بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > رمان - دانلود و خواندن

رمان - دانلود و خواندن در این بخش رمانهای با ارزش برای خواندن یا دانلود قرار میگیرند

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #33  
قدیمی 06-10-2012
گمشده.. آواتار ها
گمشده.. گمشده.. آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
محل سکونت: کرمانشاه_ تهران
نوشته ها: 457
سپاسها: : 266

481 سپاس در 138 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

(38)
اما پس از گذشت چند ماه ، متوجه شدم که این خبر ها کذب محض بوده و جمشید به قدری سرگم زندگی خود بود که توجه ای به فرزندش نداشت و تولد فرزندی دیگر از آن زن ، باعث گشته بود که تمامی توجه او به جانب آن فرزند متوجه گردد .

پی بردم که در ایممیان من و فرزندم و تمامی خاطرات گذشته را در بایگانی خاطراتش به فراموشی سپرده و کوچکترین اهمیت و ارزش عاطفی برای فرزند خود قائل نیست . البته این موضوع تا حدودی باعث آسودگی خیالم گردید ، زیرا که می دیدم بی توجهی او مرا ، به فرزندم نزدیکتر گردانیده و دیگر از تصمیم قبلی خود که همانا ، اقدام قانونی او جهت باز پس گرفتن طفل از من بود ، منصرف گشته است . با وجود این جانب احتیاط را از دست نمی دادم و همچنان شب و روز به حراست و پاسداری از او مشغول بودم . طفل نازنینم روز به روز بزرگتر و زیبا تر می شد و با شیرین زبانی خاص خود ، باعث دلگرمی افراد خانه می گشت .
زندگیم در فرم جدید خود همچنان سپری می شد . روز های طولانی و شبهای خسته و غمگینی داشتم . در آستانه فصل تابستان قرار داشتیم و فرشید زیبای من چهار ساله شده بود . غالبا با هم به گردش و تفریح می رفتیم . روح ما چون زنجیری بهم پیوسته بود و دوری و جدایی را نا ممکن می نمود . او پسری بود سر شار از نشاط و شور ، که بسیار کنجکاو و شجاع به نظر می آمد . سوالاتی که در ذهن کوچکش به وجود می آمد ، در خور تحسین بود و نشانگر هوش و ذکاوت ذاتی او . به تدریج که بزرگتر می شد ، در لا بلای سوالاتش یک روز در مورد موجود نا شناخته ای به نام پدر سخن گفت و کنجکاویش در مورد او روز به روز بیشتر می شد . من حتی الامکان سعی داشتم ، جوابی قانع کننده و در خور فهمی برایش پیدا نمایم . می پرسید پدرش کیست ؟ کجاست ؟ و چرا به دیدن او نمی آید . و اینکه دوستان و همبازیهایش از پدر مهربان خود ، سخن می گویند و همیشه پدرشان در کنار آنهاست و غیره . . .
به او می گفتم که پدرش مرد خوب و مهربانیست و به کار و فعالیت علاقمند است به همین سبب ، برای مدتی طولانی به مسافرت رفته است .
ظاهرا تا حدودی قانع می گشت ، اما پس از طی ماهها باز سراغ او را می گرفت ، که پس چه هنگام مراجعت خواهد نمود ؟ آیا او را دوست دارد ؟ آیا از دیدن او خوشحال خواهد شد ؟
باز هم به پاسخهای احمقانه متوسل می گشتم که پدرش در خارج از کشور به سر می برد و به شدت او را دوست دارد و . . .
اما به مرور زمان وقتی که بزرگتر می شد سعی می کردم او را توجیح نمایم که از پدرش فقط با احترام یاد کند . همیشه تصویر ذهنی جالبی از پدرش برای خود می ساخت . پدری مهربان ، فداکار و دوست داشتنی . به خاطر دارم یک روز ، در سن 4 سالگی از من پرسید که شغل پدرش چیست ؟ به او پاسخ دادم که پدرش یک مرد نظامی است که برای میهن خود خدمت می کند . و چون از جمله من چیزی دستگیرش نشد ، در خیابان شخصی نظامی را به او نشان دادم و گفتم که فرد نظامی دارای چنین لباس و خصوصیات ظاهری است . از قضا یک شب خواب دیده بود که پدرش که تصویر مبهم او ، ساخته و پرداخته ذهن کودکانه اش بود با لباس نظام به دیدنش آمده و وقتی صبح روز بعد ، خواب خود را برایم باز گفت ، چیزی نمانده بود که اختیارم را از دست داده و گریه سر دهم . او را در آغوش گرفتم و گفتم :
- پسرم ، پدرت به مسافرت دوری رفته و به این زودی برنمی گردد . . .

* * *
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 04:39 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها