قسمت پانزدهم
95- مالک بن بشیر / نسر/ نسیر /یسر /هشیم /هیثم بدی /بدائی /کندی
در عصر عاشورا سیدالشهدا ارواحنا فداه لحظهای توقف كرد تا استراحت نمايد؛ زيرا از جهاد ضعيف شده بود.هنگامى كه ايستاده بودند ناگاه سنگى آمد و بر پيشانى مباركشان اصابت كرد.وقتى آن حضرت خواست خونهاى صورت مبارك خود را با گوشه لباس پاک کند ناگاه تيرى كه تيز، مسموم و سه شاخه بود آمد و بر سينه و بنا به قولى بر قلب مقدسشان فرو رفت. سیدالشهدا ارواحنا فداه فرمود:
بسم اللَّه و باللَّه و على ملة رسول اللَّه
سپس سیدالشهده ارواحنا فداه سر مبارك خود را به طرف آسمان بلند كرد و فرمود:
خدایا، تو ميدانى اين مردم کسى را ميكشند كه بر روى زمين پسر پيغمبرى غير از او وجود ندارد.
سیدالشهدا ارواحنا فداه آن تير را از پشت مبارك خود خارج نمود و خون نظير ناودان جارى شد. حضرت، دست خود را روى زخم نهاد.آنگاه که پر از خون ميشد خونها را به طرف آسمان ميپاشيد. قطرهاى از آن خونها به زمین بر نمىگشت. تا پیش از این ماجرا در آسمان قرمزى ديده نشده بود. سپس حضرت، براى دومين بار دست مبارك خود را در موضع تير نهاد. وقتى پر از خون شد آن را به سر و محاسن خويشتن ماليد و فرمود:
من همين طور خواهم بود تا جدم پيامبر خدا صلی الله علیه و آله را ملاقات نمايم و بگويم:يا رسول اللَّه، فلانی و فلانی مرا شهيد كردند.
پس از اين جريان، قتال برای سیدالشهدا ارواحنا فداه مشکل گشت و ایشان زمینگیر شد.
هر كه به نزديك آن بزرگوار مىآمد از ایشان صرف نظر ميكرد تا اينكه مردى از قبيله كنده كه او را مالك بن يسر ميگفتند به سیدالشهدا ارواحنا فداه ناسزا گفت و شمشيرى بر فرق آن حضرت زد چنان كه كلاه ایشان را پر از خون شد. سیدالشهدا ارواحنا فداه به او فرمود:
با اين دست غذا نخورى و آب نياشامى و خدا تو را با ظالمان محشور نمايد.
سپس سیدالشهدا ارواحنا فداه كلاه خود را به دور انداخت و كلاه ديگرى بر سر نهاد و در حالى كه خسته بود عمامه بر روى آن بست. كندى آمد و كلاه امام را كه از خز بود برداشت.
وى پس از واقعه كربلا نزد زن خود آمد و خون آن كلاه را شست. همسرش به او گفت: «آيا چيزى را كه از پسر پيغمبر صلی الله علیه و آله غارت كردهاى و به داخل خانه من ميآوری؟ از نزد من خارج شو. خدا قبر تو را پر از آتش كند.» وی پس از آن به همسرش حمله کرد. زن از دست او گریخت امام در حین این ماجرا دستش زخمی شد. آن خبيث پس از اين جنايت دچار بدترين فقر گرديد و دستهايش خشك شد. در فصل زمستان از دستهايش خون ميريخت و در فصل تابستان نظير دو چوب خشك بودند(الارشاد، ج2، ص110؛ مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی،ج2، ص35؛ بحارالانوار، ج45، ص53 و 302؛ مثیرالاحزان، ص73 و 76؛ اعلام الوری، ج1، ص467؛ وقعه الطف، ص177 و 250؛ حاشیه وقعه الطف، ص178 و 250؛ ملحقات احقاق، ج27، ص205؛ المناقب، ج4، ص57؛ لهوف، ص172؛ فخری منتخب طریحی، ص451؛ ینابیع الموده، ص418؛ مدینه المعاجز، ج4، ص92؛ مقتل الحسین علیه السلام و مصرع اهل بیته و...، ص141).
سپاه مختار او را به همراه مالک بن بشیر بدی و حمل بن مالک محاربی در قادسیه یافتند و به نزد مختار آوردند.
مختار به آنان گفت:«ای دشمنان خدا و کتاب و رسول و خاندان رسول او حسین بن علی علیهما السلام کجاست؟ او را به من بازگردانید. کسانی را کشتید که در نماز باید بر آنها درود بفرستید؟»
آنان منکر شدند و گناه را به گردن ابن زیاد انداختند.
مختار دست و پای مالک را قطع کرد و گذاشت او آنقدر خون خویش غوطه بخورد که بمیرد و سپس آن دو را گردن زد(امالی شیخ طوسی، ص244؛ مقتل الحسین علیه السلام لوط بن یحیی، ص272 و 371؛ مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج2، ص223-224).
96- مالک ابن بشیر/بشر/نسر
وی در حمله تاراجگرانه به پیکر مطهر سیدالشهدا ارواحنا فداه زره حضرت را به یغما برد. پس از پوشیدن آن مجنون گشت( مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج2، ص37؛ ناسخ التواریخ، ج3، ص9؛ بحارالانوار، ج45، ص57).
مختار او را احضار کرده و در بازار گردنش را زدند(بحارالانوار، ج45، ص374).
97- مالک بن حوزه
سیدالشهدا ارواحنا فداه در روز عاشورا در اطراف سپاه خود چالهای حفر نموده و آتشی برپا کردند تا جنگ از یک جناح سپاه ادامه یابد و از دیگر جهتها آسوده خاطر باشند.
ابن ابی جویریه مزنی و بنا بر نقلی مالک بن حوزه که سوار بر اسب بود با دیدن این فعالیت حضرت با حالتی تمسخر آمیز گفت:« ای حسین و ای یاران حسین، آتش بر شما بشارت باد که خود در دنیا به سوی آن شتافتید.»
سیدالشهدا ارواحنا فداه از یاران نامش را پرسیدند و پس از شنیدن نام او فرمودند:
خدایا او را در آتش دنیا بسوزان.
در پی این دعا ناگهان اسب او رم کرد و جویریه را در همان آتش انداخت. وی در آن آتش سوخت. سیدالشهدا ارواحنا فداه برای شکرگذاری به سجده افتاد و به خداوند عرضه داشت:
چه دعایی بود و چه سریع اجابت شد!
سپس ادامه دادند:
خدایا، ما خاندان و فرزندان و خویشاوندان پیامبرت هستیم. ظالمان و غاصبان حق ما را نابود کن؛ همان که تو شنوا و اجابت کنندهای(موسوعه الامام حسین علیه السلام، ص393-394؛ الفتوح، ج5، ص108).
98- محمد بن اشعث اول
عصر عاشورا مردى آمد و گفت: حسين (علیه السلام) كجاست؟ سیدالشهدا ارواحنا فداه فرمود:
من حسينم.
او گستاخانه گفت: «بشارت باد تو را به آتش كه اكنون داخل آن خواهى شد.»
امام عليه السلام در جوابش فرمود:
بلكه بشارت باد مرا به پروردگار مهربان و شفيعى كه شفاعتش قبول مىشود. تو كيستى؟
گفت: «من محمّد بن اشعث هستم.»
سیدالشهدا ارواحنا فداه در حق او نفرين كرد و فرمود:
پروردگارا، اگر اين شخص دروغگوست، او را داخل جهنم كن. وى را امروز وسيله عبرت يارانش قرار بده.
طولى نكشيد كه عنان اسب وى بازگشت و او را از پشت خود پرتاب نمود ولى پايش در حلقه ركاب ماند. آن اسب وى را همچنان ميزد تا اينكه قطعه قطعه شد و آلت رجوليت او روى زمين افتاد. راوی میگوید:«خدا قسم من از اين سرعت استجابت دعاى آن حضرت دچار تعجب شدم(مثیرالاحزان، ص64؛ بحارالانوار، ج45، ص31).»
99- محمد بن اشعث دوم
وی روز عاشورا به میانه میدان آمد و گفت:«اى حسين بن فاطمه، تو از طرف رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چه حرمتى دارى كه ديگران ندارند؟»
سیدالشهدا ارواحنا فداه فرمود:
از اين آيه: خدا برگزيده آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان؛ نژادهایى كه از يكديگرند(سوره آل عمران(3)، آیه 23). به خدا محمد صلی الله علیه و آله از خاندان ابراهيم است و عترت رهبر از خاندان محمدند.
سپس فرمود:
اين مرد كيست؟
گفتند:«محمد بن اشعث بن قيس كندى.»
سیدالشهدا ارواحنا فداه سر به آسمان برداشت و گفت
خدايا به محمد بن اشعث خوارىای بده كه هرگز عزيزش نگردانى.
بر او عارضهاى رخ داد و از لشكر به كنارى رفت تا خود را وارسد و خدا كژدمى بر او مسلط كرد و او را گزيد و مكشوف العوره ماند(امالی شیخ صدوق، ص222؛ روضه الواعظین، ص185؛ المناقب، ج4، ص57؛ مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج1، ص249).
وقتى مختار به دنبال محمّد بن اشعث بن قيس فرستاد او رفته بود در قصرى كه جنب قادسيه داشت. مختار به مأمور خود گفت: «به تعقيب ابن اشعث برو. تو او را خواهى يافت كه مشغول لهو و لعب، يا مشغول شكار كردن، يا خائف و حيران، يا پنهان شده است. برو سر او را براى من بياور.»
ياران مختار(حوشب به همراه صد نفر) قصر او را در موصل كه دو در داشت محاصره كردند. او که از ناحیه ابن زبیر امیر موصل شده بود او از قصر خارج و به سمت مصعب بن زبیر گريخت. مختار قصر و خانه او را خراب نمود و آنچه را كه در آنها بود گرفتند(مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج2، ص217-218 و 224-225؛مقتل الحسین علیه السلام لوط بن یحیی، ص381؛ بحارالانوار، ج45، 376).
در نبرد سپاه مختار و ابن زبیر او نیز حضور داشت. عبدالله بن عمرو هندی که از یاران مختار بود به درون سپاه ابن زبیر نفوذ کرد و با ضربهای به سر فرزند اشعث او را به درک واصل کرد(مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج2، ص245؛ حاشیه وقعه الطف، ص116).
ادامه دارد ...
سید هاشم ناجی موسوی جزایری
بازنويسي: محمود مطهری نیا