بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #36  
قدیمی 01-31-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


حسن هنرمندی

حسن هنرمندی در سال 1307 در طالقان متولد شد .
دوره آموزشهای دبستانی و دبیرستانی را در ساری به پایان رساند.
سپس به تهران آمد وارد دانشگاه شد و از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات فرانسه موفق به دریافت درجه لیسانس شد دبیر دبیرستانهای تهران واداره کننده چند برنامه رادیویی بود.
در سال 1343 برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در رشته ادبیات فرانسه ازدانشگاه سوربون درجه دکتری گرفت سپس به ایران بازگشت.
دفترهای شعر

1. هراس تهران 1336
2. برگزیده شعر ها بامداد 1350

گمشده

ای دختران ! میان شما دیده ام شبی
او را که چون شما دلی از من ربود و برد
در آسمان نبود که گویم فرشته بود
همچون شما به روی زمین راه می سپرد
زلفش ؟
نه دود بود و نه زنجیر زلف بو
دچشمش ؟
نه سبز بود و نه آبی سیاه بود
رویش ؟
نه سبزه بود و نه گلگون سپید بود
میلش ؟
نه عشق بود و نه تقوا گناه بود !
ـیادم نمانده دخترکی بود یا زنی
اما نمی گریخت از من تند و پر شتاب
اندام او نبود به نرمی چو ماهتاب
لبخند او نبود به گرمی چو آفتاب
هر چند چون زنان دگر جلوه ها فروخت
رخساره ام به دیدن او رنگ خود نباخت
برمن چو خیره گشت نگاهش مرا نسوخت
تنها گذشت در دلم این آرزو که کاش ...
ای دختران میان شما گم شد او شبی

گفتگو

گفتم آن چشم سیاهش ...... گفت من
گفتم آن رقص نگاهش ..... گفت من
گفتم آن شرمی که رقصد گاهگاه
در نگاه دل سیاهش .... گفت من
گفتم این من این دل بی تاب من
گفت این او این نگاه سرد او
گفتم اما درد درمان سوز من...
گفت آگه نیستی از درد او
گفتم ایا جز فریبی بیش نیست ؟
گفت ما هم جز فریبی نیستیم
گفتم اما حاصل این سوختن
گفت برقی جست و یک دم زیستیم
گفتم آن اشکی که از چشمم چکید
گفت گم شد قطره آبی در کویر
گفتم از دیده نتوانم گرفت
گفت آسان است
رفتم و موجم به هر سویی کشید
رفتم و بادم به هر کویی کشاند
رفتم اما هر کجا او بود و او
بوسه بر روی لبانم می نشاند
گفتم آن شعری که در من بشکفد
بر لبم چون غنچه خندد .... کفت من
گفتم آن رویا که هر شب پیش چشم
درنگاهم نقش بندد ... گفت من
گفتم از چنگ تو کی خواهم گریخت؟
گفت تا از خویشتن بگریختی
گفتم آتها زدی بر جان من
گفت در من شعله ها انگیختی
گفتم آن آتش که درد من سرد شد ...
گفت برقی از شرار خرمنم
چون به خود بازآمدم زین گفتگو
دیدم او باکی است در من وین منم !ـ


رقص 2

ای ستاره سه شنبه های انزوای من
با دو دست مهربان خود چه می کین ؟
ده سوار دستهای خویش را
تا کدام شهر می بری؟
گاه تند و پایکوب
پای بر سر چه می زنی ؟
و آن کبوتران سر خوش سپید را
در درون پیرهن
با چه چیز دانه میدهی ؟
زلف سرکش تو آبشار نور و زندگی است
ساق دلکش تو آهوی دلیر من
رقص ساده تو در فضای شب رها ...
ای ستلره شب درار انزوای من

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 06:26 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها