شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود |

02-08-2010
|
 |
کاربر فعال 
|
|
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20
120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
You see my state, and still increase my pain
I see your face, the need for union regain.
For my welfare, you have no care, I complain
Why do you heal me not from the sickness I disdain?
You bring me down and leave me on the earthly plane;
Return me to my home, by your side let me remain.
Only when I’m dust, your mercy can entertain;
Your flowing spirit stirs up dust of the slain.
Heartbroken of your love, from breathing I abstain
My life you destroy, yet my breathing you sustain.
In the dark night of the soul, I was growing insane,
Drinking from the cups that your features contain.
Suddenly in my arms, you appeared, clear, plain;
With my lips on your lips, my life and soul gain and drain.
Be joyful with Hafiz, with love enemies detain,
With such potent love, impotent foes self-restrain.
مرا میبینی و هر دم زیادت میکـنی دردم
تو را میبینـم و میلـم زیادت میشود هر دم
بـه سامانم نمیپرسی نمیدانم چه سر داری
بـه درمانـم نـمیکوشی نمیدانی مگر دردم
نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی
گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهـت گردم
ندارم دستت از دامن بجز در خاک و آن دم هـم
کـه بر خاکـم روان گردی به گرد دامنـت گردم
فرورفـت از غم عشقت دمم دم میدهی تا کی
دمار از مـن برآوردی نـمیگویی برآوردم
شـبی دل را به تاریکی ز زلفت باز میجستـم
رخـت میدیدم و جامی هـلالی باز میخوردم
کـشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویت
نـهادم بر لـبـت لـب را و جان و دل فدا کردم
تو خوش میباش با حافظ برو گو خصم جان میده
چو گرمی از تو میبینم چه باک از خصم دم سردم
__________________
درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است
----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|

02-08-2010
|
 |
کاربر فعال 
|
|
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20
120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
For years I followed the drunken trail
Until my wisdom put greed in jail.
From my ashes, like Phoenix I rose
With Solomon’s bird ended this tale.
Aid my wounded heart, infinite treasure
It is in your love, destitute, I wail.
Made a vow, never to kiss the cup again;
Fool’s advice has no option but to fail.
My own old habits all turned stale,
I got what I asked, His wind in my sail.
In my state, my own will was of no avail
I followed my guidance to the detail.
I seek eternal bliss in Paradise
Though I am a mere servant of the Grail.
The wisdom of my gray head will testify
To years of patience with life’s hailstorm and gale.
Like Hafiz, I gained all my good habits
From the commandments, holy books entail.
If I am Master of poetic verse and scale
Wonder not, for years I served the Master of the veil.
سالها پیروی مذهـب رندان کردم
تا بـه فـتوی خرد حرص بـه زندان کردم
مـن بـه سرمـنزل عنـقا نه به خود بردم راه
قـطـع این مرحـلـه با مرغ سـلیمان کردم
سایهای بر دل ریشـم فکـن ای گـنـج روان
کـه مـن این خانه بـه سودای تو ویران کردم
توبـه کردم کـه نبوسـم لب ساقی و کـنون
میگزم لـب کـه چرا گوش بـه نادان کردم
در خـلاف آمد عادت بطـلـب کام کـه مـن
کـسـب جـمـعیت از آن زلف پریشان کردم
نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست
آن چـه سـلـطان ازل گفـت بکـن آن کردم
دارم از لـطـف ازل جـنـت فردوس طـمـع
گر چـه دربانی میخانـه فراوان کردم
این کـه پیرانـه سرم صحبت یوسف بنواخـت
اجر صـبریسـت کـه در کلـبـه احزان کردم
صـبـح خیزی و سلامـت طلبی چون حافـظ
هر چـه کردم هـمـه از دولـت قرآن کردم
گر بـه دیوان غزل صدرنشینـم چـه عـجـب
سالها بـندگی صاحـب دیوان کردم
__________________
درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است
----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی
|

02-08-2010
|
 |
کاربر فعال 
|
|
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20
120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
With a flood of tears, to sleep, I found my way
Thinking of you, in vain, I'd long and pray
To the vision of your brow I lost my cloak
I'd drink to the corner of the altar, old and gray.
Each thought that like a bird flies out as words
The strings of your hair would pluck and play.
Your face, like a vision, in my mind would form and fade
I kiss the face of the moon from far away.
My eyes follow the wine-bearer, ears the harp
Perhaps my eyes and ears my fortune would say and sway.
Till the morn, I paint the picture of your face
On the canvass of the eyes, while sleepless I lay.
With every song, the bearer would give me a cup
I'd sing a song, then drink without delay.
Happy was the time, Hafiz, and good fortune
In the name of long life and lovers every day.
دیشـب بـه سیل اشک ره خواب میزدم
نـقـشی بـه یاد خـط تو بر آب میزدم
ابروی یار در نـظر و خرقـه سوخـتـه
جامی بـه یاد گوشـه مـحراب میزدم
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجـسـت
بازش ز طره تو بـه مـضراب میزدم
روی نـگار در نـظرم جـلوه مینـمود
وز دور بوسـه بر رخ مـهـتاب میزدم
چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ
فالی به چشـم و گوش در این باب میزدم
نـقـش خیال روی تو تا وقت صـبـحدم
بر کارگاه دیده بیخواب میزدم
ساقی به صوت این غزلم کاسه میگرفـت
میگفـتـم این سرود و می ناب میزدم
خوش بود وقـت حافـظ و فال مراد و کام
بر نام عـمر و دولـت احـباب میزدم
__________________
درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است
----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی
|

02-08-2010
|
 |
کاربر فعال 
|
|
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20
120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
Though I am old and decrepit and weak
My youth returns to me every time your name I speak.
Thank God that whatever my heart ever desired
God gave me that, and more than I ever could seek.
O young flower, benefit from this bounty
In this garden I sing through a canary’s beak.
In my ignorance I roamed the world at first
In thy longing, I have become wise and meek.
Fate directs my path to the tavern, in life
Though many times I stepped from peak to peak.
I was blessed and inspired on the day
That at the abode of the Magi spent a week.
In the bounty of the world, await not your fate
I found the Beloved, when of wine began to reek.
From the time I was entrapped by thy eyes
I was saved from all traps and paths oblique.
The old me, befriended the unreliable moon
Passage of time is what makes me aged and weak.
Last night came good news that said, O Hafiz
I forgive all your errs, even though may be bleak.
هر چند پیر و خستـه دل و ناتوان شدم
هر گه کـه یاد روی تو کردم جوان شدم
شـکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا
بر منتـهای همـت خود کامران شدم
ای گلبـن جوان بر دولت بخور که مـن
در سایه تو بلـبـل باغ جـهان شدم
اول ز تحـت و فوق وجودم خـبر نـبود
در مکتـب غم تو چنین نکتـه دان شدم
قسمـت حوالتـم بـه خرابات میکند
هر چند کاین چنین شدم و آن چنان شدم
آن روز بر دلم در معـنی گـشوده شد
کز ساکـنان درگـه پیر مـغان شدم
در شاهراه دولت سرمد به تخت بخـت
با جام می بـه کام دل دوسـتان شدم
از آن زمان که فتنه چشمت به من رسید
ایمـن ز شر فـتـنـه آخرزمان شدم
مـن پیر سال و ماه نیم یار بیوفاست
بر من چو عـمر میگذرد پیر از آن شدم
دوشـم نوید داد عـنایت کـه حافـظا
بازآ که من به عفو گناهت ضـمان شدم
__________________
درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است
----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی
|

02-08-2010
|
 |
کاربر فعال 
|
|
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20
120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
My fantasy of thy vision, my inner sight takes a peek
None like thee could anyone ever draw or speak.
Although in thy pursuit I ride the Northern wind
Left behind in your dust, however I try and seek.
Gave up hope of union, at least in this lifetime
Let go of heart’s desires, wanting to kiss thy cheek.
For thy life-giving spring, many tears I shed
And to thy wine-bearer, I paid the price at its peak.
In thy love, cupid’s arrows pierced my heart
Somber, laden on the path, I was the only freak.
O morning breeze, bring the aroma of His house
For in that aroma, my bleeding heart will reek.
Your sin was to enchant the heart of every man
Now I am the wild doe, from men heading for the creek.
That aromatic breeze coming from His house
My heart rent, and then left a bloody streak.
Upon whatever you touch and Hafiz’s sight, he swears
Without Thy face, all sights remain dark and bleak.
خیال نـقـش تو در کارگاه دیده کـشیدم
بـه صورت تو نـگاری ندیدم و نـشـنیدم
اگر چـه در طلبـت همعنان باد شـمالـم
بـه گرد سرو خرامان قامـتـت نرسیدم
امید در شـب زلفـت به روز عمر نبسـتـم
طـمـع بـه دور دهانـت ز کام دل بـبریدم
به شوق چشمه نوشت چه قطرهها که فشاندم
ز لعـل باده فروشت چه عشوهها کـه خریدم
ز غـمزه بر دل ریشم چه تیر ها که گـشادی
ز غـصـه بر سر کویت چه بارها که کـشیدم
ز کوی یار بیار ای نـسیم صـبـح غـباری
کـه بوی خون دل ریش از آن تراب شـنیدم
گـناه چـشـم سیاه تو بود و گردن دلـخواه
کـه مـن چو آهوی وحـشی ز آدمی برمیدم
چو غنچه بر سرم از کوی او گذشت نـسیمی
کـه پرده بر دل خونین بـه بوی او بدریدم
بـه خاک پای تو سوگـند و نور دیده حافـظ
کـه بی رخ تو فروغ از چراغ دیده ندیدم
__________________
درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است
----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی
|

02-08-2010
|
 |
کاربر فعال 
|
|
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20
120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
Laden with my ignorant ties
Ashamed of the courageous and wise
May a hidden hand help me rise
Or else madness becomes my prize.
Of stars and fate ask of my eyes
That watch the havens until sunrise.
I kiss the cup that me apprise
Of the world’s turnings and its disguise.
Praise of wine-sellers’ reprise
Praise of God’s bounty, why despise.
Grateful for my power and size
Unable to deal in deceit and lies.
Drunk like Hafiz, till my demise,
Hopeful of that angel’s enterprise.
ز دسـت کوتـه خود زیر بارم
کـه از بالابلـندان شرمـسارم
مـگر زنجیر مویی گیردم دست
وگر نـه سر بـه شیدایی برآرم
ز چشم من بپرس اوضاع گردون
کـه شب تا روز اختر میشمارم
بدین شکرانه میبوسم لب جام
کـه کرد آگـه ز راز روزگارم
اگر گفـتـم دعای می فروشان
چـه باشد حق نعمت میگزارم
من از بازوی خود دارم بسی شکر
کـه زور مردم آزاری ندارم
سری دارم چو حافظ مست لیکن
بـه لـطـف آن سری امیدوارم
__________________
درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است
----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی
|

02-08-2010
|
 |
کاربر فعال 
|
|
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20
120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
Like her hair, in my affairs there is a knot
Like my eyes, her grace will open my lot.
My redness is not from joy of the wine
Like a cup, my cheeks my bleeding heart blot.
The musicians, all play and sing in tune
If my song is out of tune, I lose my spot.
I am the night watchman of heart every night
Other than of the Beloved, I think not.
I am the magical poet whose magic words
From the reed draw sugar and fill a pot.
Her vision puts the eyes of Fate to sleep
O breeze, gracefully save me from dreamy rot.
I cannot find my friend upon the path that I trot
Whom can I speak a word to, and say what?
They used to say, Hafiz is false and fake, but
Her doorway is my only spot and plot.
گر چـه افـتاد ز زلـفـش گرهی در کارم
همچـنان چشـم گشاد از کرمش میدارم
به طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جام
خون دل عکـس برون میدهد از رخـسارم
پرده مـطربـم از دسـت برون خواهد برد
آه اگر زان کـه در این پرده نـباشد بارم
پاسـبان حرم دل شدهام شب همه شـب
تا در این پرده جز اندیشـه او نـگذارم
منـم آن شاعر ساحر که به افسون سخن
از نی کلـک همه قـند و شـکر میبارم
دیده بخـت بـه افسانـه او شد در خواب
کو نـسیمی ز عـنایت کـه کـند بیدارم
چون تو را در گذر ای یار نـمییارم دید
با کـه گویم کـه بگوید سـخـنی با یارم
دوش میگفت که حافظ همه روی است و ریا
بـجز از خاک درش با کـه بود بازارم
__________________
درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است
----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی
|

02-08-2010
|
 |
کاربر فعال 
|
|
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20
120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
If I find the dust under Beloved's feet
Use as eye-liners, draw a line, neat & discreet.
In your scent I have drowned, yet I have hope
Waves of my tears shall float my fleet.
Butterfly of my soul, Beloved seeks
Once finds that candle, joyously burns by its heat.
Think of me today, turn not away
Else tonight in pain, my prayers I repeat.
Beauty of your hair consoles every lover
Yet with their calmness, my calm defeat.
O breeze, bring me a scent of that wine
One whiff, my drunken state will treat.
If my friend's deceptions don't break my heart
Her every breath my spirit will replete.
Don't try to shed my dust from your clothes
From now on, even the wind, it shall cheat.
Hafiz, her sweet lips are my soul's seat
I live for the moment when soul and lips meet.
گر دسـت دهد خاک کـف پای نـگارم
بر لوح بـصر خـط غـباری بـنـگارم
بر بوی کنار تو شدم غرق و امید اسـت
از موج سرشکم که رساند بـه کـنارم
پروانـه او گر رسدم در طـلـب جان
چون شمع همان دم به دمی جان بسپارم
امروز مکـش سر ز وفای مـن و اندیش
زان شب که من از غم به دعا دست برآرم
زلـفین سیاه تو بـه دلداری عـشاق
دادند قراری و بـبردند قرارم
ای باد از آن باده نسیمی بـه مـن آور
کان بوی شفابخـش بود دفـع خـمارم
گر قلـب دلـم را ننهد دوسـت عیاری
مـن نـقد روان در دمش از دیده شمارم
دامن مفشان از من خاکی که پس از من
زین در نـتواند کـه برد باد غـبارم
حافـظ لب لعلش چو مرا جان عزیز است
عمری بود آن لحظه که جان را به لب آرم
__________________
درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است
----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی
|

02-08-2010
|
 |
کاربر فعال 
|
|
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20
120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
In the secret house of joy I idolize my desire
From your hair and face, my feet are on fire.
I am a dervish, a lover, I drink & sing out aloud
Angelic Beauty, my name and fame inspire.
If for this you throw me out on the street
With the sigh of morning breeze I rise higher.
With a glimpse at Beloved's colorful face
My melancholic face with a red blush I retire.
If you walk towards the house of the lovers
I greet you with candy, wine and music of lyre.
With your eyes' darts & your hair's rope you come
From my wounded heart, battles, I require.
O Hafiz, happiness & pain both expire
I'd better for peace of mind, inquire.
در نهانخانـه عشرت صنـمی خوش دارم
کز سر زلف و رخش نعـل در آتـش دارم
عاشـق و رندم و میخواره به آواز بـلـند
وین همـه منصـب از آن حور پریوش دارم
گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داری
مـن بـه آه سحرت زلف مـشوش دارم
گر چنین چهره گشاید خط زنگاری دوسـت
مـن رخ زرد بـه خونابه منـقـش دارم
گر بـه کاشانـه رندان قدمی خواهی زد
نقـل شـعر شکرین و می بیغش دارم
ناوک غـمزه بیار و رسن زلف کـه مـن
جـنـگها با دل مـجروح بلاکـش دارم
حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است
بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم
__________________
درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است
----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی
|

02-08-2010
|
 |
کاربر فعال 
|
|
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20
120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
I have made a sacred oath
For as long as I have a soul
His supporters and I both
As my own soul, I extol
The joy of peace of the mind
In that radiant flower find
Light of eyes and heart combined
The moon, so radiant and whole
Tending to desires of the heart
Privately I make a start
Let the liar's venom part
And let friends play their role
There is a spruce in my yard
Casts a shadow that goes onward
In its shadow it's so hard
To miss tress of meadow & knoll
If armies of the good and fair
My heart trap and ensnare
Thank God my idol is there
From armies take their toll
Because of his ruby seal
Solomon's stories I steal
When with such greatness I deal
I put Satan on parole
O my Master, old and wise
My tavern habits don't criticize
To tell the cup my good byes
I break promise, not the bowl
O my rivals, go to sleep
For some time make it deep
With my friend silence I keep
And let my secrets out roll
In the meadows of his fate
I walk in a graceful state
Tulip and rose can just wait
And the petals seem so droll
Amidst friends, Hafiz's fame
Is to be out of control
There's no sorrow and no shame
When the King is his guiding pole
مرا عهدیست با جانان کـه تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشـتـن دارم
صـفای خـلوت خاطر از آن شمع چگل جویم
فروغ چـشـم و نور دل از آن ماه ختـن دارم
بـه کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصـل
چـه فـکر از خبث بدگویان میان انجمن دارم
مرا در خانه سروی هسـت کاندر سایه قدش
فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمـن دارم
گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمین سازند
بحـمد الـلـه و المنه بتی لشکرشکن دارم
سزد کز خاتـم لعلش زنـم لاف سـلیمانی
چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم
الا ای پیر فرزانـه مکـن عیبـم ز میخانـه
کـه من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نـه
که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم
چو در گـلزار اقبالـش خرامانم بحمدالـلـه
نـه میل لاله و نسرین نه برگ نسـترن دارم
به رندی شهره شد حافظ میان همدمان لیکن
چه غم دارم که در عالم قوام الدین حسن دارم
__________________
درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است
----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 12:25 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|