بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > ادبیات طنز

ادبیات طنز در این تالار متون طنز مناسب و بحث در مورد طنز قرار دارند

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 02-11-2010
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
جدید ولنتاین ، روز عشق(طنز)

ولنتاین ، روز عشق(طنز)


در زمان خرید هدیه برای روز ولن تاین (فارسی نوشتم بی کلاسیه؟ اگه می گفتم ولن تایم که دیگه افتضاح می شد نه؟) نکات زیر فراموش نشود:





- اسیر اتمسفر: که همان بیماری جوگیر شدن باکلاس است. خصوصاً اگر مخاطب عزیز شما حرفه ای بود و خواست خودش انتخاب کند! بچه نشید ها!



o راه حل: هدیه باید سورپرایز باشد! خودم می خرم، خودم بهت می دم! تو نمی خواد بیای!



- خرید کیلوگرمی: هدیه هرچی درشت تر بهتر، هرچی ارزون تر بهترتر، هرچی گرون تر به نظر بیاد که دیگه

ولنتاین

بهترترتر!



o پیشنهاد: آلبوم عکس، بالش، کتاب، بادکنک... (کمی بی کلاسی هم زیاد بد نیست!)



- بده بستان: یادتان باشد که یادآوری کنید که با هر دست بدهم، با همان دست یا آن یکی دست هم می گیرم!



o نکته: این موضوع عکسش صادق نیست، یعنی با هر دست بگیرم لزومی ندارد که چیزی پس بدهم! چه



با این دست چه با هر دست دیگر!



- مولتی هدیه دهنده: فقط وقتی چند هدیه بخرید، که چند هدیه گیرنده دارید! ولی همیشه سعی کنید چند هدیه



بگیرید حتی اگر یک هدیه دهنده دارید!



- قهرو باشید: خداییش این قهروها کادو می گیرند ها!



o اینو حتماً بفرمایید: یعنی من برای تو اینقدر ارزش دارم؟ (اشک) پس من قهرم!



- گل بخرید: چون او بیشترین شباهت را با گل دارد (و گل ازعروسک ارزانتر است!)

ولنتاین

- یادتان برود: شما آدم فراموش کاری هستید، نه خسیس! اگر دیدید عکس آن دارد ثابت می شود سریع از متد قهر استفاده کنید!



- بروید گم شوید: یک جایی بروید که گم شوید و هزاربار مخابرات را شکر کنید که آنجا موبایلتان آنتن نمی دهد و فردا- پس فردا پیدا شوید!



o یادآوری: شما گم شده بودید، او که گم نشده بود! لذا کادو را اخذ فرمایید!



- ایرانی اصیل باشید: شما یک ایرانی به تمام معنا هستید و به روسم غیر ایرانی بی اعتنا، حتی اگر این رسم یک رسم جهانی باشد. پس هدیه مالیده!



o نکته: شما به این رسم اعتقاد ندارید، ایشان که اعتقاد دارند!

از فروشگاه مناسب خرید کنید

شرح یک حادثۀ کوتاه:



یک آقا پسر شیک و جینگول به یک مغازه کاملاً غیر شیک و غیر جینگول مراجعه می کند:



- سلام آقا. یه عروسک می خواستم برای ولن تاین

- ببخشید چی؟

- عروسک برای ولن تاین می خوام

- چی چی تاین؟

- یه عروسک می خواستم

- آهان! عروسک! ما همه مدل عروسک داریم. برای بچه چند ساله می خواستید؟

- یه دختر خانم هجده - نوزده ساله

- ؟؟!!

- آقای عزیز من یه عروسک می خوام که هدیه بدم، همچین چیزی دارید؟

- خوب آخه برای کی می خواید؟

- داداش مگه سایزبندی داره؟ چکار داری شما، دارید یا نه؟

- دختر؟ چی؟ تو گفتی دختر؟ می خوای به دختر کادو بدی؟ دیوانه ای؟

- یعنی چی؟ به شما چه ربطی داره؟ نداری خوب بگو ندارم چرا خل بازی درمیاری؟

- من که می گم دارم! تو عقلت کمه! آخه آدم عاقل به دختر کادو می ده؟!

- چرا نده؟ عشقم می کشه کادو بدم، کادو هم می دم، تا جونت هم دربیاد

- دیوانه ای دیگه! من کارم اینه! سالی دیویست تا از این عروسکا می فروشم. سرجمع دوتاشون باهم نمی مونن!

- چی؟!

- آره برادر، صداقت مالیده، همه تنوع طلب شدن. معرفت کیلو چنده، هزینه بی خودی برای چی می کنی؟!

- ؟!!

- بعله آقاجون! تو این دنیای باقالی به چند من پول بی زبون رو نفله نکن! کلاهت رو بچسب باد نبره!

- مطمئنی؟

- آره آقا! ول کن بچسب به زندگیت...

- !!

ولنتاین

نتیجه 1: همیشه مهم نیست که برای شما چی می خرند، گاهی مهم است که از کجا می خرند!!

نتیجه 2: اینقدر پشت این مغازه و آن مغازه نایستید، بلکه فقط پشت بعضی مغازه ها که می شناسید باستید!!

ویرایش توسط رزیتا : 04-23-2010 در ساعت 12:21 AM
پاسخ با نقل قول
  #2  
قدیمی 02-14-2010
مجتب آواتار ها
مجتب مجتب آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: ساری
نوشته ها: 2,922
سپاسها: : 18

36 سپاس در 28 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض یه داستان کوتاه عشقی و رمانتیک جالب (حتما بخونین)

میخواستم تو چندتا پست بزنم ولی دیدم اینطوری قشنگتره و بیشتر میرین تو داستان...
نقل قول از طرف راوی یه وقت فکر نکنین دختره منم:

یه روزی یه دختر کوچولو بود که فک میکرد یه پسری دوستش داره هرکاری پسره میکرد دختره تحمل میکردو به خودش میگفت تحمل کن اون گناه داره به جز تو کسیو نداره ....اون دختر کوچولوهه من بودم
این عکس اون موقعه هامه
بلاخره اون پسره به این نتیجه رسید که بابا عشق کیلویی چنده....رفت دنبال رویاهای خودش..ههههه..
میخواست بره خارج خواننده بشه...دختره بهش گفت پس من چی؟...
پسره جواب داد ببین من تورو خیلی دوست دارم..عاشقتم..ولی خوانندگی رم خیلی دوست دارم!!!!...گیتارمو توی این دنیا بیشتر از هر چیزی دوست دارم اون تنها منو میفهمه...این جوری بود که دختر کوچولوی قصه ی ما معنی عشقو فهمید


پسره رفت..براش مهم نبود که چی سر دختره میاد....البته همین جوری یهو نرفتا..
تا میتونست دل دختر کوچولو رو شیکوند ..همه ی عقده های روانی شو روی اون قلب کوچولوی دختره خالی کردو بعدش همه ی خاطرات دخترو دزدید و اونو با یه قلب شکسته ول کردو رفت


دختر کوچولو اعتمادشو به همه ی دنیا از دست داد..
از همه چیزو همه کس متنفر شد..مخصوصا عشق...


اطرافیانش سعی میکردن هی کمکش کنن ولی بیشتر با حرفاشون اتیشش میزدن....
اون دختر کوچولو همش گریه میکرد


و هیچکس نبود که آرومش کنه...تنهای تنهای تنها.....
بالششو بغل میکرد و زار زار گریه میکرد


تا اینکه یه فرشته ی مهربون اومدو محکم بغلش کرد و اشکاشو پاک کرد...


و اون با همه فرق داشت..اون سرزنش نکرد..مث بقیه سرکوفت نزد...
گوش کردو گوش کردو گوش کرد...
گریه کردم و بغلم کرد..
بغض کردم اشک تو چشاش جم شد...خندیدم خوشحال شد

و سعی کرد برم گردونه به زندگی..
اما من بهش اعتماد نداشتم..به هیچکس اعتماد نداشتم..
حتی به قلب خودم


اون مواظبم بودو بهم توجه میکرد...
اون همیشه پیشم بود...
دیگه کم کم فقط وقتی که اون بود من اروم بودم


توی دلم ارزو میکردم که اون مال من بشه..
اما فک نمیردم لیاقتشو داشته باشم


بدون شرح


و اینجوربود که اون قلب خوجملشو داد به من که من مواظبش باشم


و کم کم کاری کرد که من به خودم و احساسم اعتمادکنم


و خوشحالی و خوشبختو حس کنم از ته ته قلب شکسته ام


حالا دیه صبح ها با خوشحالی و امید ازخواب بیدار میشم...
به عسلکم ظهر بخیر میگم اخه من همیشه دیر بیدار میشم....
ولی روزم از وقتی شروع میشه که اون بیدار میشه و بهم صبح بخیر میگه


مهربونو خوش اخلاق شدم...روابط اجتماعیم خوب شده


خوشحالم که اونو دارم...حتی وقتایی که پیشم نیست


اون همیشه مواظبمه مث یه مرد واقعی(اینجا آبیه منم)


منم سعی میکنم خوشحالو غافلگیرش کنم..به روش خودم البته


خیلی هم توپولو شدم


بعضی وقتام میخوام خوشحاش کنم ولی همه کارا رو اشتباه انجام میدم..
کلا خیلی اذیتش میکنم


اونم محکم بغلم میکنه و لوسم میکنه و میگه اشکال نداره قوفونت برم


اینم منم ..دارم واسه عسلم نقاشی میکشم....وقتی داشتم اینو مینوشتم براش همین شکلی بودم


بعضی وقتام واسه اینکه خوشحالش کنم کارایی میکنم که هیچوقت فکرشم نمیکردم بتونم


اونم همیشه حرفای منو گوش میکنه و خواسته هامو انجام میده تا جایی که من اینگونه پررو میشوم


بعضی وقتام هاپو میشم


بعضی وقتام کاملا قاطی میکنم...یه عالمه اذیتش میکنم
ولی اون همیشه خوش اخلاقه

انقده که منم شرمگین میشم و بسی عشقولانه

خیلی دوسش دارم


گفتم که همیشه مواظبمه....حتی موقع ای که لالا کردم

__________________
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم
.
.
.

پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 02-14-2010
SHeRvin آواتار ها
SHeRvin SHeRvin آنلاین نیست.
ناظر و مدیر بخش موسیقی و سینما

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: Tehran
نوشته ها: 4,838
سپاسها: : 1,717

2,520 سپاس در 663 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مجتب جون جالب بود
__________________

and the roads becomes my bride

پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 03-07-2010
Omid7 آواتار ها
Omid7 Omid7 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14

95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض قصه عشق آریانای جوان + عکس

قصه عشق آریانای جوان

من سرم توی کار خودم بود ...


بعد یه روز یه نفر رو دیدم ...


اون این شکلی بود !




ما اوقات خوبی با هم داشتیم ..


من یه کادو مثل این بهش دادم


وقتی اون هدیه من رو پذیرفت ، من اینجوری شدم!


ما تقریبا همه شب ها ، با هم گفت و گو می کردیم ..



و این وضع من توی اداره بود ..

وقتی همکارام من و دوستم رو دیدند، اینجوری نگاه می کردند ..


و من اینجوری بهشون جواب می دادم ..


اما روز والنتاین ، اون یک گل رز مثل این داد به یه نفر دیگه..


و من اینجوری بودم ...


بعدش اینجوری شدم ...



احساس من اینجوری بود ..


بعد اینجوری شدم ...



بله .. آخرش به این حال و روز افتادم ...


پدر عاشقی بسوزه !




منبع:کتاب خاطرات آریانا

__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم‌‌‌٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...

======================================

مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )

ویرایش توسط Omid7 : 03-07-2010 در ساعت 09:37 PM
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 03-07-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

خیلی جالب بود
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 03-08-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

..........................
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 03-08-2010
Omid7 آواتار ها
Omid7 Omid7 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14

95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

آریانا جون، دوست من، عذر میخوام اگه قبلش ازت اجازه نگرفتم...
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم‌‌‌٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...

======================================

مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 04:02 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها