بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > رمان - دانلود و خواندن

رمان - دانلود و خواندن در این بخش رمانهای با ارزش برای خواندن یا دانلود قرار میگیرند

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 06-10-2012
گمشده.. آواتار ها
گمشده.. گمشده.. آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
محل سکونت: کرمانشاه_ تهران
نوشته ها: 457
سپاسها: : 266

481 سپاس در 138 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

13)
آن روز و روز های بعد گذشتند . مدتها بود که صبحها ، همراه او به اداره می رفتم . در تمام این مدت بیشتر اوقاتی را که در ماشین کنارش نشسته بودم ، به سکوت می گذشت . او جوان با وقار و مودبی بود . ماهها بدین منوال سپری شد ، تا اینکه یک روز هنگامیکه در محل کارم نشسته بودم ، متوجه شدم که او کنجکاوانه رفتارم را زیر نظر دارد . هر تلفنی که به من می شد . او فورا حواسش را متوجه ام می ساخت و مواقعی که مشغول انجام کار ها بودم ، مراقب رفتار و حرکاتم بود و لحظه ای چشم از من بر نمی داشت . کم کم دریافتم که مورد توجه او قرار گرفته ام ، ولی عجیب اینجا بود که هنگامیکه با او تنها بودم هرگز صحبتی پیش نمی آمد که نشان دهنده علاقه او نسبت به من باشد . کاملا مطمئن بودم که نظر خاصی نسبت به من دارد ، زیرا هر وقت نگاهش می کردم ، می دیدم ، به من خیره شده و وقتی نگاهمان با هم تلاقی می کرد او لبخندی می زد و خجالت زده نگاهش را از من می دزدید و سرش را پایین می انداخت . آن روز در قیافه اش دقیق شدم ، به نظرم جوان برازنده ای آمد . صورت زیبا و بچه گانه ای داشت . وقتی که می خندید گودی زیبایی در صورتش روی گونه به وجود می آمد و نگاهی نافذ و مهربان داشت بطوریکه در یک آن حس می کردم که دارد از او خوشم می آید . اما همینکه به یاد گذشته تلخ خود که همچون زنجیری بهم پیوسته از مقابل دیدگانم رژه می رفت افتادم ، سعی کردم خونسرد و بی تفاوت باشم .
بعد از آن ، فصل تابستان آمد و من جهت تغییر آب و هوا چند روزی را مرخصی گرفته و به مسافرت رفتم . پس از مراجعت از مرخصی ، متوجه شدم که رفتارش کاملا عوض شده و نوعی بیتابی و سر در گمی در او دیده می شد . بیش از حد پریشان و آشفته بود . اطرافیان خیلی زود متوجه این تغییر شده بودند . زیرا او معمولا آدمی ساکت و گوشه گیر بود . چندان با همکاران نمی جوشید . حالا دیگر تمامی نگاهها متوجه من و او شده بود . من کاملا خونسرد و بی اعتنا بودم ، چون هنوز مسئله برایم محرض نشده بود . اما او شدیدا آشفته به نظر می رسید . عکس العملهایش از دید تیز بین و کنجکاو همکاران مخفی نمی ماند . زمزمه ها و سخنان در گوشی آغاز شد . چند نفر از خانمهای همکارم که صمیمیتی بین ما بود برایم تعریف کردند که در طی مدتی که مرخصی بوده ام ، او لحظه ای آرام و قرار نداشت . گویی مدام در جستجوی گمشده ای است . هر روز رنگ پریده تر و غمگین تر می شد . وقتی نامی از من برده می شد او تا بنا گوش قرمز شده و دست و پای خود را گم می کرد .
یکی دیگر از همکاران افزود : او چند روز پیش از بچه ها پرسید خانم امیدی چه موقع از مرخصی بر می گردد ؟ و وقتی که فهمید تو دوشنبه باز می گردی آن روز را خیلی آراسته و شیک به اداره آمد . من تمامی این سخنان و اظهار نظر ها را با اشتیاق می شنیدم اما در ظاهر با بی تفاوتی شانه هایم را بالا انداخته و از آنها فاصله می گرفتم . هیچکس از گذشته من اطلاعی نداشت . کسی نمی دانست که همان یک شکست ، بقدر کافی پایه های زندگی و آینده ام را همچو موریانه زده ای ، سست کرده است . نمی خواستم بار دیگر با طعم تلخ شکست آشنا شوم . سعی داشتم دیگر به دنبال عشق و عاشقی نباشم ، بنابراین از فردای آن روز خودم به تنهایی و با وسیله نقلیه دیگری به اداره رفتم و مسیرم را تغییر دادم . نمی خواستم در مسیر شایعات قرار بگیرم . همانطوریکه از عشق گریزان بودم ، از شایعات بی اساس نیز فراری بودم .
یک روز بعد از ظهر هنگامیکه از اداره خارج شدم ، او را در چند قدمی خود به انتظار دیدم . فورا به جانبم آمد و از من خواست که چند دقیقه ای وقتم را در اختیارش بگذارم . من نیز دعوتش را اجابت نمودم و سوار ماشینش شدم . او در سکوت مطلق کنارم نشسته و در خیابانهای شلوغ شهر رانندگی می کرد . مدتها بود که همچنان ساکت و صامت نشسته و سخنی بر لب نمی راند . برای اینکه به سکوت کسالت آور آن محیط خاتمه دهم رو به کردم و گفتم :
- مثل اینکه می خواستید مسئله ای را با من در میان بگذارید ؟
او لحظه ای دیگر سکوت کرد و آنگاه با تردید گفت که ، بله می خواستم در مورد مسئله ای با شما مشورت نمایم . . . سپس شروع کرد به صحبت کردن پس از مقدمه چینی های فراوان پی به مقصودش بردم . او در واقع از من خواستگاری کرده بود و از من می خواست که بدون فوت وقت پیشنهادش را پاسخ گویم .
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 06:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها