بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #6  
قدیمی 01-03-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

الهی نور تو چراغ معرفت بیفروخت . دل من افزونی است …
الهی از بود خود چه دیدم مگر بلا و عناد از بود تــــو همـــه عطا است …
الهی نـــام تو مــا را جواز و مهــــــر تو ما را جهــاز …
الهی شنــاخت تو ما را امان و لطف تو مـــا را عیـــان …
الهی ضیعفان را پناهی قاصدان را بـــر سراهی مومنـــــان را گواهی چه بود که افزوئی و نکاهی؟
الهــــی چه عزیز است او که تو او را خواهی در بگریزد او را در راه آری
طوبی آنکس را را کـــه تو او رایی …
کریمــا گرفتار آن دردم که تو درمان آنی ـ بنده آن ثنا ام که تو سزای آنی من در تو چه دانم؟
تو دانی . تو آنی که گفتی من آنم آنــی …
الهی نمی توانم که این کار بیتو بسر بریم نه زهره آن داریم که از تو بسر بریم …
خـــــداوندا کجا باز یابیم آنروزکه تو ما را بودی و ما نبــودیم تا باز به آن روز رسیم میان آتش و دودیم اگـــر بدو گیتی آنروز یابیم پر سودیم ور بود خود را در یابیم به نبــود ...
الهی از آنچه نخواستی چه آیــــد؟ و آنرا که نخواندی کی آیــد؟
تا کشته را از آب چیست؟ و نا بایسته را جواب چیست؟
تلخ را چه سود اگر آب خوش در جوار است؟ و خار را چه از آن کش بوی گل در کنار است ...
الهی شاد بدانم که بد درگاه تو میزارم بر آن امیـــد که روزی در میـــدان فضل بتو نازم
الهی نسیمی دمید از باغ دوستی دل را فـــدا کردیم ...
بویی یافتیم از خزینه دوستی بپادشاهی بر سر عالم ندا کردیم ...
برقی تافت از مشرق حقیقت آب و گل کم انگاشتیم و دو گییتی بگذاشتیم ...
یک نظر بسوختیم و بگداختیم بیفزای نظری و این سوخته را مـــرهم ساز و غرق شده را دریاب که می زده راهم بمی دارد و مرهم بود ...
الهی تودوستان را به خصمان می نمایی
درویشان را به غم و اندوهان می دهی
بیمار کنی و خود بیمارستان کنی
درمانده کنی و خود درمان کنی
از خاک آدم کنی و با وی احسان کنی
سعادتش بر سر دیوان کنی و به فردوس او را مهمان کنی
مجلسش روضه رضوان کنی نا خوردن گندم با وی پیمان کنی
و خوردن آن در علم غیب پنهان کنی
آنگه او را بزندان کنی و سال ها گریان کنی جباری تو کار جباران کنی
خداوندی کار خداوندان کنی
تو عتاب و جنگ همه با دوستان کنی ...
و هرآنچه که هست و خواهد بود و خواهد شد از ذات تو و مهربانی توست ...
الهی آمین ...
__________________
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 03:31 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها