بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #11  
قدیمی 07-11-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

حـــکـــــمــــت!


روزي عارف پيري با مريدانش از کنار قصر پادشاه گذر ميکرد.
شاه که در ايوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را ديد و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پير را به قصر آورند.
عارف به حضور شاه شرفياب شد.
شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته اي آموزنده به شاهزاده جوان بياموزد مگر در آينده او تاثير گذار شود.

استاد دستش را به داخل کيسه فرو برد و سه عروسک از آن بيرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: "بيا اينان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها سپري کن."
شاهزاده با تمسخر گفت: " من که دختر نيستم با عروسک بازي کنم! "

عارف اولين عروسک را برداشته و تکه نخي را از يکي از گوشهاي آن عبور داد که بلافاصله از گوش ديگر خارج شد.
سپس دومين عروسک را برداشته و اينبار تکه نخ از گوش عروسک داخل و از دهانش خارج شد.
او سومين عروسک را امتحان نمود.
تکه نخ در حالي که در گوش عروسک پيش ميرفت، از هيچيک از دو عضو يادشده خارج نشد.

استاد بلافاصله گفت : " جناب شاهزاده، اينان همگي دوستانت هستند، اولي که اصلا به حرفهايت توجهي نداشته، دومي هرسخني را که از تو شنيده، همه جا بازگو خواهد کرد و سومي دوستي است که همواره بر آنچه شنيده لب فرو بسته "

شاهزاده فرياد شادي سر داده و گفت: " پس بهترين دوستم همين نوع سومي است و منهم او را مشاور امورات کشورداري خواهم نمود. "

عارف پاسخ داد : " نه "
و بلافاصله عروسک چهارم را از کيسه خارج نمود و آنرا به شاهزاده داد و گفت: " اين دوستي است که بايد بدنبالش بگردي "
شاهزاده تکه نخ را بر گرفت و امتحان نمود.
با تعجب ديد که نخ همانند عروسک اول از گوش ديگر اين عروسک نيز خارج شد، گفت : " استاد اينکه نشد ! "

عارف پير پاسخ داد: " حال مجددا امتحان کن "
براي بار دوم تکه نخ از دهان عروسک خارج شد.
شاهزاده براي بار سوم نيز امتحان کرد و تکه نخ در داخل عروسک باقيماند

استاد رو به شاهزاده کرد و گفت: " شخصي شايسته دوستي و مشورت توست که بداند کي حرف بزند، چه موقع به حرفهايت توجهي نکند و کي ساکت بماند ".
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 07:47 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها