بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > رمان - دانلود و خواندن

رمان - دانلود و خواندن در این بخش رمانهای با ارزش برای خواندن یا دانلود قرار میگیرند

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 10-08-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض داستان "گیله مرد" اثر بزرگ علوی

باد دست بردار نبود. مشت مشت باران را توی گوش و چشم مامورین و زندانی می‌زد. می‌خواست پتو ‏را از گردن گیله‌مرد باز كند و بارانی‌های مامورین را به یغما ببرد. غرش آب‌های غلیظ،‌ جیغ ‏مرغابی‌های وحشی را خفه می‌كرد. از جنگل گویی زنی كه درد می‌كشید، شیون می‌زند. گاهی در هم ‏شكستن ریشه‌ی یك درخت كهن،‌ زمین را به لرزه درمی‌آورد.‏ یك موج باد از دور با خشاخش شروع و با زوزه‌ی وحشیانه‌ای ختم می‌شد.
تا قهوه‌خانه‌ای كه رو به آن ‏در حركت بودند، چند صد ذرع بیشتر فاصله نبود،‌ اما درتاریكی وبارش و باد،‌ سوی كمرنگ چراغ ‏نفتی آن،‌ دوربه نظر می‌آمد. ‏وقتی به قهوه‌خانه رسیدند، محمدولی از قهوه‌چی پرسید: « كته داری؟»‏- داریمی. (2)‏ ‏- چای چطور؟‏‏- چای هم داریمی. (3)‏‏- چراغ هم داری؟‏‏- ها ای دانه. (4)‏ - اتاق بالا را زود خالی كن!‏‏- بوجورو اتاق، توتون خوشكا كودیم. (5)‏ ‏- زمینش كه خالی است.‏‏- خالیه.‏‏- اینجا پست امنیه نداره؟‏- چره، داره. (6)‏‏- كجا؟‏‏- ایذره اوطرف‌تر. شب ایسابید،‌ بوشوئیدی. (7)‏‏- بیا ما را ببر به اتاق بالا.‏


‏«اتاق بالا» رو به ایوان باز می‌شد. از ایوان كه طارمی چوبی داشت، افق روشن پدیدار بود. اما باران هنوز‏می‌بارید و در اتاق كاهگلی كه به سقف آن برگهای توتون و هندوانه و پیاز و سیر آویزان كرده بودند، ‏بوی نم می‌آمد. محمدولی گفت: «یاالله،‌ می‌ری گوشه اتاق،‌ جنب بخوری می‌زنم.» بعد رو كرد به قهوه ‏چی و پرسید: «آن طرف كه راه به خارج نداره؟» ‏قهوه‌چی وقتی گیله‌مرد جوان را در نور كمرنگ چراغ بادی دید، ‌فهمید كه كار از چه قرار است و در ‏جواب گفت: «راه ناره. سركار، انم از هوشانه كی ماشینا لوختا كوده؟» (8)‏ ‏- برو مردیكه عقب كارت. بی‌شرف، نگاه به بالا بكنی همه بساطتو بهم می‌زنم. خود تو از این بدتری. ‏بعد رو كرد به مامور بلوچ و گفت: «خان،‌ اینجا باش، من پایین كشیك می‌دم. بعد من می‌آم بالا، تو برو ‏پایین كشیك بكش و چایی هم بخور.»‏
گیله‌مرد در اتاق تاریك نیمتنه آستین كوتاه را از تن كند و آب آن را فشار داد، دستی به پاهایش ‏كشید. آب صورتش را جمع كرد و به زمین ریخت. شلوارش را بالا زد، كمی ساق پا و سر زانو و ‏ران‌هایش را مالش داد، از سرما چندشش شد. خود را تكانی داد و زیر چشمی نگاهی به مامور دومی ‏انداخت. مامور بلوچ تفنگش را با هر دو دست محكم گرفته و در ایوان باریكی كه مابین طارمی و ‏دیوار وجود داشت، ایستاده بود و افق را تماشا می‌كرد.‏ در تاریكی جز نفیر باد و شرشر باران و گاهی جیغ مرغابی‌های وحشی، صدایی شنیده نمی‌شد. گویی ‏در عمق جنگل زنی شیون می‌كشید، مثل اینكه می‌خواست دنیا را پر از ناله و فغان كند.‏ برعكس محمدولی، مامور بلوچ هیچ حرف نمیزد. فقط سایه‌ی او در زمینه‌ی ابرهای خاكستری كه در ‏افق دایما در حركت بود، علامت و نشان این بود كه راه آزادی و زندگی به روی گیله‌مرد بسته است. ‏باد كومه را تكان می‌داد و فغانی كه شبیه به شیون زن دردكش بود، خواب را از چشم گیله‌مرد ‏می‌ربود، بخصوص كه گاه‌گاه، باد ابرهای حایل قرص ماه را پراكنده می‌كرد و برق سرنیزه و فلز تفنگ ‏چشم او را خسته می‌ساخت.‏ صدایی كه از جنگل می‌آمد، شبیه ناله‌ی صغرا بود، درست همان موقعی كه گلوله‌ای از بالا خانه‌ی ‏كومه‌ی كدخدا، در تولم به پهلویش خورد.‏
صغرا بچه را گذاشت زمین و شیون كشید...‏‏ «نمی‌خواهی فرار كنی؟» ‏‏«نه!»‏ بی اختیار جواب داد: «نه»، ولی دست و پای خود را جمع كرد. او تصمیم داشت با این‌ها حرف نزند. ‏چون این را شنیده بود كه با مامور نباید زیاد حرف زد. اینها از هر كلمه ای كه از دهان آدم خارج ‏شود، به نفع خودشان نتیجه می‌گیرند. در استنطاق باید ساكت بود. چرا بی‌خودی جواب بدهد. امنیه ‏می‌خواست بفهمد كه او خواب است یا بیدار و از جواب او فهمید، دیگر جواب نمی‌دهد.‏‏ «ببین چه می‌گم!» صدای گرفته و سرماخورده‌ی بلوچ در نفیر باد گم شد. طوفان غوغا می‌كرد، ولی در ‏اتاق سكوت وحشتزایی حكمفرما بود. گیله‌مرد نفسش را گرفته بود.‏‏«نترس!»‏
..

__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 05:00 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها