بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #11  
قدیمی 10-06-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


مورچه

علی کوچلو نقاشی کشیدن رو خیلی دوست داره ، بیشتر وقت ها تنهایی توی اتاقش سرگرم نقاشیه و با مداد های رنگی قشنگش تند تند کاغذها رو رنگ می کنه و می چینه کنارش . یه روز همین طور که داشت کارشو انجام می داد یه دفعه چمشش افتاد به یه مورچه کوچولو که روی یکی از کاغذها راه می رفت . نشست و رو به مورچه گفت : « اهه ؛ تو دیگه از کجا اومدی ، در اتاق که بسته اس ، چطور اومدی اینجا فسقلی ، ها ؟ ! » کاغذ رو بالا آورد ، یه کمی به مورچه نگه کرد ، خیلی دلش می خواست باهاش بازی کنه ، برای همین دستش رو گرفت کنار کاغذ و مورچه آروم اومد کف دستش ، یه ذره قلقلکش اومد اما بامزه بود . یه کمی که با مورچه بازی کرد پیش خودش گفت شاید مورچه گرسنه باشه . برای همین اونو گذاشت روی کاغذ و گفت : « فسقلی همین جا بمون تا من برم برات خوراکی بیارم ! » زودی از اتاق بیرون اومد و رفت پیش مامانش و ازش خواست که بهش خوراکی بده . مامان هم چند تا بیسکوئیت گذاشت توی یه ظرف و بهش داد ، علی کوچولو با ظرف خوراکی برگشت توی اتاق اما مورچه کوچولو رو پیدا نکرد ؛ رفته بود . هر چقدرم این طرف و اون طرف رو گشت پیدایش نکرد . مامامنشو صدا زد و گفت : مامان جون ، مامان ، مورچه منو ندیدی ؟
مادرش اومد اونجا و گفت : چی شده پسرجون ؟
علی که بعض کرده بود ، گفت : مامانی ، مورچه ام نیست !
مورچه ! مورچه دیگه کجا بود ؟
من خودم یه مورچه داشتم گذاشته بودمش اینجا ، اومدم براش خوراکی بیارم اما نیستش .
مامان که تازه فهمیده بود چی شده ، گفت : پسرکم مورچه که اینجا نمی مونه ، حتما رفته .
مامانی شاید گم شده ، بیا به پلیس زنگ بزنیم تا اونو برام پیدا کنه ! مامان که جلوی خندشو نمیتونست بگیره ، گفت : خب زنگ بزنیم چی بگیم ؟
بهشون بگو که مورچه پسرم گم شده .
علی جان عزیزم ، پلیس خیلی کارای مهم تری داره ، برای یه مورچه نمی یاد خونه ما .
پس چیکار کنیم ؟
ببین پسرم ، مورچه اینقدر کوچیک و فسقلیه که الان معلوم نیست کجا رفته ، شایدم رفته باشه خونه خودشون ! تازه بچه ها نباید دستشونو به مورچه ها بزنن ، ممکنه مریض بشن . حالا اگر بهش دست زدی برو اونارو با صابون بشور ؛ بدو باریکلا .
پسرک نگاهی به اون دستش که چند لحظه قبل مورچه روی آن راه رفته بود ، کرد و بعد به مامانش گفت : مامان ، این دستم بود ؛ من به حرف شما گوش می دم ، زودی می رم دستمو می شورم ، مامان من پسر خوبی ام !

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 10:09 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها