بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #17  
قدیمی 11-12-2008
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Arrow

بي‌تاب‌ترين معنيِ باران بودي
همواره‏غريبِ ايندياران بودي
مخمل‏تر از آهنگِ صدايتكه شنيد؟
نجواگرِ بغضِ بي‏قرارانبودي
عليبداغي
خواندي و انگشت‏به‏دندان شديم
عاشقِ بابونه و باران شديم
دل‏خوشيِ ما به صداي تو بود
باز، يتيم و ول و ويلان شديم
علي بداغي
تارَكِ تاراز،تَرَك خورده بود
كبك به اشكَفت پناه‏برده‏بود
ابر، سراسيمه، فقط مي‏گريست
ايلِ بزرگي، به شبي، مُرده بود
علي بداغي
بغضِ غريبانه‏ي گل‏ها شكست
پشتِ سرِ فاجعه پل‏ها شكست
ابر از البرز به تاراز رفت
پشتِ همه ساز و دهل‏ها شكست
علي بداغي
امشب چه غريبِ كوچه‏ي من شده‏ام
تاريك‏ترين معنيِ روشن شده‏ام
بر خاك نشسته زيرِ باراني تند
دلْ‏تنگِ ترانه‏هاي بهمن شده‏ام
علي بداغي
تا مگر گُل بدهد بوته‏ي خار
پاره ابري شد و نگرفت قرار
پس، به سنگش ننويسيد، مگر:
”ايلِ بابونه و باران و بهار“
عليبداغي
خسته از اين دايره‏ي دلْ‏گسل
دخمه‏ي دنياي دروغ و دغل
خرد و خراب آمده‏ام روي خاك
تا بگشايي تو به رويم بغل
علي بداغي
تو از ايل و تبارِ آب بودي
زلالِ چشمه‏ي مهتاب بودي
چرا وقتي خدا هم گريه مي‏كرد
تو در قابِ غريبي خواب بودي
علي بداغي
آمد و پروانه زنو جان گرفت
كوچه‌ي گُل ها سروسامان گرفت
پنجره‌ي ابريِ دل را گشود
تا همه جا بوي بهاران گرفت
علي بداغي
ز چشمانِ بهرام و تارا ببار
بر آلامِ سكّينه مرهم گذار
بشو - گَر به ما رخصتي مهر،داد -
دلم را ز بهمن به اسفند،يار
علي بداغي
با وسوسه هاي اهرِمن دشمن شد
تا تَك اَبَر اَختري چنين روشن شد
در سايهي آسمانيِ رستمِ عشق
بر رخشِ ترانه تاخت تا بهمن شد
علي بداغي
تا غولِ غريبِ قصّه‌ها بر در زد
هر گوشه‌ي شب ستاره‌اي بر سر زد
بهمن مَهِ مهرِ آذرْآبادْدلان
آدينه‌ي بارانيِ آبان پر زد
علي بداغي
- من از بيغوله مي آيم،و خسته - مُ زِ دارا بِه سا يَك دي نِشَسته
- من از اشك و نگاه هاي مچاله - مُ زِ مالا كِل و اَيلاقِ گالِه
- من از قلبِ غروبِ غربت و درد - مُ زِ هُمساگَري باوينه و بَرد
- من از آن سوي ديوارِ تنفر - مُ زِ بالِ اَو و بارونِ شُرشُر
- من از عقل و سلام از روي عادت - مُ زِ پُي ليوِه بيدِن تا قيامَت
- من از خاكسترِ احساس و،هِن هِن - مُ زِ انگِشتِ سُحْرِ سينه بَهمِن
- من از ... - بِلْ وا اَمون،دارِن زَنِن ساز اِبو هَم باز وُرْگَردي بِه تاراز

+ نوشته شده در دوشنبه هفتم آبان 1386ساعت 23:30 توسط بهداد بداغی


وبلاگ رسمی شاعر خوش ذوق جناب علی بداغی
کلیک کنید (
ديندامال)

__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 02:37 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها