ولي يادم نيست چه سايتي بود آلزايمر گرفتم
آخ آره گفتي من ديشب دستم سوخت با شمع شب يلدا
تا بيام واستون شرح بدم سوختن رو ..پيشنهاد ميکنم بهت
دست نزني جيزه......
کارتم درسته شک نکن ، ساقي علم پاسخ نداشت همين

خموش باش كه تا وحيهاي حق شنوي
كه صد هزار حياتست وحي گويا را

مولوی


__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #22  
قدیمی 12-24-2009
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

تو می‌دانی که در کار تو چون مضطر فرو ماندم
به خاک و خون فرو رفتم ز خواب و خور فرو ماندم
ز حیرانی عشق تو خلاصم کی بود هرگز

که از عشقت به نو هر روز حیران تر فرو ماندم
عجایب نامهٔ عشقت به پایان چون برم آخر

که اندر اولین حرفی به سر دفتر فرو ماندم
چو دست من به یک بازی فرو بستی چه بازم من

مکن داویم ده آخر که در ششدر فرو ماندم
همه شب بی تو چون شمعی میان آتش و آبم

نگه کن در من مسکین که بس مضطر فرو ماندم
چگونه چشمهٔ حیوان درین وادی به دست آرم

که اندر قعر تاریکی چو اسکندر فرو ماندم
از آن شد کشتیم غرقاب و من با پاره‌ای تخته

که در گرداب این دریای موج‌آور فرو ماندم
چو از شوق گهر رفتم بدین دریا و گم گشتم

هم از خشکی هم از دریا هم از گوهر فرو ماندم
ز بس کاندر خم چوگان محنت گوی گشتم من

چو گویی اندرین میدان ز پای و سر فرو ماندم
ندانم تا تو ای عطار گنج عشق کی یابی

که از سودای گنج ایدر به رنج اندر فرو ماندم
............................................................ ............

عجایب نامهٔ عشقت به پایان چون برم آخر

که اندر اولین حرفی به سر دفتر فرو ماندم
............................................................ .

پايان
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
  #23  
قدیمی 01-07-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مرا گویند بامش از چه سویست
از آن سویی که آوردند جان را

از آن سویی که هر شب جان روانست
به وقت صبح بازآرد روان را

از آن سو که بهار آید زمین را
چراغ نو دهد صبح آسمان را

از آن سو که عصایی اژدها شد
به دوزخ برد او فرعونیان را

از آن سو که تو را این جست و جو خاست
نشان خود اوست می‌جوید نشان را

تو آن مردی که او بر خر نشسته است
همی‌پرسد ز خر این را و آن را

خمش کن کو نمی‌خواهد ز غیرت
که در دریا درآرد همگنان را

حضرت مولانا
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
  #24  
قدیمی 01-08-2010
Afshin_m05 آواتار ها
Afshin_m05 Afshin_m05 آنلاین نیست.
کاربر کارآمد
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: سنندج
نوشته ها: 774
سپاسها: : 0

27 سپاس در 21 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Afshin_m05 به Yahoo ارسال پیام فرستادن پیام با Skype به Afshin_m05
پیش فرض

سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر می‌دهد از حال نهانم
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
بازگویم که عیانست چه حاجت به بیانم
هیچم از دنیی و عقبی نبرد گوشه خاطر
که به دیدار تو شغلست و فراغ از دو جهانم
گر چنانست که روزی من مسکین گدا را
به در غیر ببینی ز در خویش برانم
من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم
نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم
گر تو شیرین زمانی نظری نیز به من کن
که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم
نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم
من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم
که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم
درم از دیده چکانست به یاد لب لعلت
نگهی باز به من کن که بسی در بچکانم
سخن از نیمه بریدم که نگه کردم و دیدم
که به پایان رسدم عمر و به پایان نرسانم
پاسخ با نقل قول
  #25  
قدیمی 01-17-2010
فرح داد فرح داد آنلاین نیست.
تازه کار
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
نوشته ها: 19
سپاسها: : 0
در ماه گذشته یکبار از ایشان سپاسگزاری شده
پیش فرض

از انجای که اشعار حافظ عارفانه است این شعر به بزرگی وعظمت الهی خداوند اشاره دارد که هیچ وقت ما نمی توانیم پی به این بزرگی ببریم
پاسخ با نقل قول
  #26  
قدیمی 02-14-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرح داد نمایش پست ها
از انجای که اشعار حافظ عارفانه است این شعر به بزرگی وعظمت الهی خداوند اشاره دارد که هیچ وقت ما نمی توانیم پی به این بزرگی ببریم
جانها در اصل خود عیسی‌دمند
یک زمان زخمند و گاهی مرهمند

گر حجاب از جانها بر خاستی
گفت هر جانی مسیح‌آساستی
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
  #27  
قدیمی 02-14-2010
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

تمام شعرایی حافظ در مورد معشوقشه نه معشوقه زمینی بلکه معشوقه آسمانی و همیشه در پی رسیدن و وصال به او تلاش میکنه.
پاسخ با نقل قول
  #28  
قدیمی 02-16-2010
saeman آواتار ها
saeman saeman آنلاین نیست.
کاربر علاقمند
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
نوشته ها: 101
سپاسها: : 3

16 سپاس در 15 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

سلام علیکم
در مورد معنی شعر که دوستان از جمله سرکار خانم سادات دست ما را از پشت بستند
واما در مورد صنایع لفظی ومعنوی به کار رفته در این سه بیت:
1-بین گلشن ،باد و سروصنوبرآرایه مراعات نظیر وجود دارد
2-شاعر گذشتن خود را از میان گلشن به باد بهاری تشبیه کرده است ووجه شبه اش این است که چون باد صبح به سرعت از میان گل ها می گذرد حافظ هم همانطور که اذعان کرده به علت اینکه علاقه ای به گل وگلشن وهر آنچه که او را از یار غافل می کند(اغیار) علاقه ای ندارد مثل باد با سرعت هرچه تمام از میان آنها می گذرد
3-در ییت دوم آرایه حسامیزی وجود دارد چرا که حافظ گفته بوی تو را می شنیدم
در صورتی که بو را نمی شنوند بلکه حس می کنند
4- واما حروف ص وس وش واج آرایی را پدید آورده اند که اگر فی المثل به جای سرو گفته می شد گل دیگر این صنعت وجود نداشت

یکی از دلایلی که باعث می شود تا اشعار حافظ وکلا اشعاری از این دست معانی متفاوتی داشته باشد این است که واژه هایی از دوره سنایی به بعد در شعر متداول شد که یک معنی لغوی داشتند ویک معنای اصطلاحی که معنای اصطلاحی را عرفا وصوفیان برای یک کلمه در نظر گرفته بودند مثلا مراد از خراباتی در معنای عرفانی، مردی کامل است که از او معارف الهیه صادر شود وهیچ صفتی را از خود نداند بلکه افعال وصفات جمیع اشیا را محو افعال وصفات الهی داند وحال آنکه همین خرابات در معنای لغوی به معنای میخانه وقمارخانه وامثال ذلک آمده است
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 02:48 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها