بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > رمان - دانلود و خواندن

رمان - دانلود و خواندن در این بخش رمانهای با ارزش برای خواندن یا دانلود قرار میگیرند

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 06-10-2012
گمشده.. آواتار ها
گمشده.. گمشده.. آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
محل سکونت: کرمانشاه_ تهران
نوشته ها: 457
سپاسها: : 266

481 سپاس در 138 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

(20)
ابر های تیره بختی در آسمان سینه ام باریدن گرفت . آری ، عشق او نیز چه زود به دروغ و نیرنگ آلوده گردید . دیری نپایید که من به ابتذال روح این مرد حقیر پی بردم و دانستم که چه اشتباه فاحشی را مرتکب گشته ام . می پنداشتم که کمال مطلوب خود را یافته ام . . .
درست چند روز مانده به سال نو ، یک روز جمشید به خانه آمد . قیافه اش گرفته و نگران بود . شعله های خشم از چشمانش زبانه می کشید . لبهایش لرزان بود ، نمی دانستم چه واقع شده . او در مقابل سوالات بیشمارم ، سکوت اختیار کرده بود و پاسخی نمی داد . بالاخره لب به سخن گشود و گفت که خانواده اش به طریقی نا معلوم ، از ازدواج پنهانی ما آگاه شده اند .
سعی کردم خونسرد باشم به او گفتم :
- خوب ایرادی ندارد ، آنها دیر یا زود باید حقایق را می فهمیدند . برای همیشه که نمی شد موضوع را از آنها پنهان کرد .
اما بر خلاف انتظارم شوهرم نگران و عصبی گفت :
- اینقدر خوش بین نباش ، متاسفانه خبر های نا گواری برایت دارم ! آنها تهدیدم کرده اند که باید هر چه زود تر از تو جدا شوم . می فهمی ؟ !
لرزشس سراپایم را فرا گرفت . تا لحظاتی گیج و منگ بودم با تردید و نگرانی پرسیدم :
- تو چه جوابی بهشون دادی ؟
- هیچ چیز !
- هیچ چیز ؟ ولی . . . ببینم تو که نمی خواهی بگی حرفاشونو قبول کردی درسته ؟
- متاسفانه چاره دیگه ای نداریم . ما باید از همدیگه جدا بشیم .
اگر در مواقع دیگری این سخنان را از دهان جمشید می شنیدم ، آن را حمل بر شوخی و مزاح می نمودم ، ولی حالا بقدری کلمات را جدی و خشن ادا می نمود که من وحشتزده فریاد زدم :
- چطور می تونی به این راحتی این جمله را ادا کنی ؟ ! !
با زبونی خاصی ، که تا به حال در او سراغ نداشتم نالید .
- آه . . . تو که اونا رو نمی شناسی . نمی دونی چقدر سر سختی نشون می دن .
- بهم بگو اونا چطور موضوع را فهمیدن ؟
- نمی دونم هیچ سر در نیاوردم . مادرم وقتی قضیه رو شنیده بود ، اولش باور نمی کرد . نمی دونم چه کسی جریان رو براش تعریف کرده ، صبح وقتی رفتم خونه همه ناراحت و عصبی بودند . شانس آوردم که پدرم خونه نبود و از جریان اطلاعی نداشت . مادر و برادر هام از من در مورد تو سوالاتی کردند . بهشون گفتم که خیال دارم با تو ازدواج کنم . مادرم که فکر می کرد اون خبر شایعه و دروغ محض بوده ، با تهدید به من گفت که باید این خیالات خام رو از سرت بیرون کنی ، من دختر خاله ات را برایت در نظر گرفته ام بهتر است که هر چه زود تر مقدمات عروسی را آماده کنیم . . .
من پس از ساعتها کلنجار رفتن و مخالفت کردن ، به ناچار موضوع ازدواجمون را به آنها گفتم . آه خدایا ، عکس العملشون بعد از شنیدن این خبر خیلی وحشتناک بود . مادرم وحشتزده شیون می کرد و مو هایش را می کشید . برادر هایم نگهان بر سرم ریختند و کتکم زدند . نمی دونی در اون خونه چه محشری بر پا بود . داشتم زیر مشت و لگد اونا از بین می رفتم که مادرم مرا از دستشان نجات داد و آمد کنارم نشست و در حالیکه به شدت گریه می کرد گفت :
- از امروز تو دیگه پسر من نیستی . حق نداری پاتو ، توی این خونه بذاری . تو رسم و رسومات خانوادگی ما رو بهم زدی . چظور بدون اجازه ما ، سر خود ازدواج کردی ؟ هیچ به فکر برادر بزرگتر از خودت بودی ؟ اگه با دشنه قلبشو سوراخ می کردی بهتر بود که اینطوری شخصیت او را در هم بکوبی . آه که چه آرزو ها برایت داشتم . تو همه چیز را نابود کردی . از این خونه برو بیرون و تا زمانیکه زنت رو طلاق ندادی حق نداری به دیدن من بیایی . . .
و بعد من یکسره به اینجا آمدم .

پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 05:48 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها