بچه های کرماشان - گفتگوی کرمانشاهی -کلوپ بچه های کرمانشاه

[مهبا]

سلام سلام صدتا سلام

خوبین خوشین ؟ طاعات و عبادت همه قبول باشه

من که این روزا انگار همکار فرهاد بودم و بیستون رو باهاش کندم همه اش احساس

خستگی میکنم و سرحال نیستم بعد از افطار که احساس میکنم می میرم فقط

وقت سحر سرحالم اینقدر انرژی دارم که کس چارم نیکد

آبجی فرانک من همیشه کارای محمد و علی تو ذهنم می مونه

و هر بار یادم میاد کلی بهشون میخندم

آنا گیان میگم چنی شر بودی ها ولی من خیلی ساکت و آرام بودم

روناک بهت تبریک میگم خو بیا خوویشکه یه دستی بکش رو سر من شاید منم برم

سر کار من که خسته شدم از بس این لیسانس آشپزخانه رو تو آشپزخانه بکار بردم

منم درباره این موتور سواره شنیدم خیلی وحشتناکه خیلی خشن رفتار میکنن

خو دیگه برم تا بعد دوستتون دارم مواظب خودتون باشین خداحافظی

[آناهیتا الهه آبها]

سلام چجورین؟خوشین؟
روناک بعدا منم همکارت میشم هوامه داشته باشی ها
مهبا میگم کم پیدایی نگو داری کوه میکنی به فرهاد سلام برسان
کره موتورسوار چیه ؟
گوش بدین تا براتان بگم
امروز نزدیک خانه دانه اینا حمله مسلحانه به بانک سپه شده بود دقیق نمیدانم چندتا کشته و زخمی داشته
ولی میدانم کشته داشته
حالا داش کوروش آخرین بار کی تو سایت بوده کسی خبر داره؟اصلا کرماشان بوده یا نه؟بلا ملایی سرش نیامده باشه؟از دعوا هم خو بدش میاد حالا او وسط بره ناجویگری بکنه یه بلایی سرش آورده باشن