بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 03-16-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض آرزوی ویکتور هوگو

آرزوی ویکتور هوگو




اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،
و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،
و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،
و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.

آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،
بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.


برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی،
از جمله دوستان بد و ناپایدار،
برخی نادوست، و برخی دوستدار
که دستکم یکی در میانشان
بی‌تردید مورد اعتمادت باشد.
و چون زندگی بدین گونه است،

برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،
نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد،
که دستکم یکی از آن‌ها اعتراضش به حق باشد،
تا که زیاده به خودت غرّه نشوی.



و نیز آرزومندم مفیدِ فایده باشی
نه خیلی غیرضروری،
تا در لحظات سخت
وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است
همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا نگه‌دارد.
همچنین، برایت آرزومندم صبور باشی
نه با کسانی که اشتباهات کوچک می‌کنند
چون این کارِ ساده‌ای است،
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر می‌کنند


و با کاربردِ درست صبوری‌ات برای دیگران نمونه شوی.

و امیدوام اگر جوان هستی
خیلی به تعجیل، رسیده نشوی
و اگر رسیده‌ای، به جوان‌نمائی اصرار نورزی
و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی
چرا که هر سنّی خوشی و ناخوشی خودش را دارد
و لازم است بگذاریم در ما جریان یابند.




امیدوارم به پرنده‌ای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره گوش کنی
وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می‌ دهد.
چرا که به این طریق
احساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان.
امیدوارم که دانه‌ای هم بر خاک بفشانی
هرچند خُرد بوده باشد
و با روئیدنش همراه شوی
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.


بعلاوه، آرزومندم پول داشته باشی
زیرا در عمل به آن نیازمندی
و برای اینکه سالی یک بار
پولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی: «این مالِ من است»
فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ دیگری است!
و در پایان، اگر مرد باشی، آرزومندم زن خوبی داشته باشی
و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی
که اگر فردا خسته باشید، یا پس‌فردا شادمان
باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید.
اگر همه‌ی این‌ها که گفتم فراهم شد
دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم!

__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #2  
قدیمی 03-16-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض «سنگر خونین»

«سنگر خونین»

سنگر خونین، نخستین شعر شکسته ی (نیمایی) لاهوتی‌ست که ترجمه‌ی یکی از اشعار ویکتور هوگو (1302) که در مسکو نوشته شده است، شعر شکسته‌ی (نیمایی) نخستین بار توسط خانم شمس کسمایی تجربه شده بود.


سنگر خونین




رزم‌آوران سنگر خونین شدند اسیر
با کودکی دلیر
به سن دوازده.
- آن‌جا بُدی تو هم؟
- بله!
با این دلاوران.
- پس ما کنیم جسم تو را هم نشان به تیر
تا آن‌که نوبت تو رسد، منتظر بمان!
یک صف بلند شد همه لول تفنگ‌ها
آتش جرقه زد
تنِ هم‌سنگرانِ او
غلتان فتاد بر سر خاشاک و سنگ ها.

- « اذنم بده به خانه روم تا کنم وداع
با مادر عزیز» – (به سلطان فوج گفت)
الساعه خواهم آمد.


- عجب حقه‌ای زدی!
محکوم کیستی اگر اصلا‌ً نیامدی؟
خواهی زچنگ ما بگریزی به حرف مفت!

- «سلطان نه.» – (داد پاسخ او،کودک شجاع)
- «خانه ات کجاست؟»
- «پهلوی آن چشمه، این طرف.»
- «ها... پس برو.»
- «چه گول زد او را»
(میان خود، سربازها به مسخره گفتند آن زمان)

خِرخِر و ناله دم مرگ دلاوران


با قاه قاه خنده بد آغشته
ناگهان
شوخی شکست، هرکه به حیرت نظرکنان



محکوم خردسال، می آمد ز پشت صف!
آمد
میان کوچه به دیوار تکیه داد
خونسرد و بی تزلزل و مغرور ایستاد
آن‌جا که پیکر رفقایش به خون فتاد
- «این من!»

(کشید عربده)

«خالی کنید تیر...
وحدت و تشکیلات
سرو ریشی نتراشیده و رخساری زرد
زرد و باریک چو نی



سفره‌ای کرده حمایل، پتویی بر سر دوش
ژنده‌ای بر تن وی.
کهنه پیچیده به پا، چونکه ندارد پاپوش
در سرِ جاده ری
چند قزاق سوار از پِیَش آلوده به گرد.
دست ها بسته ز پس، پای پیاده، بیمار
که رود اینهمه راه؟
مگر آن مرد قوی همت صاحب مسلک


که شناسد ره و چاه.
خسته بُد، گرسنه بُد، لیک نمی خواست کمک
نه ز شیخ و نه ز شاه
بجز از فعله و دهقان، نه به فکر دیّار.



ز سواران مسلح یکی آمد به سخن
که دل‌اش سوخت به او
- «آخر ای شخص گنهکار» (چنین گفت به او)
«گنهت چیست بگو!»
بندی از لفظ «گنهکار» برآشفت به وی
گفت: « ای مرد نکو
گنهم اینکه من از عائله رنجبرم
زاده رنجم و پرورده دستِ زحمت

نسل‌ام از کارگران
حرف من این‌که چرا کوشش و زحمت از ماست
حاصل‌اش از دگران؟
این جهان یکسره از فعله و دهقان برپاست



نه که از مفتخوران
غیر از این من ز گناه دگری بی خبرم»
دیگری گفت که: «گویند تو آشوب کنی
ضد قانون و وطن
دشمن شاهی و بی دینی و دهری مذهب
جنگ‌جو، فتنه فکن
پرده از کار برانداز و مپیچان مطلب
راستی گوی به من

تو مگر عاشق حبس و کتک و تبعیدی؟»
«تندتر می دوی از من، اگر آگاه شوی
(دادش اینگونه جواب)
این زمان دولت و دین آلت اشراف بود



رنجبر، لخت و خراب
حیله است این سخنان، کاش که می فهمیدی.»
این عبارات مُطلّا همه موهومات‌ست
بند راه فقرا.
چیست قانون کنونی، خبرت هست از این؟

حکم محکومیِ ما
بهر آزاد شدن در همه روی زمین

از چنین ظلم و شقا
چاره رنجبران وحدت و تشکیلات است.


رسول رخشا
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 09:19 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها