بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ > ایران ما

ایران ما در این تالار هرآنچه به استانها و شهرهای ایران عزیز ما مرتبط میشه قرار داده میشه به طور ویژه تر کاربران مختلف از نقاط مختلف ایران در این تالار به معرفی شهر و استان خودشون میپردازند.

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 10-15-2011
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط KHatun نمایش پست ها
آدم به خانه اش عادت می کند خب. دست خودش نیست. توی آن مساحتِ خاص، آن فضای خاص، آن دیوارهایِ کج و معوج و کلی جا که معلوم نیست چرا آنجا هستند بزرگ شده و خو گرفته با شکل و شمایلش. مثلا یک طاقچه ای هست توی حمام که هیچ کس هنوز نفهمیده چرا آنجاست و به درد چه کاری می خورد. گاهی همین عیب و نقص ها و اضافات جذاب تر از کل خانه است، به خصوص وقتی مدتها دور باشی و بخواهی حس و حال در خانه بودن را به یاد بیاوری. نمی دانم. شاید سفر تنها به این دلیل خوب است که بعدش خانه ای هست که پاهایت را تویش دراز کنی و نفسِ عمیق بکشی.






شاید اگر همه ی چیزهایی که آن بیرون شهر آزارت می دهد را فاکتور بگیری، نتیجه ش بشود همین خانه...با تمام طاقچه هایِ به درد نخورش!



پ.ن: یک خانه ی خوب و یک خواب خوب. همین
به به احسنت خاتون خانوم.......
فکر کنم جای حمومو و پذیرایی اشتبا گرفته شده توی خونه....طاقچه هارو قدیم توو پذیرایی میزاشتن ....حالا یا اشتباه از معمار بوده یا شما ؟

نقل قول:
نوشته اصلی توسط GolBarg نمایش پست ها
غـــــــــزل دلم واست خیلی تنگ شده بوود
با منا هم قهر هستم...همش میخواد بخوابه تنبل
منم بگم...
منم دلم واسه گلهای خونمون تنگ شده بود..واسه اون خاله مینا که داداشم با ذغال روی دیوار حیاط چندین سال پیش نوشته بود...واسه اتاقم..واسه کتابام..
اما میبینم دلم دیگه اینجا اروم نیست..
یه چیزی میخواد
یه چیزی میدونم چیه
خونه دیگه مثل سابق نیست..
خدایا دلم گرفت
خدایا تو هستی ؟!
مجبور نیستی خاله مینا ...خیلی دلت تنگ شده و ناراحتی انصراف بده بیا خونتون....حالا تا دو روز پیش نذر ونیاز میکردی , اشک میریختی که قبول شی...الان واسه ما احساسی بازی در میاری....
واقعا خدا چه صبری داره ...هر روز یه داستان دارین شماها...

نقل قول:
نوشته اصلی توسط Ghazal.banoo نمایش پست ها
شمال این روزا آفتابی ِ ...
امروز داشتم به خورشیدی فک می کردم که یه ظهر پائیزی ِ سردو دلگرم می کنه ..


به جاده






رفتن










فاصـــله



به پریناز ,

دختر زیبای ترکمنی که توی جاده باهاش دوست شدم وُ هی لبخند تعارفم می کرد ..
به شبای یواشکی ِ دریاچه ..
به مهیاب دختر شیطون رشتی که دم آخر محکم بغلم کردو بوسید و گف ینی دیگه نمیبینیمت غزل ؟!
به پاتوق بچه ها پشت دانشگاه ..
به نیمه شبای تنهایی توی حیاط خوابگاه و درد و دل با ماه ...
به راه رفتن روی جدول ..
به عکسایی که گرفتیم ...
به خونه سالمندان ! اون پیرزنه که اشک توی چشماش جمع شده بود و میگف "بچه چیه !
چشمات نمیبینه , گوشات نمی شنوه , اون وخ دیگه هیشکی نمی خوادت !" دستشو بوسیدم گفتم من میشم دخترت .. غصه نخور ...
به این که چقد دلم برا اینجا تنگ می شه وختی که برم !
به صدای گرم محمد نوری که الان دارم گوش میدم :











جان مریم چشماتو وا کن / سری بالا کن / در اومد خورشید / شد هوا سفید /


وقت اون رسید / که بریم به صحرا / وااای نازنین مریم

جان مريم چشماتو واكن / منو صدا كن / بشيم روونه / بريم از خونه /
شونه به شونه / به ياد اون روزها / وااای نازنين مريم
.
.
.
غزل












غزل تو با هر کی بهت میخنده سری دوست میشی؟ چقد ساده ای تو دخترک........ما رو ببین دلمون به کی خوشه
مهیاب...یعنی چی؟ یعنی جوینده ی ماه ؟ معنیش جالب نیست اما اسم تکی هستش...این واژه رشتی که به کار بردی درست نبود ..خیلی غلیظ بود...انگار تیکه انداختی...به جاش بگو گیلکی....
حالا جدی داری میری ؟ ....دست ما رو توو حنا نذاری ...من اینجا منتظرتم..زود بیا.....
این شبای یواشکی دریاچه و پشت دانشگارم از برنامه هات حذف کن...
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear

ویرایش توسط آريانا : 10-15-2011 در ساعت 01:22 AM
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از آريانا به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #2  
قدیمی 10-15-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
شاید اگر همه ی چیزهایی که آن بیرون شهر آزارت می دهد را فاکتور بگیری، نتیجه ش بشود همین خانه...با تمام طاقچه هایِ به درد نخورش!
گاهی دوست دارم برق اتاقمو خاموش کنم , به صندلی تکیه بدم و ُ لواشکمو گاز بزنم ... فارغ از هرچی که بیرون از من اتفاق می افته ...
نقل قول:
غـــــــــزل دلم واست خیلی تنگ شده بوود
منـــــــــــــــــم خیلی ... خیلی زیاد

نقل قول:
منم دلم واسه گلهای خونمون تنگ شده بود..
اوهوم منم ..
یکی از دلتنگیای من گلدونای شمعدونی بود و درخت انجیری که بابا تو حیاط کاشته بود ..

نقل قول:
خدایا تو هستی ؟!
اون که همیشه هست ... معرفت می خواد که بودنش رو حس کنی .. بی معرفت نشی مینا یه وخ ؟
نقل قول:
غزل تو با هر کی بهت میخنده سری دوست میشی؟ چقد ساده ای تو دخترک........ما رو ببین دلمون به کی خوشه
من تریپ سادگی برداشتم تو چرا باورت شد ؟ ادای دختر مظلوما رو درآوردم ... تو اما مظلومیتمو باور نکن !
نقل قول:
مهیاب...یعنی چی؟ یعنی جوینده ی ماه ؟ معنیش جالب نیست اما اسم تکی هستش...
اوهوم .. ینی جوینده ماه . دخترک شیطونی که هر دقیقه دور و برم می گشت .. شیطوناشو دوست داشتم ... منو یاد نیمه های پنهان خودم مینداخت ...
نقل قول:
این واژه رشتی که به کار بردی درست نبود ..خیلی غلیظ بود...انگار تیکه انداختی...به جاش بگو گیلکی....
رشتی ... نه تیکه نبود ! رشت ُ دوس دارم خودمم .
اگه بخوام تیکه بندازم . میگم این پسره ی بیمزه ی لوس تهرونی (با ت دسته دار) !
نقل قول:
حالا جدی داری میری ؟ ....دست ما رو توو حنا نذاری ...من اینجا منتظرتم..زود بیا.....
عاشق اینم که کسی منتظرم نباشه هیشوخت ... ولی تو نمی خواد بخاطر رفتنم افسردگی بگیری معتاد شی , رفتنم کنسل شد
به همین راحتی !
نقل قول:
این شبای یواشکی دریاچه و پشت دانشگارم از برنامه هات حذف کن...
دِ نه دِ ! یواشکی ش هیجانی تره ! آخه من دختر یواشکی هام ...
نقل قول:
به قول آریانا که گفت مثلا" تا دیروز دعا میکردین دانشگاه قبول بشین حالا چی....... آخه این رسم زندگیه
این طبیعیه عزیزم ! خود ِمن همیشه پر از خواستن بودم و ُ نخواستن ..
پر از شور برای رفتن , پر از دلتنگی برای خونه ...
نقل قول:
ولی هنوز هم همون آدمم آخر هفته پر میکشم به سمت خونشون نمیدونم چرا خونه ای که توش بزرگ شدیم اینقدر خوبه
پر از نوستالژی ِ سرک کشیدن توی اتاقی که یه روز مال خودت بوده .. منم هیچ جایی برام خونه ای که توش بزرگ شدم نمی شه ...
نقل قول:
من هیچ وقت نمیتونم مامانی مثل مامان خودم بشم هر وقت از خواب پامیشدم بیدار بود وقتایی که خواب بود میفهمیدم حتما مریض شده..
تفاوت نسل ها .. هنوزم نمیشه گف خوبه یا بد ... من دوست دارم وختایی رو که شبیه مامان هستم
و دوست دارم وختایی رو که شبیهش نیستم ...
نقل قول:
وقتی اینا رو مینویسم دلم میگیره چون الان با این حال بدی هم که دارم بیشتر بهشون نیاز دارم
وقتی از سفر برگشتم هیشکی خونه نبود. شب که مامان اومد , بغلم کرد وُ بوسید .. حس کردم آسمون زیر پامه ... همون چند لحظه ی کوتاه توی آغوشش ...
نقل قول:
سلام دوستان خوبم خیلی دوس دارم بیام شمال . یکی از ارزوهامه ولی تا حالا
قسمت نشده .کی بتونم بیام خدا میدونه . البته اگه دوستان منو قابل بدونن .دوس دارم بیام تو اون جنگلای زیبای باحالتون
سلام دوستم ! ایشالا میای .. همین زودیا : )
جنگل هم می فرمایند باحالی از خودتونه .
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.

ویرایش توسط GhaZaL.Mr : 10-15-2011 در ساعت 05:48 PM
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از GhaZaL.Mr سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 04:09 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها