بچه های کرماشان - گفتگوی کرمانشاهی -کلوپ بچه های کرمانشاه

[Afsaneh_roj]

نوشته اصلی توسط آناهیتا الهه آبها

مرسي صبا
صبا تقريبا ميدانم چه ميگي و چه حسي داري...
اين كه ميگم تقريبا به اي خاطره كه گفتي جاي خالي "چيزي "...ولي مه ميگم جاي خالي "كسي" ...
نميدانم تحمل جاي خالي كسي سخت تره يا چيزي؟؟!!!
ولش كو كره....

اي حرفت يعني مه زياد حرف ميزنم؟خدا هدايتم كنه
خو ولش كو اي حرفايه ...ديه چه مكني؟دانشگاه خوش ميگذره؟ سنندج هوا چطوره؟ بفر و باران مياد يا مث اينجاس؟

ماشالله هزار ماشالله والا خوش به حالتان جدي خيلي كم پيدا ميشه زن داداش و خواهر شوهر ايجو باهم خوب باشن(بين چشتان مكنم حالا)
افسانه جون رمز موفقيتت تو چه بوده؟بگو تا برامان بشه تجربه ما هم دو روز ديگه بشيم مث شما

خداحافظ سلام برسان
نه اصلا نديدم كــــــــــــي؟پوريا؟سرعت بالاي 50 ؟؟خدا نكنه ووووووووووي دور از جان كلا بمرم ارات روله!!

مرسي مهبا گيان مهربان انشاالله مامان تو هم خوب و سلامت باشه
مهبا مه هنوز امتحانام شروع نشده از شنبه تازه شروع ميشه الان مثلا تو فرجه ايم(به قول مهرگان"درو؟")

مرسي خاله رزيتا عزيز
خاله رزيتا مباركه 13000پست ماشالله جاي همه مان پست ميزني

صبا به نظرم حتي به يه ساعته ديگه هم فك نكن همين الان درسته بخوان اصلا فك كن يه ساعت ديگه قراره ازت امتحان بگيرن فك كن تو اي دنيا جز امتحانات چيز موضوع خاص ديگه اي وجود نداره بخوان صبا بخوان كه پشيمان نشي

سلام به همگی و آناهیتای عزیز.....والا رمز موفقیت من... اینه که کاری به کار هیشکی ندارم بهشون احترام می زارم ...اگه بهم احترام نزارم لت و پار میشناز شوخی گذشته .... من با همه ی فامیل شوهرم اینجوریم مثلا ..هم عروس.. میگیم دیگه یادم رفته ( البته (یادم )نرفته ها ... خونشونه... اصفهانی ها به هم عروس می گن( یاد)برادر شوهرام .... وقتی می ریم تهران سر اینکه ما خونه ی کی بریم دعواشان میشه