منخداييدارم،
كه در اين نزديكي است
نه در آن بالاها
مهـربان،خـوب، قشنگ
چهره اش نورانيست
گاهگاهي سخني مي گويد،
با دل كوچكمن
ساده تر از سخن ساده من
اومرامي فهمد
اومرامي خواند،
اومرامي خواهد،
او همه درد مرامي داند،
ياداوذكرمن است،
در غم و در شادي
چون به غم مي نگرم،
آنزمان رقص كنانمي خندم
كه خدا يار من است،
كه خدادر همه جا ياد من است
او خدايست كه همواره مرا مي خواهد
ديگران مي گويند :
آن كساني كه به ظاهر بنده خوب خدايند
به من مي گويند :
مرد، كافر شده اي!!!
و چه هشدار كه از آتش دوزخ دادند
باز هم مي گويند :
كه خدا اينجا نيست
و خداي آنها، غير آنست كه من مي بينم،
مي دانم
يك خدايي بي رحم
غرق در خودخواهي،
عاشق ظلم و ريا و همه در خشم و عذاب
اين خدايست كه آنها گويند،بنده او باشيم
ديده را مي بندم
در دلم مي خندم
زير لب مي گويم :
پس خدا اينجا نيست؟!
اما من ميدانم
كه خدايارمن است،
كه خدادر همه جا ياد من است
__________________
ای بنده تو سخت بی وفایی ،
از لطف به سوی ما نیایی
هرگه که ترا دهیم دردی ،
نالان شوی و به سویم ایی
هر دم که ترا دهم شفایی ،
یاغی شوی و دگر نیایی . . .
ای بنده تو سخت بیوفایی ...