بازگشت   پی سی سیتی > تالار علمی - آموزشی و دانشکده سایت > پزشکی بهداشتی و درمان > روانشناسی

روانشناسی زیر تالار روانشناسی برای مباحث مربوط به این رشته

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #11  
قدیمی 07-16-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

از این رو ما این باور و پیش فرض را می پذیریم که"خود" و دیگران استوار و پیوسته اند.و برای تاییدبیشتر آن،افکار خود را دستکاری می کنیم و از هر دلیل مخالف می هراسیم.این،ترس از افشائ شدن است و این انکار ناپایداری،ما را دربند می کند.در حالی که تنها با تصدیق ناپایداری،فرصت مردن،فایی برای دوباره زادن و امکان تحسین زندگی به مثابه فرایندی خلاق به وجود می آید.
درک بی خودی دو مرحله دارد.مرحله اول،در می یابیم که"من" به مثابه ی جوهر استواری وجود ندارد و دائماٌ دگرگون می شود.
در می یابیم که بداشت ما از "من"آن را استوار می نمود.از این رو چنین نتیجه می گیریم که "من" وجود ندارد.لیکن ما مفهوم فریبنده ی "بی خودی" را فرمولبندی کرده ایم.هنوز ناظری هست که "بی خودی" را احساس می کند،ناظری که خود را با آن هویت می بخشد و هویت خود را پاس می دارد.مرحله دوم،مرحله ی دیدن آن سوی این مفهوم فریبنده است،مرحله حذف ناظر.از این رو "بی خودی"راستین،فقدان مفهوم " بی خودی" است. در مرحله ی نخست،در مرحله اول،در می یابیم که جوهری استوار و مطلق وجود دارد چون هر چیزی بسته به چیز دیگری است.در مرحله دوم،در می یابیم که بسته بودن به ناظری نیازمند است که آن را دریابد،تایید کند و این بستگی دیگری ببار میاورد میان ناظر و منظر.
این حرف که "بی خودی" وجود ندارد چون چیزها پیوسته دگرگون می شوند،حرف سستی است،زیرا ما هنوز به دگرگونی همچون چیزی استوار می نگریم."بی خودی"صرفا این عقیده نیست که چون ناپیوستگی است پس چیزی نیست که بدآن بیاویزیم ."بی خودی"حقیقی همان قدر ناپیوستگی را در کار می کند که نابودن را.ما به عقیده ناپیوستگی نیز نمی توانیم بیاویزیم.در واقع،ناپیوستگی کاری نمی کند.درک ما از نا پیوستگی محصول نا ایمنی ما است.برداشت ما چنین است.
عقیده "بی خودی" اغلب برای نفی واقعیت تولد،رنج و مرگ است.مسئله این است که با تصوری از "بی خودی"و تصوری از درد،تولد و مرگ،می توان به آسانی خود را مشغول کرد و گفت درد وجود ندارد چون منی وجود ندارد که آن را بکشد،تولد و مرگ وجود ندارند چون کسی نیست تا گواهیشان دهد.و این گریزی حقیرانه است.فلسفه ی شانیاتا اغلب به این گونه تحریف می شود:"کسی نیست که رنج بکشد،اگر شما رنج می کشید،این به دلیل توهم شماست".البته حقیقت رنج کشیدن زور آورتر از این خرده عقاید است.فقدان تصور "بی خودی" ما را به تجربه ی کامل درد،تولد و مرگ می رساند چون هیچ گونه فلسفه ای نمی تواند آن را نادیده بگیرد.
مخلص کلام این است که می باید در باب آنچه هت و آنچه می باید باشد سخن نرانیم،و بدین طریق یکتایی و روشنی پدیده ها را مستقیما تجربه کنیم.هر آنچه روی می دهد،رنج و سرمستی،تولد و مرگ و اموری از این دست می باید به تمامی تجربه شود.چه شیرین و چه تلخ.بی هیچ لفاف فلسفی یا گرایش های عاطفی که پدیده ها را دوست داشتنی می کند.
ما به دام زندگی گرفتار نیامده ایم چون همواره مجال خلاقیت است،مجال چالش برای بداهت.این از شوخیهای زندگی است که با دیدن و تصدیق "بی خودی"،میتوان دریافت که در رنج،برکت و خیر است، و در ناپایداری،پایداری و ابدیت."بی خودی" شامل کیفیت استوار هستی.لیکن این خیر و برکت فرارونده،این پایداری و هستی،نه توهم است و نه بر پایه ترس ها و باورها.

پايان فصل اول
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 02:07 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها