| شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد |

06-05-2010
|
 |
کاربر فعال 
|
|
تاریخ عضویت: Oct 2007
محل سکونت: داخل
نوشته ها: 659
سپاسها: : 314
299 سپاس در 77 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
رنگ تنفر
روزگار را پر میکند
آنگاه که دستهای آدمی
دور افتاده ازهم
بسوی محبت
گم کرده راه
گمراه میشود
درجاده های خالی ازاحساس
وروح رنگ میبازد
در بیشه های مارهای زنگی
نیش خورده از ناراستی های دوران
....فریاد...
کجا مدفون میشود
وقتی که امید را چال میکنند؟!
شعراز: فرزانه شیدا
__________________
میانِ غربتِ خاموشِ رهگذر
و تنهای مانده از سفر
یک پنجره
فاصله است...
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|

06-20-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
پرواز بالهایش را برایم به ارمغان آورد
نشانیی ساحلی که هر روز
هزاران بوسه از امواج میگیرد
وخورشیدی که مهمانانش را
همیشه در آغوش دارد
پرواز کن، بگریز
نه از های و هوی چماقداران
نه از درد گلولهها
و نه از زجه هزارانت
از وحشت تکرار
از کابوس دردناک تکراری سی ساله
پرواز کن، بگریز
سالها، بر قلههای دست نیافته خشک شدهاند
کسی را نای صعود کردن نیست
از وحشت شغالها به کرکسها روی آوردهاند
کرکسها کبوتران پیامبر شدهند
چشمها از بزرگ بینی خود
چنان کور شدهاند
که صعود را در سرازیری می بینند
پرواز کن، بگریز
معنای رهائی دیگر رهائی نیست
هر بال زدنی پرواز نیست
هر قلهی در بلندی نیست
هر منارهای قله نیست
بر منارهها شغالان سرود رهایی میخوانند
و هزاران در تکرار تغییر میبینند
پرواز کن بگریز
تو را نای ماندن نیست
تو را زمان خواب دیدن نیست
این خواب نیست
این بیداری در فریاد گنگی است
که پیراهن آزادی پوشیده است
و نمی داند
این دستهای سبز
هنوز دستهای آلوده به شمشیرشان را
هنوز سنگهای سنگساران را
در قاب خانه خود دارند
و
آنرا به خونی سبز مزین کردهاند
و نمیداند سرود رهایی هر گز
زنجیرهای رنگین وزنش را بر هم نزدهاند
این سرود رهایی نیست
این فرار به سوی دیوار سنگی است
این فرار در کوچههای بن بست است
پرواز بالهایش را برایم به ارمغان آورد
از وحشت کوچههای غرق شده در تکرار
بالهایش را پوشیدم
دیاکۆ
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

06-20-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
در آتشکدۀ درون
طوفانی
ز اندوه فوران است
در پشت پردههای خاطره
کودکی
چشم به گریان است
اشکها می بارند زمژگان
نرم و رقیق
می چکند
افسرده و شفیق
میروند دوان دوان
تا لب دریا
برای کودکی که؛
میکشد آه ...
به سوگواری آن کودک معصوم
اشکهای مظلوم
با خاکستر غروب پاییزی
می شوند
آهستهوار مرحوم
آوای پرندگان مهاجر
در پشت خاطرات مه آلود شب
مرواریهای ظریف
شاپرکهای لطیف
مات و عبوس
چهره خود را در آینه ماه می بینند
پشت میلههای آینه
تازیان در کمینند
رقص نازنین نور
می خزد
در سینه ابرهای بلور
ابرهای رنجیده
با دستان خیس
گرم میکنند
شانههارا
نرم و صبور
اشکهای سرخ آبی ابرها
می چکند
قطره قطره
در دل آسمان بی صدا
میکنند هریك نیایش
به درگاه خدا
میرمد ز خواب کودکی
ز خواب طلایی
و ماهیان حنایی
با چشمان مرواری
می دهند هریك
نوایی ز رهایی...
پرواز صبور پریا
پر میکشند
بروی امواج دریا
خورشیدی بی غروب
سر میرسد
صدای تپش قلبش
زدور میرسد
احساس شادی
خون را در رگها مست میکند
زنگ کاروان نو رسیده
آدمی را سرمست میکند
آنجاست که؛
قصیدۀ تاریک شب
در کوچه خاطرههای درد
محو می شود
با قلبی سرد
قادر نیکپور
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

06-20-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خفته گان دیشب
در کنج کوچه های سیه
امشب
سر می دادند
ترنم ترانه های حزن انگیز
بر راههای بی سرانجام.
خفتگان امشب
در پس کوره راههای تاریک
بر پیکرۀ زمان
می خندند،
سرشار از عشق
و در تمنای سوسوی
دوردستها.
جلال هانیسی
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

06-20-2010
|
 |
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,337
سپاسها: : 0
66 سپاس در 58 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
از غم نامردمی ها بغض ها در سینه دارم
شانه هایت را برای گریه كردن دوست دارم
__________________
زندگي با صدا شروع ميشه بي صدا تموم ميشه، عشق با ترس شروع ميشه با شك تموم ميشه، دوستي هر جايي ميتونه شروع بشه اما هيچ جا تموم ميشه.
|

06-28-2010
|
 |
معاونت  
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521
1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
به یاد کلانتر فروم ( عبدالرضا کلانتری)
امشب به ياد تک تک ِ شب ها دلم گرفت
در اضطراب کهنه ي غم ها ، دلم گرفت
انگار بغض تازه اي از نو شکسته شد
در التهاب ِ خيس ِ ورق ها ، دلم گرفت !
از خواندن تمام خبر ها تنم بسوخت ...
از گفتن تمام غزل ها دلم گرفت ...
در انتظار تا که بگيرم خبر ز تو ...
در آتش ِ گرفته سراپا... دلم گرفت !
متروکه نيست خلوتِ سرد دلم ولي
از ارتباطِ مردم ِدنيا دلم گرفت !!
يک رد ِ پا که سهم ِ من از بي نشاني است!
از رد ِ خون که مانده به هر جا ، دلم گرفت
اينجا منم و خاطره هايي تمام تلخ
اقرار ميکنم درآمدم از پا ... دلم گرفت ...
|

06-28-2010
|
 |
معاونت  
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521
1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خداحافظ...
خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی
خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم
خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی
----------------------------------------------------------
گفتی محبت کن برو
باشد خداحافظ ولی
رفتم که تو باور کنی
دارم محبت می کنم
------------------------------------------------------------
ای که از اول جاده به سکوت شدی گرفتار
منو از خاطره کم کن ٬ تا ابد خدا نگهدار . . .
|

07-06-2010
|
 |
کاربر فعال 
|
|
تاریخ عضویت: Oct 2007
محل سکونت: داخل
نوشته ها: 659
سپاسها: : 314
299 سپاس در 77 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ما شقایق های باران خورده ایم
سیلی ناحق فراوان خورده ایم
ساقه احساسمان خشکیده است
زخم ها از تیغ و طوفان خورده ایم
تا چه بوده تا الان تقصیرمان
تا چه باشد بعد از این تقدیرمان
__________________
میانِ غربتِ خاموشِ رهگذر
و تنهای مانده از سفر
یک پنجره
فاصله است...
|

07-08-2010
|
 |
کاربر فعال  
|
|
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14
95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اين دلنوشته رو زماني كه داشت مي رفت نوشتم....7 روز گذشت...
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...
======================================
مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
ویرایش توسط Omid7 : 07-08-2010 در ساعت 01:04 AM
|

07-08-2010
|
 |
معاونت  
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521
1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
روز پاییزی میلاد تو در یادم هست / روز خاکستری سرد سفر یادت نیست
ناله ی ناخوش از شاخه جدا ماندن من / در شب آخر پرواز خطر یادت نیست
تلخی فاصله ها نیز به یادت مانده ست / نیزه بر باد نشسته ست و سپر یادت نیست
یادم هست …. یادت نیست
خواب روزانه اگر در خور تقدیر نبود / پس چرا گشت شبانه ، دربه در،یادت نیست
من به خط و خبری از تو قناعت کردم / قاصدک کاش نگویی که خبر یادت نیست
عطش خشک تو بر ریگ بیابان ماسید / کوزه ای دادمت ای تشنه, مگر یادت نیست
تو که خود سوزی هر شب پره را می فهمی / باورم نیست که مرگ بال و پر یادت نیست
تو به دل ریختگان چشم نداری بیدل / آنچنان غرق غروبی که سحر یادت نیست
یادم هست …. یادت نیست
|
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 01:14 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|