بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #9  
قدیمی 12-25-2007
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

بدن ِ لخت ِ خيابان
به بغل ِ شهر افتاده بود
و قطره‌هاي بلوغ
از لمبرهاي راه
بالا مي‌کشيد
و تابستان ِ گرم ِ نفس‌ها
که از روياي جگن‌هاي باران‌خورده سرمست بود
در تپش ِ قلب ِ عشق
مي‌چکيد

خيابان ِ برهنه
با سنگ‌فرش ِ دندان‌هاي صدف‌اش
دهان گشود
تا دردهاي لذت ِ يک عشق
زهر ِ کام‌اش را بمکد.

و شهر بر او پيچيد
و او را تنگ‌تر فشرد
در بازوهاي پُرتحريک ِ آغوش‌اش.
و تاريخ ِ سربه‌مهر ِ يک عشق
که تن ِ داغ ِ دختري‌اش را
به اجتماع ِ يک بلوغ
واداده بود
بستر ِ شهري بي‌سرگذشت را
خونين کرد.

جوانه‌ي زنده‌گي‌بخش ِ مرگ
بر رنگ‌پريده‌گي‌ شيارهاي پيشاني‌ شهر
دويد،
خيابان ِ برهنه
در اشتياق ِ خواهش ِ بزرگ ِ آخرين‌اش
لب گزيد،
نطفه‌هاي خون‌آلود
که عرق ِ مرگ
بر چهره‌ي پدر ِشان
قطره بسته بود
رَحِم ِ آماده‌ي مادر را
از زنده‌گي انباشت،
و انبان‌هاي تاريک ِ يک آسمان
از ستاره‌هاي بزرگ ِ قرباني
پُر شد: ـ
يک ستاره جنبيد
صد ستاره،
ستاره‌ي صد هزار خورشيد،
از افق ِ مرگ ِ پُرحاصل
در آسمان
درخشيد،
مرگ ِ متکبر!

اما دختري که پا نداشته باشد
بر خاک ِ دندان‌کروچه‌ي دشمن
به زانو درنمي‌آيد.

و من چون شيپوري
عشق‌ام را مي‌ترکانم
چون گل ِ سُرخي
قلب‌ام را پَرپَر مي‌کنم
چون کبوتري
روح‌ام را پرواز مي‌دهم
چون دشنه‌يي
صدايم را به بلور ِ آسمان مي‌کشم:
«ـ هي!
چه‌کنم‌هاي سربه‌هواي دستان ِ بي‌تدبير ِ تقدير!
پشت ِ ميله‌ها و مليله‌هاي اشرافيت
پشت ِ سکوت و پشت ِ دارها
پشت ِ افتراها، پشت ِ ديوارها
پشت ِ امروز و روز ِ ميلاد ـ با قاب ِ سياه ِ شکسته‌اش ـ
پشت ِ رنج، پشت ِ نه، پشت ِ ظلمت
پشت ِ پافشاري، پشت ِ ضخامت
پشت ِ نوميدي‌ سمج ِ خداوندان ِ شما
و حتا و حتا پشت ِ پوست ِ نازک ِ دل ِ عاشق ِ من،
زيبايي‌ يک تاريخ
تسليم مي‌کند بهشت ِ سرخ ِ گوشت ِ تن‌اش را
به مرداني که استخوان‌هاشان آجر ِ يک بناست
بوسه‌شان کوره است و صداشان طبل
و پولاد ِ بالش ِ بسترشان
يک پُتک است.»

لب‌هاي خون! لب‌هاي خون!
اگر خنجر ِ اميد ِ دشمن کوتاه نبود
دندان‌هاي صدف ِ خيابان باز هم مي‌توانست
شما را ببوسد...

و تو از جانب ِ من
به آن کسان که به زياني معتادند
و اگر زياني نَبَرند که با خویشان بيگانه بُوَد
مي‌پندارند که سودي برده‌اند،

و به آن ديگرکسان
که سودشان يک‌سر
از زيان ِ ديگران است
و اگر سودي بر کف نشمارند
در حساب ِ زيان ِ خويش نقطه مي‌گذارند
بگو:
«ـ دل ِتان را بکنيد!
بيگانه‌هاي من
دل ِتان را بکنيد!

دعايي که شما زمزمه مي‌کنيد
تاريخ ِ زنده‌گاني‌ست که مرده‌اند
و هنگامي نيز
که زنده بوده‌اند
خروس ِ هيچ زنده‌گي
در قلب ِ دهکده‌شان آواز
نداده بود...

دل ِتان را بکنيد، که در سينه‌ی تاريخ ِ ما
پروانه‌ی پاهای بي‌پيکر ِ يک دختر
به جای قلب ِ همه‌ی شما
خواهد زد پَرپَر!
و اين است، اين است دنيايي که وسعت ِ آن
شما را در تنگي‌ِ خود
چون دانه‌ی انگوري
به سرکه مبدل خواهد کرد.
برای برق انداختن به پوتين ِ گشاد و پُرميخ ِ يکي من!»


اما تو!
تو قلب‌ات را بشوي
در بي‌غشي‌ِ جام ِ بلور ِ يک باران،
تا بداني
چه‌گونه
آنان
بر گورها که زير ِ هر انگشت ِ پای‌شان
گشوده بود دهان
در انفجار بلوغ ِشان
رقصيدند،
چه‌گونه بر سنگ‌فرش ِ لج
پا کوبيدند
و اشتهای شجاعت ِشان
چه‌گونه
در ضيافت ِ مرگي از پيش آگاه
کباب ِ گلوله‌ها را داغاداغ
با دندان ِ دنده‌هاشان بلعيدند...

قلب‌ات را چون گوشي آماده کن
تا من سرودم را بخوانم:
ـ سرود ِ جگرهای نارنج را که چليده شد
در هوای مرطوب ِ زندان...
در هوای سوزان ِ شکنجه...
در هوای خفقانی دار،
و نام‌های خونين را نکرد استفراغ
در تب ِ دردآلود ِ اقرار

سرود ِ فرزندان ِ دريا را که
در سواحل ِ برخورد به زانو درآمدند
بي که به زانو درآيند
و مردند
بي که بميرند!


اما شما ـ اي نفس‌های گرم ِ زمين که بذر ِ فردا را در خاک ِ ديروز مي‌پزيد!
اگر بادبان ِ اميد ِ دشمن از هم نمي‌دريد
تاريخ ِ واژگونه‌ی قايق‌اش را بر خاک کشانده بوديد!


۲

با شما که با خون ِ عشق‌ها، ايمان‌ها
با خون ِ شباهت‌های بزرگ
با خون ِ کله‌های گچ در کلاه‌های پولاد
با خون ِ چشمه‌های يک دريا
با خون ِ چه‌کنم‌های يک دست
با خون ِ آن‌ها که انسانيت را مي‌جويند
با خون ِ آن‌ها که انسانيت را مي‌جوند
در ميدان ِ بزرگ امضا کرديد
ديباچه‌ی تاريخ ِمان را،

خون ِمان را قاتي مي‌کنيم
فردا در ميعاد
تا جامي از شراب ِ مرگ به دشمن بنوشانيم
به سلامت ِ بلوغي که بالا کشيد از لمبرهای راه
برای انباشتن ِ مادر ِ تاريخ ِ يک رَحِم
از ستاره‌های بزرگ ِ قرباني،
روز بيست و سه تير
روز بيست و سه...
__________________
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:21 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها