كلاغ آمد چريدن ياد بگيره پريدن هم يادش رفت !
كلاغ از وقتي بچه دار شد ، شكم سير بخود نديد !
كلاغ از باغمون قهر كرد، يك گردو منفعت ما !
كلاغ خواست راه رفتن كبك را ياد بگيره راه رفتن خودش هم يادش رفت !
كلاغ، روده خودش در آمده بود اونوقت ميگفت : من جراحم !
كلاغ سر لونه خودش قارقار نميكنه !