بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ > ایران ما > استان کرمانشاه

استان کرمانشاه در این تالار به بحث و بررسی مطالب مرتبط به استان کرمانشاه میپردازیم.

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 08-09-2011
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مرسی آناهیتا گیان
پس نگیرم دیگه....؟آخی خدا خیرت بده خواهر جون
بچه ها امروز افتاده بودم یاد کارا و بچگیای محمد و علی
یکیشه براتان بگم
علی کلا سر و صدای الکیه باباش میگه جاهل بی خطر (لات بی خطر)
مثلا از کسی عصبانیه میاد میگه به علی تا سرشه نچسبانم به دیوار نندازمش صندق عقب ماشین باباش پهنش نکنم رو آسفالت می کنمش اعلامیه می چسبانمش به دیوار و خلاصه
علی 4 سال کوچیکتره
هفت هشت سال پیش محمد با دوستاش ی تیم داشتن میرفتن کوچه بغلیمان با تیم به قول خودشان رغیب مسابقه
علی بدون اجازه ش میرفت کوچه بغلی دعوا درست میکرد و در میرفت بدو میامد خانه
محمد و دوستاشه میگرفتن بعضی وقتا هم میزدن و هم میخوردن. بعضی وقتا حسابی میخوردن چون محله اونا بود جمعیتش بیشتر
همیشه محمد میامد شکایت اولین جمله شم با نفسهای بریده و بلند این بود
چه وضعشه؟؟؟ای میاد با ای قدش لات بازی هیچیم نیس ما ره میندازه جان هم
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
4 کاربر زیر از فرانک سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #2  
قدیمی 08-10-2011
آناهیتا الهه آبها آواتار ها
آناهیتا الهه آبها آناهیتا الهه آبها آنلاین نیست.
مدیر تالار کرمانشاه
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 1,458
سپاسها: : 6,194

3,940 سپاس در 933 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

فرانک خانوم خاطره از بچه ها گفتی منم یاد دوران بچگیم افتادم و جمله چه وضعشه
خداو ریوار کس ناره یه شری بودم که خدا میدانه
یادمه 6 سالم بود نمیدانم از کجا شنیده یا دیده بودم که با کاغذ میشه خمیر و چسب درست کرد
منم دست به کار شدم دیدم جزوه های داداشم روی زمینه نامردی نکردم همشانه جمع کردم و ریختمشان تو یه تشت آب
دیه هرچی جلو دستم بود ریختم تو تشته
تاید و سفید کننده و شامپو و یه دانه از او چسبای رازی که
بزرگ بودن کردم تو تشته و یواشکی یه ملاقه ای آورده بودم و هی همش میزدم یه کفی درست شده بود که نگو خودم یه ذوقی میکردم

آخرش درست نشد بی خیالش شدم همشه دور ریختم
داداشم آمد خانه تا دید برگه هاش نیست دانست کار منه و داد زد که ای چه وضعشه
و از دست ای (منظورش مه بودم)چه باید بکنیم منم خو بری خودم یه شخصیتی داشتم بهم برخورد

حالا چه جوری گیرم آورد و ازم حرف کشید بماند منم با خودم گفتم تلافی میکنم و نوشابه گازدار میریزم تو چشاش تا بسوزه
او موقعها هم از او نوشابه های شیشه ای بود اینقدر تکانش دادم که حسابی گازش درآمد
ولی از قدیم گفتن چاه مکن بهر کسی اول خودت بعد دیگری
خلاصه بلا سر خودم آمد و بیهوشی و بیمارستان و بخیه نتیجه کارم شد
هی یادش بخیر...
__________________


پاسخ با نقل قول
5 کاربر زیر از آناهیتا الهه آبها سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 43 نفر (0 عضو و 43 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها